Iranian Agriculture News Agency

محیط‌بان قربانی کدام تراژدی است؟


حمیدرضا میرزاده

شرق / وقتی محیط‌بانی غرق در خون به خاک می‌افتد یا در دادگاه، به اتهام قتل عمد محکوم به قصاص می‌شود، داد سخن از هرجا بلند می‌شود که «محیط‌بان مظلوم است» و «باید حمایت شود»؛ که محیط‌بان هم مظلوم است و هم باید حمایت شود. رسانه‌ها تا مدتی از لایحه و طرح و برنامه می‌گویند تا آنکه سیل اخبار متفرقه، باقی‌مانده توجه‌ها به دوهزارو ٧٠٠ سرباز سبزپوش طبیعت را می‌شوید و باز با واقعه و پرونده‌ای جدید، افکار عمومی به فکر مظلومیت و حمایت محیط‌بان می‌افتد. این میان، کسی هم یادی از هزار‌و اندی سبزپوش جنگلبانی نمی‌کند تا آنکه گلوله‌ای، آرم جنگلبانی روی پیراهن جنگلبان را سوراخ کند تا بانگ برآید که ‌ای بخت نامراد، جنگلبان هم مظلوم است و حامی می‌خواهد!

نه بیانیه‌های تند و آتشین در رثای محیط‌بانان و جنگلبانان و نه خط‌ونشان‌ها برای متخلفان، هیچ‌کدام دستاوردی برای سربازان طبیعت نداشته است. در روی همان پاشنه می‌چرخد که چرخشش هم سریع‌تر و ناگهانی‌تر شده. هنوز افراد زیادی هر روز و هر شب پا به طبیعت می‌گذارند، به دنبال شکار غیرمجاز و چوب قاچاق می‌روند و اگر بخت یارشان باشد، بی‌سروصدا از عرصه خارج می‌شوند؛ بعضی‌ از آنها هم گرفتار می‌شوند و عده‌ای بعد از درگیری با محیط‌بان و جنگلبان از صحنه می‌گریزند.
تجربه نشان داده چه آنها که دستگیر و محکوم شده‌اند و چه آنها که گریخته‌اند، هر دو انگیزه کافی برای تکرار تخلف را داشته و دارند. «افتخار»، «پول» و البته «تلافی»، سه انگیزه مهم شکارچیان متخلف شناخته شده است. مطالعه‌ای که در پارک ملی گلستان و پارک ملی بمو انجام شده نشان می‌دهد بخشی از شکارچیان غیرمجاز به پولی که از فروش گوشت و پوست و شاخ شکار به دست می‌آورند، احتیاج دارند و بخشی دیگر، از حس افتخار و قدرتی که از شکار به دست می‌آورند، لذت می‌برند؛ اما بیشتر شکارچیان متخلف در یک انگیزه برای تکرار تخلف اتفاق نظر دارند: «تلافی». بسیاری از آنها زمانی که در بازداشت به سر می‌برند، نقشه شکار بعدی را می‌کشند و بعضی دیگر، به دلیل دستگیری و جریمه و حبس دوستانشان، دست به تلافی می‌زنند. حیات‌ وحش از بین می‌رود، محیط‌بان درگیر می‌شود، شکارچی به زندان می‌افتد و باز دور باطل درگیری ادامه می‌یابد. تنها تفاوت، جمعیت حیات‌ وحش است که هر بار از آن کاسته می‌شود و البته رمق محیط‌بان. محیط‌بان مظلوم است و به‌دلیل حقوق پایین و کار دشوار، به حمایت نیاز دارد؛ اما نه فقط با افزایش حقوق و تصویب قوانین هیجان‌زده. محیط‌بان آنجایی مظلوم است که پیاده‌نظام برنامه‌ای کم‌بازده و نفس‌گیر شده است؛ برنامه‌ای که عنوان شیک «حفاظت» را یدک می‌کشد. مظلومیتش آنجاست که محیط‌بان نمونه، محیط‌بان مرده است! از او خواسته شده فقط به اتکای قوه قهریه جلوی تخلف را بگیرد؛ کسی هم به قبل و بعدش فکر نکرده. کسی برنامه‌ای برای پیشگیری از تخلف نریخته، کسی در ذهن جوامع بومی، پارک ملی و منطقه حفاظت‌شده را عملا به‌عنوان ثروت ملی و منطقه‌ای جا نینداخته و کسی برای تبعات تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده و احساسی برای محیط‌بانان فکر نکرده. محیط‌بان مظلوم است، زیرا در پیچ‌و‌خم تصمیم‌گیری‌ها کسی چندان به او و مشکلاتش نیندیشیده و دعوایش با شکارچی را موشکافی و علاج‌یابی نمی‌کند، فقط همه می‌گویند او مظلوم است و بس!آنچه امروز در زیستگاه‌ها و حاشیه‌هایشان می‌گذرد، دعوا بر سر منبعی طبیعی است، منبعی که دولت مدیرش است و ملت مالک؛ اما رفتار مدیر بیشتر به مالکان می‌خورد تا مدیران. قوم و عشیره‌ای که صدها سال در کنار عرصه طبیعی زندگی کرده، دامش را در آن چرانده و آب چشمه‌اش را خورده، اکنون ٥٠ سال است که محروم شده! دولت به او گفته قرار است اینجا برای همه حفظ شود تا منافعش به همه برسد؛ اما عشیره نه به منفعتی از حفاظت رسیده و نه‌چندان حفاظت را مؤثر دیده. محیط‌بان مظلوم است و به حمایت نیاز دارد، آری! آن زمان از محیط‌بان حمایت می‌شود که جامعه، زیستگاه و حیات ‌وحش را دارایی و سرمایه خود بداند و این تنها با سهیم‌بودن جامعه از طبیعت و مناطق تحت حفاظت به دست می‌آید. جامعه‌ای که خود را مالک طبیعتش نداند، روز‌به‌روز تراژدی‌های تلخ را رقم می‌زند؛ محیط‌بان قربانی اصلی این تراژدی است.

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید