هم با تنفس جنگل مخالفم هم با روشهای کنونی جنگلداری
دکتر علی یخکشی، پایهگذار دانش محیط زیست در ایران در گفتوگو با «اعتماد»
اوضاع جنگلهای ایران بسیار وخیم است؛ مخصوصا بهرهبرداریهای نادرست از جنگلهای شمال ایران بحرانی را پدید آورده که برخی متخصصان معتقد هستند باید حداقل به مدت ١٠ سال به جنگلهای شمال استراحت دهند و از آنها برداشت چوب نکنند. نظر شما در این باره چیست؟
به اعتقاد بسیاری از بزرگان علم جنگل که من نیز با آنها هم عقیده هستم بهترین جنگل این است که بر مبنای اصل توسعه پایدار بهرهبرداری شود. در سال ١٣٤٢ سازمان منابع طبیعی جنگلهای ایران را قابل احیا، ملی و در اصل دولتی اعلام کردند تا اصولیتر از آن بهرهبرداری و حفاظت شود و سطح جنگل افزایش یابد. بر اساس آمارهای فائو و همچنین سازمان جنگلها و منابع طبیعی کشور، ٤/٣ میلیون هکتار سطح حجم درختان سرپا، متوسط ٤٠٠ مترمکعب در برخی نقاط ٥٠٠ تا ٧٠٠ و رشد سالانه بین ٥ تا ٧ مترمکعب در هکتار در سال ٤٢ گزارش شده است. امروز پس از گذشت ٤٢ سال در شمال کشور ٩/١ میلیون هکتار جنگل داریم؛ حجم درختان سرپا متوسط ٢٠٠ مترمکعب و رشد سالانه ٢ تا ٣ مترمکعب در هکتار است. در اصل ما افتی ٥٠ درصدی داشته ایم و اصلا اوضاع خوبی نداریم.
چرا این اتفاق افتاده است؟ این همه طرح و مصوبه و شعار و حفاظت و نهالکاری و بودجه که صرف شده چرا باید این همه تنزل سطح داشته باشیم؟
سازمان جنگلها در تمام کشورهای پیشرفته، بهرهبرداری و حفاظت را خودش با کادر متخصص و اداری خود انجام میدهد؛ اما این امر در ایران به «بخش خصوصی غیرمتخصص و صرفا تجاری» سپرده شده که تحصیلات و دانش جنگل ندارد و نگاهش نیز صرفا تجاری است و میخواهد در کوتاهترین مدت با حداقل سرمایه، بیشترین سود را داشته باشد که طبیعی هم هست. بالاخره بخش خصوصی است و آمده که به سود برسد و تجارتی برای خودش دست و پا کند. اگر غیر از این عمل کند تاجر نیست. میخواهند به اندازه توپ فوتبال به دولت سود بدهند و به قدر زمین فوتبال به خودشان سود برسانند. قابل فهم است که این آقا نمیتواند یا نمیخواهد بر مبنای اصل توسعه پایدار از جنگلها بهرهبرداری کند. چون اصلا نمیداند چیست و چگونه است. در اصل، سازمان جنگلها با ملی کردن جنگل، جنگلها را از حسن گرفته و داده به حسین. جنگل قانونا ملی شده ولی در کار اهمال و کوتاهی شده است. از مالک خصوصی گرفته چون معتقد بوده که آنها بلد نیستند جنگلها را اداره و حفظ کنند و داده است به بخش خصوصی نابلدتر. از سوی دیگر حفاظت هم به همین بخش خصوصی و افراد حقوقی و حقیقی سپرده شده است. در حالی که این وظیفه باید به عهده خود سازمان جنگلها باشد. تمام اینها دلیلش این است که مسوولان مملکت از سال ٤٢ تا امروز، توجهی به جنگلها و منابع طبیعی نداشتهاند. سازمان جنگلها و پیمانکاران بهرهبردار، جنگل را صرفا منطقهای میدانستند که چوب تولید میکند و باید از چوب آن بهرهبرداری شود. در حالی که همانطور که در کتابم « شناخت، حفاظت و بهسازی محیط زیست ایران» نوشتهام جنگل دارای ١٨ کارکرد است که یکی از آنها تولید چوب است و ارزش ریالی بسیاری دیگر از وظایف آن از ارزش ریالی چوب بیشتر است. اما میبینیم که نهایتا دیگر کارکردهای جنگل به دست فراموشی سپرده شده و امروز فقط صحبت از آن داریم که بهرهبرداری بکنیم یا نکنیم؟
سومین وظیفهای که «ملی شدن» جنگلها برای سازمان جنگلها تعیین کرده «توسعه سطح جنگل» است، آیا این سازمان در این مورد موفق بوده است؟
سازمان جنگلها دلخوش است که به عنوان مثال سالی ٢٠ میلیون اصله نهال تولید و توزیع میکند؛ ولی نمیداند که این نهالها در کجا کاشته میشود و چند درصد آن زنده مانده و واقعا درخت میشود؟ تمام این مسائل ناشی از آن است که سازمان جنگلها کارشناسان لازم را در اختیار ندارد و به گفته مسوولان در چند دهه اخیر چهار هزار کارشناس بازنشسته شده ولی در آن حد استخدام نشدهاند. نهایتا و اجبارا مسوولان این سازمان فقط امر نظارت را بر عهده گرفتهاند. پس مشکل اصلی در جای دیگر است.
مشکل در کجاست؟ این جای دیگری که میفرمایید کجاست که این همه تخریب و کاهش سطح را برای جنگلهای ایران به ارمغان آورده است؟
مشکل این است که کارشناس را ابتدا مسوول کردهاند که تو نظارت کن، اما در همان حال او را منفعل کردهاند. سازمان جنگلها افکار خود را معطوف به تهیه طرحهای جنگلداری کرده است تا به امر بهرهبرداری. بهرهبرداری را هم به بخش خصوصی سپرده. به عنوان مثال، اولین طرح جنگلداری در ایران، به وسیله آقای «ژان تی» فرانسوی در جنگلهای بهشهر تهیه شد و در دهه ٣٠ شمسی به اجرا درآمد. پس از آن «پروفسور گلایزر» طرح جنگلداری نوینتری را در جنگلهای لوه گلستان (مازندران وقت) به مرحله اجرا درآورد که از طرح قبلی پیشرفتهتر بود. در دهه ٥٠ «پروفسور اتر» و «ترگواف» در جنگلهای فریدونکنار نوشهر به مرحله اجرا درآوردند که سازمان جنگلها این طرح را در تمامی جنگلهای خطه شمال از گیلان تا گلستان تعمیم داد. در حالی که این طرحها فقط برای آن نقطه خاص مناسب بودند و ما نمیتوانیم طرحی را که برای جنگلهای جلگهای تهیه شده، در میان بند یا کوهستان اجرا کنیم و بالعکس. طرح باید مناسب توپوگرافی منطقه و تیپ جنگل باشد و اجرای یک طرح در کل جنگلهای شمال باعث پدید آمدن اختلالات جدی در سطح جنگل خواهد شد. در سال ١٣٨٠ با اعتبار سازمان ملل، خواستم طرحی را در زادگاه خودم در «سری ٣ شیلر» به اجرا در آورم. این طرح صرفا حفاظتی و با مشارکت مردم بود و از آن مهمتر اینکه تمام وظایف جنگل به جز بهرهبرداری را در بر میگرفت. اداره کل منابع طبیعی با طرح من مخالفت کرد زیرا با طرح جنگلداری استاندارد خودشان مطابقت نداشت. با اینکه توضیح دادم که این طرح به روز شده و منطبق بر استانداردهای علمی روز است و تمام جوانب اجتماعی-اقتصادی-علمی و فرهنگی در آن مدنظر قرار گرفته است. اما سازمان جنگلها این طرح را تصویب و تایید نکردند زیرا با پاراگرافهای بیان شده از سوی «ژان تی» و «گلایزر» در نیمه قرن بیستم مطابقت نداشت. آنها فقط طرحهای سنتی را تایید میکنند و حوصله تدوین طرحهای جدید در این سازمان وجود ندارد. ترجیح میدهند مدلهای قدیمی قرن بیستم را در قرن ٢١ اجرا کنند و این نمیتواند جواب بدهد و علمی نیست. نتیجهاش هم نابودی جنگلهاست که میبینیم. به این دلیل باید یک تحول ساختاری در سازمان جنگلها به وجود بیاید. از دیگر بیمهریهایی که بر منابع طبیعی تجدیدپذیر روا شد تصدی پستهای کلیدی به وسیله افراد غیرمتخصص است. ریاست یک سازمان، لازم نیست حتما متخصص باشد چرا که پست سیاسی است اما معاونان، مشاوران و مدیران کل باید متخصص باشند. در زمانی نه چندان دور مدیرکل منابع طبیعی استان تهران مهندس کشاورزی، مدیرکل منابع طبیعی آذربایجان شرقی لیسانس حسابداری بوده و اداره کل منابع طبیعی مازندران را نیز فردی غیرمتخصص اداره میکرده است. مسلما این ساختارها باید عوض شود.
برای همراه کردن مردم با حفاظت از منابع طبیعی و جنگل چه باید کرد چون به نظر میرسد مردم نیز مانند مسوولان به اهمیت جنگل پی نبردهاند؟
بله، درست است. در کنار مطالب تخصصی دیگر که گفته شد دو فاکتور مهم دیگر هم وجود دارند که به آنها توجه کمتری شده است. نخست فقر مادی حاکم بر روستاها که باعث میشود کشاورزان به اصطلاح خودشان خرابه را آباد و جنگل را تخریب کنند تا به سطح زمین کشاورزی بیفزایند. چون برای ادامه حیات راه دیگری ندارند و تا هنگامی که دولتها با فقر مادی مبارزهای اثرگذار نکنند چنین خواهد ماند و حفظ منابع طبیعی و جنگل ممکن نیست. دوم فقر فرهنگ زیستمحیطی است. مردم اصولا برای منابع طبیعی و محیط زیست ارزش خاصی قایل نیستند چرا که آموزشهای لازم را ندیدهاند. در این راستا تمامی ارگانهای دولتی مثل سازمان جنگلها و مراتع، سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما و نیز مسوولان شهرها در اجرای وظایف خودشان کوتاهی کردهاند. نهادهای غیردولتی هم به وظایف خود خوب عمل نکردهاند؛ گرچه باید گفت دولتها نیز از آنها حمایت لازم را به عمل نیاوردهاند.
قاچاق چوب در جنگلهای شمال بسیار فراگیر است. طبق آمارها میزان قاچاق چوب در این جنگلها یک میلیون و ٨٠٠ هزار مترمکعب است که در مقایسه با ٨٠٠ هزار مترمکعب برداشت قانونی چوب، رقم تکاندهندهای است. چرا نمیتوانند با این پدیده مبارزه کنند؟
برای همین با طرح استراحت جنگلها موافق نیستم. آیا اگر به جنگل استراحت بدهیم و دست پیمانکار را از جنگل قطع کنیم، قاچاقچی با این وجدان خفته، به جنگل استراحت میدهد؟ آیا آن روستایی که به خاطر بقای خودش جنگلتراشی میکند به جنگل استراحت میدهد؟ آیا دامدار با دامداری ابتدایی که خود درآمد اندکی دارد و درخت را «کت میزند» یا آتش میزند تا آفتاب بیشتری به زمین جنگل بتابد و علوفه برای دام سبز شود به جنگل استراحت میدهد؟ با کمال اطمینان میتوانیم بگوییم خیر. استراحت جنگل به معنای این است که سالی ٦٠٠ تا ٨٠٠ مترمکعب چوب کمتر بهرهبرداری شود، ولی بقیه تخلفات در جنگل انجام میگیرد.
قرار نیست جنگل را خالی از نیروها کنند. نیروهایی برای حفاظت در جنگل هستند؛ فقط دیگر اجازه قطع درخت و بهرهبرداری چوب نخواهند داشت.
این، یک رویا بیش نیست. در حالی که دولت هماکنون که از جنگل، چوب برداشت و کار تولید میکند و به اقتصاد کشور کمک کرده و پول درمیآورد حاضر نیست نیروی متخصص لازم را استخدام کند. چطور میشود انتظار داشت در حالت استراحت، که درآمدی از جنگل ندارد نیروی لازم برای حفاظت در اختیار جنگل قرار بگیرد؟ اینگونه پیشنهادها برای کشورهای اروپای مرکزی و شمالی، به دلیل درک بالای محیط زیستی مردم و دولت امکانپذیر است، ولی در ایران رویایی بیش نیست و ما تا رسیدن به آن نقطه فاصله زیادی داریم.
برخی حل معضل نابودی جنگلها را در ادغام سازمان جنگلها در سازمان حفاظت محیط زیست میدانند و گروهی معتقدند بهتر است سازمان محیط زیست در سازمان جنگلها ادغام شود. نظر شما چیست؟
من نمیدانم آنها چه هدفی را تعقیب میکنند؛ اما سازمان جنگلها با سابقهای نزدیک به یک قرن و نیز سازمان حفاظت محیط زیست با سابقهای نزدیک به نیم قرن، هیچیک کارنامه سبزی ندارند که کفالت این سازمان بر عهده آن سازمان یا بالعکس قرار گیرد و دردی را دوا کند. باید اساسی فکر کرد و یک تحول و دگرگونی مدیریتی و برنامهریزی به وجود آورد تا بتوان کار را در مسیر صحیح آن قرار داد. یعنی بهرهبرداری، حفاظت، توسعه جنگل با دست خود مهندسان جنگل در سازمان جنگلها یا به صورت شرکت تعاونی مهندسان جنگل، مبارزه با فقر مادی و فرهنگ زیستمحیطی. وگرنه ادغام سازمانها درهم یا پیشنهاد اینکه سازمان محیط زیست در وزارت صنایع و معادن ادغام شود یک عقبگرد ٢٠٠ ساله است که حتی فکر کردن به آن نیز اشتباه است. اینگونه کار کردن راهحل عاقلانه و منطقی نیست و باید سیستم سازمانهای محیط زیست و جنگلها و مراتع عوض شود. با سیستم فعلی که خانوادگی اداره میشود نمیتوان کاری از پیش برد. همچنان که طرح صیانت از جنگلهای شمال مصوب شد ولی کاری از پیش نبرد.
اما مشکل ایران این است که فرار از قانون زیاد است. برخی پیمانکاران تخلف میکنند و هیچ نظارتی نیز ظاهرا بر کار آنان نیست. حال ادامه این طرحها که با نام جنگلداری و در اصل مصداق صریح جنگلخواری است فقط باعث از دست رفتن جنگلهای ایران نمیشود؟
همه اینها را من نیز خبر دارم و برای همین هم میگویم که با شیوه بهرهبرداری فعلی مخالفم و اصولا اعتقاد دارم که در کتابچه طرحهای جنگلداری باید بازبینی اصولی انجام گرفته و طرحهای جنگلداری بر مبنای اصول حفاظتی، زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی تهیه و اجرا شود. از سوی دیگر مجری این طرحها نیز باید خود سازمان جنگلها باشد نه بخش خصوصی غیرمتخصص و صرفا تاجر. وقت آن رسیده که مجریان غیرمتخصص طرحهای جنگلداری با جنگل خداحافظی کنند. اگر جنگل را به ضعیفترین جنگلبان بسپاریم بهتر از این است که برای بهرهبرداری به دست بخش خصوصی بدهیم. ولی جایگزین این شیوه طرح تنفس نیست. همچنین در کنار این موضوع، در دانشکدههای منابع طبیعی و محیط زیست ایران، مثل بقیه کشورهای جهان، به جای اقتصاد کلاسیک، اقتصاد محیط زیست تدریس شود. این مجموعه میتواند به عنوان یک راهحل همهجانبه به کار آید.
به نظر شما ساختاری مانند سازمان جنگلها و مراتع که با پول بهرهبرداری از جنگل اداره میشود و نگاهش و حیاتش وابسته به چرخیدن چرخ کارخانههای نئوپان و کاغذ و چوب است، میتواند از عهده بهرهبرداری درست و این تغییر ساختاری که میفرمایید بربیاید؟
بله، میتوانند، به شرطی که دفترچههای طرحها عوض شود و الگوهای بهرهبرداری بر مبنای توسعه پایدار باشد. چون آن مهندسان جنگل به هر حال اکولوژی خواندهاند و روابط آب و هوا و خاک و گیاه و... را میدانند. اکوسیستم و شرایط نگهداری از آن را خواندهاند. تخصص ایشان همین است. اگر دفترچههای طرحهای بهرهبرداری بر مبنای قوانین جدید اکولوژیکی تغییر کند و فاکتورهای اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی و فرهنگی نیز در آن دفترچهها لحاظ شود حتما میتوانند. الان دفترچه دست آنها را بسته است؛ همچنان که طرح بنده را نیز به دلیل عدم انطباق با دفترچه قبول نکردند.
و سخن آخر...؟
همان حرف اولم را تکرار میکنم. شما در یک نقطه دنیا به من نشان بدهید که جنگلهایشان را با طرح تنفس و استراحت نگهداری کرده باشند. در روند جنگ جهانی دوم نیمی از جنگلهای اروپا از بین رفت، برای بازسازی آن جنگلها هرگز به آنها استراحت ندادند. استراحت مال کشوری است که رفاه و فرهنگ محیطزیست در آن باشد و فقر را ریشهکن کرده باشند. اما در کشور ما نهتنها جواب نمیدهد بلکه اوضاع خرابتر میشود. باید ساختار سازمان جنگلها و مدل و الگوی بهرهبرداریها را تغییر داد.
دیدگاه تان را بنویسید