Iranian Agriculture News Agency

گفت و گو با اسکندر فیروز، اولین رییس سازمان محیط‌زیست

محیط زیست معشوقه‌ام است

پیرمرد، همه‌چیز را به چشم دیده و تجربه کرده. تحصیل کرده آلمان است و در جوانی، ‌وقتی ٤٠ سال را رد کرده بود، ‌به ریاست سازمان شکاربانی و نظارت بر صید منصوب شد و شد نخستین رییس سازمانی که امروز نامش حفاظت محیط زیست است. دغدغه حفاظت داشت و در ١١ سالی که رییس بود، ‌از هیچ تلاشی برای بالابردن درجه حفاظت برای مناطق حفاظت شده دریغ نکرد.

محیط زیست معشوقه‌ام است


غزل حضرتی/ ٩٠سال یک عمر است؛ ‌عمری به اندازه یک کوه تجربه زندگی، دیدن چند نسل که انگار ربطی به هم ندارند با آرمان‌ها، ‌انگیزه‌‌ها و سلیقه‌های متفاوت و شاید متضاد. برای صحبت با نخستین رییس سازمان حفاظت محیط زیست راهی برجی در حوالی خیابان ملاصدرا شدیم. پیرمرد، همه‌چیز را به چشم دیده و تجربه کرده. تحصیل کرده آلمان است و در جوانی، ‌وقتی ٤٠ سال را رد کرده بود، ‌به ریاست سازمان شکاربانی و نظارت بر صید منصوب شد و شد نخستین رییس سازمانی که امروز نامش حفاظت محیط زیست است. دغدغه حفاظت داشت و در ١١ سالی که رییس بود، ‌از هیچ تلاشی برای بالابردن درجه حفاظت برای مناطق حفاظت شده دریغ نکرد.
«اسکندر فیروز»، ‌نوه عبدالحسین میرزا فرمانفرما، همان رییس سال‌های دهه ٤٠ است، ‌همان پایه گذار سازمان حفاظت محیط زیست که در آستانه اجلاس جهانی استکهلم، ‌در شرایطی ویژه، ‌سازمان شکاربانی را به حفاظت محیط زیست تبدیل کرد تا ایران هم سهمی در این اجلاس داشته باشد؛ ‌همان اجلاسی که او سمت ریاست اجلاس سازمان ملل برای آماده‌سازی کنوانسیون‌های مربوط به کنفرانس جهانی‌اش را برعهده داشت.
کهولت سن و بیماری‌های مرتبط با سالخوردگی، ‌مدتی او را از ایران دور نگه داشت و فرصت گفت‌وگو را سه ماه به تعویق انداخت. خودش به شوخی می‌گوید: «فکر نمی‌کردید من از این سفر، ‌به سلامت برنگردم؟» هنوز برای آدمی در ٩٠ سالگی، ‌قبراق محسوب می‌شود. متولد مردادماه ١٣٠٥ است. ‌چند روز پیش هم، ‌روزی نزدیکی‌های اواسط مرداد، ‌کمپینی محیط زیستی برایش در فرهنگسرای نیاوران تولد گرفتند. ایران خانم، ‌همسر فیروز، ‌تقریبا همه جا همراه اوست، با هم برای دیدن مستند مادرکشی (فیلم درباره تخریب محیط زیست و بحران آب در ایران) راهی فرهنگسرا شده بودند، ‌در روز تولد فیروز. ایران خانم به‌شدت منقلب است از دیدن فیلم، می‌گوید باور نمی‌کنم چیزی را که دیده‌ام. فیروز هم در حالی که دارد کتابی را برای یکی از فعالین محیط زیست امضا می‌کند، می‌گوید: تردیدی نیست که کشور عزیزمان در مقابل فاجعه عظیمی قرار گرفته، مگر اینکه تجدیدنظر اساسی به وجود بیاید و خلاقیت و شعور ایرانی باعث شود که به شرایط عادی برگردد.
از اینکه در روز تولدش حسی غم‌انگیز را تجربه می‌کند، ‌ناراحت نیست. می‌گوید: این احساسی است که برای کشور عزیزم دارم، از بچگی وطن پرست بودم و بیش از هرچیز دیگری برایش احترام قایل بودم. آنچه می‌توانم بگویم این است که در حال حاضر در مظان یک فاجعه به تمام معنا قرار داریم. گفت‌وگو با فیروز در یک روز تابستانی انجام شد، گفت‌وگویی دلچسب که فقط به خاطر خستگی فیروز به اتمام رسید، ‌که دوست داشتیم هنوز بنشینیم، ‌حرف بزند و پرت شویم به سال‌های دور. گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

شما در آستانه ٩٠ سالگی هستید. وقتی به عقب نگاه می‌کنید، به محیط زیست ایران نگاه می‌کنید، چه چیزهایی را در لحظه به یاد می‌آورید و به آنها فکر می‌کنید؟
فکر می‌کنم که محیط زیست برایم نوعی معشوقه است، همیشه به آن معتقد بودم. فکر می‌کنم اگر به دوره ١٣٤٠ برگردم، همان کار‌ها را دوباره انجام می‌دهم. به ذهنم خطور می‌کند که چه تاسفی دارم بابت نتیجه‌ای که در این سه دهه اخیر گرفته شد. اینهاست که با کمال تاسف من را به فکر فرو می‌برد و ناراحت می‌کند.

آن غصه‌ها و ناراحتی‌ها چه‌ها هستند؟
ناراحتی از بابت انقراض بی‌شمار قسمت‌هایی از طبیعت؛ از جنگل تا مرتع تا حیات و حش. بحث آب که فاجعه است، بهتر است اصلا به آن اشاره نکنم. آنقدر تعصبم زیاد است که با فکر کردن به آن ناراحت می‌شوم. به اینها فکر می‌کنم، در واقع نمی‌توانم جز اینها به چیزی فکر کنم. یکی از بدبختی‌های من این است که اگر شب این فکر‌ها را بکنم، خواب ندارم، باید ذهنم را به روی‌شان ببندم. واقعا آنقدر از اوضاع کنونی در زمینه محیط زیست پریشان، پشیمان و ناراحتم که حد ندارد.

آن روزهای دهه ٤٠، زمانی که اسکندر فیروز جوان رویاهای زیادی برای محیط زیست داشت، هدف‌گذاری‌هایش چه بود؟ زمانی در آن سال‌ها شکار می‌کردید و در نهایت آن را کنار گذاشتید، دنبال چه بودید؟
می‌توانم بگویم که از جوانی، بلکه از بچگی علاقه خاصی به درخت و حیوانات داشتم، به عبارت دیگر به طبیعت. بعضی اوقات اشتغال به درس خواندن، زیاد از حد می‌شد اما دانشگاه زیاد من را مشغول نکرد. بنابراین بعد از اینکه به ایران برگشتم این علاقه خاص من به کوه و دشت و حیات وحش دوباره بیدار شد. شکارچی بودم، اما رفتن به کوهستان البرز و زاگرس همانقدر به من لذت می‌داد که همان دو تیری که می‌اندازم. من زیاد دنبال اینکه بکشم نبودم، یک یا دو تیر بیشتر نمی‌انداختم. رفتن به قسمت‌های مختلف جغرافی ایران باعث شد که اصلا بگویم تفنگ‌ها را کنار می‌گذارم و به جایش آن دوربین‌های نیکون با عدسی‌های بزرگ را جانشین تفنگ‌ها می‌کنم.

وقتی رییس سازمان محیط زیست شدید یا آن را راه انداختید، هدف و رویای‌تان برای سازمان چه بود؟
شما طوری گفتید من سازمان را راه انداختم، انگار که مثلا فلان ناهار را سفارش دادم. این‌طور نبود. شما فکر کنید در ایران آن زمان، ایجاد سازمانی چون محیط زیست مشکل بود، مثل هر کشور دیگری. مگر برای فرانسه یا انگلیس آسان بود؟ آنها هم دو، سه سال فکر کردند تا به آن مرحله رسیدند. در کشور ما هم نه کسی در مجلس، نه در سنا و نه در هیات دولت ابدا به فکر چنین سازمانی نبود، برای همین است که می‌گویم بپرسید چرا این کار را کردیم به جای اینکه بپرسید وقتی این کار را کردیم چه شد. در اواسط دهه ١٩٦٠، ‌یک نهضتی در میان جوانان ایجاد شد که در حال حاضر در ایران کنونی، جوان‌ها به آن معتقدند و آن این بود که به جای اینکه به بمب اتم، نه بگویند، ‌صلح را جانشین این شعار در بین اروپایی‌ها و امریکایی‌ها کردند. شعار حفظ محیط زیست، اقیانوس‌ها و طبیعت، همه اینها جایگزین صحبت از از بین بردن بمب اتم شده بود. برای من، این موضوع نه فقط فوق‌العاده جالب بود، که بیشتر کتاب‌های مربوط به این امر مثل کتاب «شوک‌های آینده» را خواندم. در ذهنم این جمله می‌آمد که ایران ما نباید در این زمینه عقب بماند.
با توجه به نقش فزاینده سازمان شکاربانی در امور مربوط به حفاظت محیط زیست، ‌بالطبع درصدد برآمدم که هرچه زودتر به این وضعیت صورت قانونی بدهم. با توجه به سرعت پیشرفت جنبش‌های بین‌المللی و اقدامات سازمان ملل، ‌به فکر من اوضاع ایجاب می‌کرد در مدتی کمتر از دو، سه ماه، ‌نام حفاظت محیط زیست در زمره ارکان دولتی ایران به چشم بخورد. پس از به دست آوردن موافقت اولیای امر، ‌قانونی چند سطری به مجلس ارایه دادیم که طی آن سازمان شکاربانی و نظارت بر صید در سازمان جدیدی به نام حفاظت محیط زیست ادغام می‌شد.
صحبت کنفرانس استکهلم وبرنامه‌ریزی‌اش در سازمان ملل که مطرح شد، در ١٩٦٦، فکر ایجاد سازمان محیط زیست راه افتاد. من این مساله را با برادر نخست‌وزیر وقت، ‌فریدون هویدا که نماینده ما در سازمان ملل بود در میان گذاشتم. ما در نتیجه جزو ٢٧ کشوری شدیم که آماده‌سازی اوراق و پروژه‌های کنفرانس استکهلم را که به تصویب سازمان ملل رسیده بود، آماده کردیم. می‌توانم بگویم که فعالانه در این کنفرانس شرکت کردیم. من در اجلاس نیویورک که ٢٧ کشور در آن شرکت کرده بودند، رییس اجلاسی بودم که مربوط به موافقتنامه‌های بین‌المللی مرتبط با طبیعت بود. به موازات نهضت صلح‌طلبی که به آن اشاره کردم، شروع به عملی کردن ایده بنا نهادن سازمان محیط زیست کردم. معتقد بودم ما در ایران قبل از کنفرانس استکهلم باید یک سازمان محیط زیست داشته باشیم، ولو اینکه دو روز زودتر تشکیل شود. بعضی از سران مملکت در بالاترین مقام‌ها هم کمک‌هایی به من کردند. در فروردین یا اوایل اردیبهشت سال ١٩٧٢ بود، اوایل سال ٥١، که قانون ایجاد سازمان محیط زیست به تصویب رسید. دو، سه ماه قبل از اینکه کنفرانس برقرار شود ما سازمان محیط زیست را داشتیم. در آن زمان دو یا سه کشور دیگر مثل فرانسه و انگلیس این سازمان را داشتند. امریکا هم EPA را داشت که برعکس ما که تشکیلات‌مان وسیع و بزرگ بود، کارش فقط به آلودگی مربوط می‌شد. در آن زمان تشکیلات انگلستان از همه بزرگ‌تر بود، چون شهرسازی هم جزو وظیفه وزارت محیط زیست انگلیس می‌شد وگرنه ما بهترین قانون را داشتیم، بیشتر خارجی‌ها هم در آن زمان این موضوع را تایید می‌کردند.

شما در آن سال‌ها قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست را نوشتید و به تصویب رساندید. برنامه‌هایی برای تالاب‌ها داشتید که کنوانسیون رامسر از دلش بیرون آمد. با وجود اینکه طی این ٤٠ سال، قوانین به‌روز‌تر شده، اما اتفاقاتی که برای محیط زیست می‌افتد، دردناک‌تر از قبل است. مثل حوادثی که برای محیط بانان روی داده. شاید ما دچار خلأهای قانونی هستیم، ‌شاید ضعف بودجه و اعتبار عاملش باشد، یا کم توجهی به مقوله محیط زیست. نظر شما در این باره چیست؟
قانون مصوب سال ٣٥ نخستین مقررات در ارتباط با شکار در ایران نبود. بررسی تاریخی دفتر حقوقی سازمان حفاظت محیط زیست نشان می‌دهد که مواد ١٧٩ و ١٨٢ قانون مدنی مصوب ١٨ اردیبهشت ١٣٠٧ نخستین احکام قانونی در باب شکار محسوب می‌شوند. ماده ١٨٢ قانون مذکور مقررات راجع به شکار را به تدوین نظامات مخصوصه دیگر موکول کرده است. همچنین در تاریخ ٢٠ شهریور ١٣٢٧ هیات وزیران طی تصویبنامه‌ای، ‌صید ماهی با دینامیت و بطری محتوی آهک و مواد منفجره و همچنین صید ماهی با هر ماده سمی و مخدر را در آب‌های کشور ممنوع اعلام کرده است.
درواقع از جهتی درست برعکس آن چیزی است که می‌گویید. در دوره تصویب شکاربانی و نظارت بر صید که آب‌ها و طبیعت عملا در دست سازمان شکاربانی و نظارت بر صید قرار گرفت، ما در کشور بیولوژیست و اکولوژیست پیدا نمی‌کردیم، با چراغ دنبال‌شان می‌گشتیم، در تاریکی‌های آن زمان کسی را پیدا نمی‌کردیم. اگر این جوانان کنونی در ایران را آن زمان پیدا می‌کردم، همه شان را استخدام می‌کردم. چرا باید خارجی‌ها را استخدام می‌کردیم. تخصص بیولوژی و اکولوژی در اروپا و امریکا زودتر شروع شد، نه در جهت حفظ طبیعت و محیط زیست، که به عنوان یک سوژه. ‌در ایران یک نفر کسی که جانورشناسی، بیولوژی و اکولوژی خوانده باشد نداشتیم. ‌نخستین بیولوژیست‌هایی که استخدام کردیم بیژن دره شویی و شخصی دیگر بودند از همین دانشگاه شیراز که پهلوی آن زمان بود. ماهی‌شناس پیدا کردیم اما بیولوژیست ایرانی پیدا نمی‌کردیم. در آن زمان نه تنها کسی در این زمینه‌ها مطالعاتی نمی‌کرد، مردم هم راجع به این مسائل بی‌اطلاع بودند. مردم از عبارت «حفاظت» کوچک‌ترین ایده‌ای نداشتند چه رسد به محیط‌زیست. شنیده بودند محیط زیست نسبت به اقتصاد ممالک مضر است. در حالی که حقیقت امر برعکس است. موضوعی را برای‌تان تعریف می‌کنم؛ ‌شاه در آن زمان در سفری به شوروی به دریاچه بایکال رفته بود. نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی به شاه می‌گوید «ما خرجی که برای تاسیس کارخانجات‌مان کردیم، منجر به آلودگی بهترین دریاچه دنیا شده. این در حالی است که پاکسازی دریاچه بیشتر از احداث این تاسیسات و کارخانجات هزینه دارد.» در سطوح بالا این مباحث مطرح بود اما نویسندگان جراید مطالبی می‌نوشتند که از قدرت شرکت‌های بزرگ که پول داشتند، نشات می‌گرفت. آنها دایم حرف از مضر بودن محیط زیست برای اقتصاد مملکت می‌نوشتند. درنتیجه در خیلی جاها از جمله ایران، آن مقاومتی که شاهدش بودیم، در مقابل حفظ محیط زیست ریشه پیدا کرد.

شما می‌گویید آن زمان دانش کافی نبود، الان کافی‌تر و به روز‌تر است و جوانان دغدغه بیشتری برای حفظ محیط زیست دارند. پس چرا الان شاهد افزایش تخریب‌ها هستیم؟
بیشتر شده، چون دستگاهی نیست که به فکرش باشد. فکر می‌کنید ما چه جوری کار می‌کردیم. در نهایت ٤٦٠٠ نفر در سازمان محیط زیست کار می‌کردند، از میان آنها ٣٦٠٠ نفر جزو گارد محیط‌زیست بودند. افرادی بودند که معتقد به کارشان بودند. من دوست‌شان داشتم. با آنها از کوه بالا می‌رفتم. اخیرا رفتید سراغ سازمان ببینید چه می‌کند؟

شما به خاطر کنوانسیون رامسر به عنوان پدر تالاب‌ها معروف شدید. الان وضعیت تالاب‌ها را که می‌بینیم، بیشترشان یا خشک شدند یا در آستانه نابودی‌اند. از ارومیه بگیریم تا بختگان و انزلی و... فکر می‌کنید راه نجات تالاب‌ها از مرگ چه می‌تواند باشد؟‌
تمام اینها دنباله آن حرفی است که من دارم می‌زنم. تشکیلات مملکت از خیلی جهات اصلا قابل تصور نیست. چطور ممکن است پروژه‌ای حول و حوش ١٣ هزار میلیارد تومان شروع به کار کند بدون اینکه مردم خبر داشته باشند؛ انتقال آب از خلیج فارس که لوله‌کشی‌هایش را انجام داده‌اند. چطور ممکن است در این کشور یک پروژه غول‌آسا شروع بشود و هیچ‌کس حتی کارشناسان حوزه از آن خبر نداشته باشند. در مورد دریاچه ارومیه، یکسری از بچه‌های باهوش و با تحصیلات درجه یک در دانشگاه شریف پروژه‌ای نوشتند که من در امریکا آن را خواندم. چیزی که گفتند این بود که قسمت شرق دریاچه دارد تبدیل می‌شود به کویر. البته کلمه کویر غلط است، باید گفت بیابان زایی شده. اما این بیابان‌زایی نه در سیستان است نه در کرمان و نه در خوزستان، در آذربایجان است که غربِ غرب کشور ما است. چطور ممکن است؟ در ٤٠ سال اخیر، ‌١٣ هزار هکتار زیر کشت در آن منطقه را به ٣٥ هزار هکتار رساندند. هرچه قدر آب لازم بود روانه اراضی شان کردند. در سال‌های دور، یادم است درست بالای دریاچه بختگان به دستور من، ‌بندی نصب کرده بودند تا بدانیم چقدر آب از رود کر وارد دریاچه می‌شود. قراری که بنده با وزیر نیرو گذاشته بودم، این بود که _قانون ما را اگر بخوانید خیلی مفصل بود، الان عملا همان قانون را داریم - هر اقدامی در پروژه‌های آنها که نسبت به محیط زیست مضر باشد، ما به عنوان سازمان محیط زیست حق جلوگیری و تخریب داشتیم. قرارمان با وزیر نیرو برای دریاچه بختگان این بود که هیچگاه نباید کمتر از ٢ متر مکعب در ثانیه آب وارد دریاچه شود. اما این روال بعدها ملغی شد. مردم همه جا جوی‌هایی درست کردند تا آب رود کر را بکشند. واقعیت امر این است که طوری تبلیغات، مردم را علیه محیط زیست کرده بود که غیرقابل تصور است. از طرفی در سال‌های بعد می‌بینیم که دریاچه ارومیه به مرور که خشک می‌شود و مردم در آذربایجان تجمع می‌کنند، اما تنها عکس‌العمل دولت مهار این تجمعات است. کنترل فقط در جهت جلوگیری از تجمعات مردمی است نه جلوگیری از تخریب محیط زیست. اگر شما می‌دانید به من نشان دهید جایی که مانع تخریب محیط زیست شدند. خانم رییس سازمان محیط زیست درباره گتوند می‌گوید که من حق دارم سد را خراب کنم، ‌ایشان چرا این حرف را قبل از اینکه سد را شروع کنند، دوره‌ای که در دوره آقای خاتمی رییس سازمان بود، نزد؟ برای اینکه اعتقاد به چنین چیزی نداشت و فکرش را نکرد.
اما الان خانم ابتکار، در این دوره سه ساله که رییس سازمان شدند، اعلام کردند که سازمان به طور جدی پای توقف سدهای بدون مجوز است، ‌از طرفی هم می‌شنویم همان پروژه‌های بی‌مجوزی که سازمان جدی دستور توقف‌شان را داده، ‌در حال پیش رفتن‌اند. انگار ظاهر قضیه این است که سازمان می‌خواهد قدرت داشته باشد اما ندارد.
جواب سوال را خودتان دادید. صحبت‌هایی می‌شنوم که باید کارهایی بکنیم، اما در عمل این‌طور نیست.

در این سال‌ها پیش آمده که از سازمان از شما کمک یا مشورتی بخواهند یا ارتباطی بگیرند؟
دو نفر از دوستان هستند که آنها را می‌شناسم. یکی مهندس هوشنگ ضیایی، مدیرکل خودم بود و دیگری هم محمد درویش است، مرد فعال و به درد بخوری است که این دو نفر را از نزدیک می‌شناسم. در این سال‌ها مقادیر زیادی از جنگل‌ها بریده شد. اما در سال‌های اخیر تفاوتی را در مردم می‌بینم. مثلا زن بختیاری را دیده‌ام که با لباس‌های محلی آمده بود، می‌گفت دیگر نمی‌گذاریم اره در دست شوهرهای‌مان باقی بماند. خودشان رفتند ٧٠ هزار بذر بلوط کاشتند. این زن‌ها آن سال‌ها وجود نداشتند. زن‌ها آن زمان چنین قدرتی نداشتند.

اگر درست بگویم آن زمان شکار، بیشتر از امروز عنوان تفریح برای مردم مرفه داشت. در حال حاضر شکار مثل سابق مورد توجه نیست. اما اتفاقی که دارد می‌افتد، تقابل شکارچیان و محیط‌بانان است. انگار دشمنی بین این قشر ایجاد شده. قبل از اینکه محیط‌بان دستور ایست بدهد یا تیرهوایی شلیک کند، شکارچی شلیک کرده. او خود را در این زمینه محق می‌داند. خلا‌های قانونی در خصوص شکار را چطور می‌بینید؟
اصلا فکر کرده‌اید چرا شکارچی شلیک می‌کند؟ چرا او و صد تای دیگر حاضرند شلیک کنند؟ زمان ما محیط‌بان، ضابط دادگستری بود که البته الان هم هست، اما اصلا به حساب نمی‌آید که ضابط است. من خودم ضابط دادگستری بودم. منظور این است که جدی گرفته می‌شد. نیاز به حمایت از محیط بانان به شکل جدی وجود دارد. باید قانون طوری اجرا شود که شکارچی به خود حق شلیک به ضابط قضایی را به این راحتی ندهد و بداند عاقبت سختی در انتظارش خواهد بود. محیط‌بان نسبت به جایی که دارد از آن حفاظت می‌کند عشق دارد. نیاز دارد حمایت لازم را هم ببیند.
از مقرراتی که بر اساس قانون جدید در آن سال‌ها فورا وضع شد، یکی لزوم اخذ پروانه برای شکار و دیگر اعلام حمایت شدن تعدادی از گونه‌های جانوری بود که نسل‌شان در خطر قرار داشت مانند یوزپلنگ، گورخر و آهو. بالطبع در مورد جرایم مربوط به تخلفات از مواد قانونی نیز مقرراتی تنظیم و به اجرا گذاشته شد. در سال‌های پس از تصویب قانون شکار، مشکل بزرگ دریافت بودجه‌ای مناسب با وظایف کانون شکار بود.

یکی دو دهه است آلودگی هوا خیلی پررنگ شده، هم آلودگی شهری و هم ریزگردهایی که از سمت غرب کشور و عراق وارد می‌شوند. گفته می‌شود آلودگی هوای تهران از دهه ٥٠ شروع شده اما مطمئنا به این شدت و غلظت نبوده. فکر می‌کنید سازمان باید چه کند؟ چه راهکاری برای حل این معضل بیندیشد؟
در این مورد به خصوص، یادم هست با نخست‌وزیر نشستی داشتیم که باید برای کارخانه سیمان که دودش خطرناک است و ریه افرادی که در آن حوالی‌اند و تنفس می‌کنند را نشانه گرفته، کاری کرد. دستور بسته شدن کارخانه را دادیم تا زمانی که این دود کنترل شود. قرار شد در مدت معین پساب کارخانه کوکاکولا و کارخانه سیمان نظارت شود. در همین حین، ‌١٥ تا ٢٠ کارخانه تعطیل شدند.
کارشناسان آلودگی هوا در سازمان تقریبا همزمان با تصویب نخستین قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست در سال ٥١، دستگاه‌های اندازه‌گیری آلاینده‌های مختلف هوا را نصب کرده بودند و مشخص بود که میزان آلودگی هوای تهران بالا و در بعضی ساعات برای سلامت مردم مضر است. در بالای ساختمان مرکزی سازمان در خیابان ویلا که با ١٦ طبقه ارتفاع، پست دیده‌بانی خوبی بود شهر و حومه آن از لحاظ ایجاد دود از هر منشأ مرتب زیرنظر بود.
در طبقه دهم دوربین و دستگاه سنجش آلودگی کار گذاشتیم. کارشناسان ما با دوربین شهر را نگاه می‌کردند تا اگر دودی از جایی بلند شد برای جلوگیری از آن اقدام کنند. به تمام کارخانه‌های اطراف تهران دستور دادیم گازسوز شوند. بیشترشان آن زمان با ذغال کار می‌کردند. همین که لوله کشی گاز به تهران رسید دستور دادیم سوخت‌شان به جای فسیلی، گاز شود. اما آلودگی اصلی توسط وسایط نقلیه ایجاد می‌شد.
سه طرح را برای اصلاح وضع ترافیک و کاهش آلودگی درنظر گرفتیم: نخست افزایش وسایل نقلیه عمومی بود که در آن زمان محدود به خرید اتوبوس می‌شد. دوم نصب دستگاه‌های مبدل کاتالیزی روی اگزوز ماشین‌ها و دست‌کم در مورد خودروهای ساخت ایران نیز معاینه خودروها در جهت تقلیل دودهای مضر اگزوزها و سوم گازسوز کردن تاکسی‌ها و سپس اتوبوس‌ها. من در دیداری با شهردار، ‌راهی را به عنوان یک طرح آزمایشی در تهران پیشنهاد دادم که سنگاپور برای حل مساله ترافیک به اجرا گذاشته بود. این راه دریافت وجه از ماشین‌هایی بود که وارد محدوده شهر می‌شدند؛ ‌مبلغ بالا از ماشین‌های دارای یک سرنشین و مجانی برای ماشین‌های دارای بیش از سه سرنشین. (کتاب)
آلودگی در آن زمان غیرمحسوس بود. حالا نمی‌توانید کوه‌های البرز را ببینید. اما کنترل آلودگی در شهرهایی مثل شیراز و اصفهان سریع‌تر و راحت‌تر بود. تبدیل اتومبیل‌های بنزینی به گازسوز در شیراز شروع شده بود. یادم است صد تایی اتومبیل را به گازسوز تبدیل کردیم که بعد متوقف شد و ١٠، ١٥ سال بعد از انقلاب دوباره شروع شد. در رابطه با قدرت دستگاه باید بگویم که شرکت نفت می‌خواست در سال ١٣٥٣ پالایشگاهی در مجاورت دریای خزر احداث کند. وقتی این جریان را بررسی کردیم، به این نتیجه رسیدیم که اگر این کار را بکنند، جنگل‌ها، زراعت و همه‌چیز در شعاع ٢٠ تا ٢٥ کیلومتری رو به انقراض و زوال می‌رود. جلوی احداث یک پالایشگاه را گرفتن، ‌کار آسانی نیست. رییس پالایشگاه می‌گفت با سرعت باید این پالایشگاه ایجاد شود تا کمبود بنزینی که در کشور پیدا شده، مرتفع شود و معتقد بود اگر زودتر ساخته نشود، باید بنزین را جیره‌بندی کنند.
بعد از اینکه گزارشی ٧٠ صفحه‌ای در خصوص خرابکاری‌های ناشی از این پالایشگاه به بار می‌آید، دادیم، و شرح اینکه چه گرفتاری‌هایی برای مازندران به عنوان استان سبزی که استان آب‌دار کشور است، ایجاد می‌شود. در ادامه، ‌شخص شاه به شکل غیرمستقیم وارد شد. او به دکتر اقبال، ‌رییس پالایشگاه نمی‌گوید که صرفنظر کن اما برایش همان داستان دیدار با نخست‌وزیر شوروی و صحبت‌های‌شان درباره دریاچه بایکال را می‌گوید، او هم می‌پذیرد. در واقع پیشنهادی که ما کرده بودیم، این بود که ٢٥٠ هزار متر در اصفهان جانمایی کردیم و خواستیم که بروند آنجا پالایشگاه را درست کنند.
منبع : اعتماد
انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید