علوم انسانی و تبیین علل مهاجرت روستایی در گفتوگو با دکتر عبدالعلی لهساییزاده:
هرگونه عملیات توسعه روستایی، در گرو تعریف دقیق طبقات و اقشار اجتماعی روستایی/ جامعهشناسی روستایی ناتوان از فهم قشربندی اجتماعی روستا
دکتر لهساییزاده، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز و از پیشکسوتان جامعهشناسی روستایی، توسعه پایدار روستایی و محیط زیست است. او مدرک دکترای خود را از دانشگاه ایالتی میشیگان آمریکا گرفت. تحت نظر او پژوهشها و پایاننامههای فوقلیسانس و تزهای دکترای بسیار نوشته شده و همچنین صاحب تألیفات بسیاری است. دهها جلد از او به یادگار مانده است؛ نظریات مهاجرت، شیراز (۱۳۶۸)، تحولات اجتماعی در روستاهای ایران، شیراز (۱۳۶۹)، تاریخ و فرهنگ مردم دوان (روستا) (۱۳۷۰)، پیدایش نظریه جامعهشناختی (۱۳۷۱) و... از آنجمله است.
وحید اسلامزاده
اشاره: دکتر لهساییزاده، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز و از پیشکسوتان جامعهشناسی روستایی، توسعه پایدار روستایی و محیط زیست است. او مدرک دکترای خود را از دانشگاه ایالتی میشیگان آمریکا گرفت. تحت نظر او پژوهشها و پایاننامههای فوقلیسانس و تزهای دکترای بسیار نوشته شده و همچنین صاحب تألیفات بسیاری است. دهها جلد از او به یادگار مانده است؛ نظریات مهاجرت، شیراز (۱۳۶۸)، تحولات اجتماعی در روستاهای ایران، شیراز (۱۳۶۹)، تاریخ و فرهنگ مردم دوان (روستا) (۱۳۷۰)، پیدایش نظریه جامعهشناختی (۱۳۷۱) و... از آنجمله است.
لهساییزاده معتقد است توسعه پایدار را نباید تنها بهعنوان مجموعهای از روشها به حساب آورد، بلکه باید آن را نوعی بینش قلمداد کرد که در آن جنبههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و حتی فلسفی نهفته است و ابعاد فرهنگی آن کمتر از جنبههای فنی و تکنیکی مربوطه نیست. توسعه پایدار دارای ابعاد فراوانی است که یک جنبه از آن "پایداری در کشاورزی" است و با مفهوم "کشاورزی پایدار" یا "توسعه پایدار روستایی" تبیین میشود. او میگوید که برای دستیابی به توسعه پایدار و همهجانبه، نخست باید توان طبیعیمان را بسنجیم، زیرساختارها را آماده و بر اساس نیروی منابع انسانیمان برنامهریزی کنیم و آماری دقیق از منابع مالی مان داشته باشیم. گفتوگو با دکتر عبدالعلی لهساییزاده را میخوانیم:
از دیدگاه جامعه شناختی شما چه تحلیلی بر توسعه اقتصادی ایران پس از انقلاب دارید؟
بعد از انقلاب اسلامی، بزرگترین پیشنیاز جامعه برای رسیدن به هویت و آرمانهای اساسی، لزوم تحقق توسعه همهجانبه بود. از اوان انقلاب (1357) تا سالهای 1368 و 1369 (بهعلت نوپایی نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ تحمیلی) بخش عمدهای از ذخایر سرمایهای کشور تخریب شد. بخش عمدهای از بودجه دولت و درآمدهای ارزی کشور برای تأمین نیازهای دفاعی به مصرف رسید بهویژه بخش قابل توجهی از مدیریت و نیروی انسانی کشور به جای بهکارگیری در بخش توسعه کشور، در خدمت جنگ درآمد.
همچنین عقبماندگی بیش از حد کشور در این 10 سال در عرصههای تقسیم کار جهانی و پدیده جهانی شدن، نهتنها ضرورت توسعه اقتصادی با توجه به بحث زمان و سرعت بود. بدینترتیب، توسعه اقتصادی باید در پی تنظیم سیاستهای عمومی مناسب، بهمنظور تأثیر گذاری در تحولات اساسی اقتصادی، نهادی و اجتماعی در کوتاهترین زمان ممکن میشد.
البته باید یادآور شوم که فرایند توسعه مترادف با رشد اقتصادی نیست. رشد اقتصادی به تعبیر ساده عبارت است از افزایش تولید کشور در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. توسعه اقتصادی، عبارت است از رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید حاصل خواهد شد، اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد، نگرشها تغییر خواهد کرد، توان بهرهبرداری از منابع موجود بهصورت مستمر و پویا افزایش یافته، و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد.
بنابراین در توسعه اقتصادی بهعنوان امری دشوار و پیچیده عوامل متعددی مؤثرند شامل؛ عوامل فرهنگی، نظام آموزشی، نظام اداری و مدیریت جامعه، نظام اقتصادی انباشت سرمایه و ثبات سیاسی اقتصادی و انسجام و قوام ملی و کاردانی و لیاقت مدیران در اداره جامعه برای فراهم آوردن زمینه مساعد برای بروز خلاقیتها و ابتکارات بخش خصوصی. در مجموع میتوان گفت توسعه اقتصادی فرایندی است که در طی آن شالودههای اقتصادی و اجتماعی جامعه دگرگون میشود، بهطوریکه حاصل چنین دگرگونی و تحولی در جامعه در درجه نخست کاهش نابرابریهای اقتصادی و تغییراتی در زمینههای تولیدی، توزیع و الگوی مصرف جامعه خواهد بود. توسعه اقتصادی دو هدف اصلی دارد: نخست، افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه و ریشهکنی فقر، و دوم، ایجاد اشتغال، که هر دوی این اهداف در راستای عدالت اجتماعی است. در کشورهای توسعهیافته، هدف اصلی توسعه اقتصادی افزایش رفاه و امکانات مردم است در حالی که در کشورهای عقبمانده، بیشتر ریشهکنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است.
توسعه پایدار و توسعه پایدار روستایی وجوه اشتراک بسیاری با هم دارند. هر دو با حفاظت محیط زیست به سرانجام میرسند، اما چرا هیچگاه رابطه منطقی بین توسعه پایدار با بحران زیستمحیطی و توسعه پایدار روستایی در کشورر ما مورد بررسی واقع نشده است؟
بحث "توسعه پایدار" در مقابل "توسعه به قیمت مصرف بیرویه منابع" مطرح میشود. توسعه پایدار بحثی است میان رشتهای میان جامعهشناسی، اقتصاد، کشاورزی، انسانشناسی و... هریک از این رشتهها از دیدگاه خاص خودشان به توسعه پایدار میپردازند. تئوری توسعه نباید فقط به جنبه اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی یک جامعه بپردازد، بلکه در یک بحث همزمان بهویژه در توسعه پایدار بحث محیط زیست و منابع طبیعی را هم مورد توجه قرار میدهد. به عبارت دیگر توسعه پایدار به معنی مدیریت و حفاظت از منابع پایه و معرفی و بهکارگیری پیشرفتهای فن شناختی و ساختار تشکیلاتی است که از آن طریق نیازهای انسانها برای زمان حال و نسلهای آینده، بهطور مستمر و رضایتبخش تضمین شود.
آنچه مسلم است توسعه پایدار را نباید تنها بهعنوان مجموعهای از روشها به حساب آورد، بلکه باید آن را نوعی بینش قلمداد کرد که در آن ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و حتی فلسفی نهفته است و ابعاد فرهنگی آن کمتر از جنبههای فنی و تکنیکی مربوطه نیست. در مجموع "کشاورزی پایدار" یا "توسعه پایدار روستایی" شامل مدیریت موفق منابع برای کشاورزی است تا از این طریق بتوان نیازهای متغیر انسانی را برطرف و خصوصیات کیفی محیط زیست را حفظ کرده و افزایش دهد و از منابع طبیعی حفاظت به عمل آورد.
از این رو برای رسیدن به توسعه پایدار و همهجانبه باید چهار متغیر اصلی زیر مورد توجه قرار گیرند:
1- ارزیابی تواناییهای طبیعی جامعه مورد نظر؛
2- تعیین ساختار زیربنایی موجود؛
3- تشخیص نیروی انسانی موجود برای توسعه؛
4- مقدار منابع مالی قابل دسترس در کشور.
سپس در گام نخست باید استراتژیهای ملی برای سازمانهای دخیل در جریان توسعه پایدار در زمینههای ملی حفاظت، احیاء و بهبود محیط زیست، تولید پایدار و بالاخره توسعه همهجانبه و پایدار اجتماعی و فرهنگی طراحی شود. گام دوم در جهت ورود به جریان توسعه همهجانبه و پایدار، آموزش است. آموزش یعنی فراهمسازی آن زمینههای فکری و فرهنگی که بر اساس بررسیهای انجامشده از عوامل عمده توسعه یا پیشرفت کلی جامعه است و بالاخره گام سوم جلب مشارکتهای مردم در امر توسعه همهجانبه و پایدار است. در این مرحله باید بسترهای مشارکت عامه مردم در توسعه مستمر بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات مشارکت فراهم شود. برای رسیدن به توسعه همهجانبه و پایدار باید مؤسسههای مختلف درگیر جریان توسعه باشند و ضمن انجام تحقیقات علمی، امکانات بالقوه و بالفعل جوامع را بسنجند و ضمن جمعآوری اطلاعات و فناوریهای مناسب، آموزشهای لازم را به افراد جامعه بدهند. بدونشک آموزش توسعه همهجانبه و پایدار مستلزم هزینههایی است که مؤسسههای مختلف بهویژه مؤسسههای دولتی و بینالمللی باید آنها را متقبل شوند. تا زمانی که مردم عادی آموزشهای لازم را در زمینه توسعه همهجانبه و پایدار نبینند، رسیدن به اهداف توسعه واقعی با مشکل روبهرو خواهد شد.
نقش و عملکرد زنان در حفظ محیط زیست یا ترویج هرچه بیشتر توسعه پایدار در جامعه چیست؟
در فرهنگهای فارسی از "محیط" به معنای احاطهکننده، دربرگیرنده، جای زندگی آدمی، اعم از کشور، شهر، جامعه یا خانواده یاد شده است. واژه زیست از مصدر زیستن برگرفته شده و به معنی زندگی، زندگانی و حیات است. در اصطلاح "محیط زیست"، زیستن توسط محیط احاطه شده و محیط دربرگیرنده آن است. بومشناسی یا اکولوژی عمدتاً به تحقیق درباره روابط بین موجودات زنده با یکدیگر و با محیط زندگی آنها میپردازد. هر موجود زنده پیوسته با موجودات زنده دیگر و نیز با موجودات غیرزنده اطراف خود ارتباط دارد و هرکدام یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند. در دهه 90 میلادی در حالی که برخی از مسائل اصلی مثل صلح و اعتراض ضدهستهای تا اندازهای بهدلیل موفقیت اعتراضها و تا حدی بهعلت پایان یافتن جنگ سرد، به حاشیه رانده شدهاند، مسائل اجتماعی متعددی بهصورت بخشی از یک نهضت محیط زیست درآمدهاند، نهضتی که روزبهروز متنوعتر میشود. اجتماعات فقیر و اقلیتهای قومی علیه تبعیضهای محیطی بسیج شدهاند، زیرا آنها بیش از دیگران در معرض مواد سمی، آلودگی، آسیبهای بهداشتی و افول سطح زندگی هستند. گروههای زنان بهویژه زنانی که اداره زندگی روزمره عمدتاً با آنان است، بیشتر در معرض پیامدهای ناخوشایند آلودگی، نزول کیفیت تأسیسات عمومی و توسعه افسارگسیخته قرار دارند. بیخانمانی یکی از علل اصلی کاهش کیفیت زندگی شهری است. در دنیا اثبات شده که فقر یکی از علتهای تخریب محیط زیست، آتشسوزی جنگلها گرفته تا آلودگی رودخانهها، دریاچهها و اقیانوسها و بیدادگری بیماریهای مسری است.
از آنجا که زنان عامل اصلی انتقال فرهنگ و سواد زیست محیطی، اصلاح فرهنگ مصرف و مدیریت خانه و سرانجام عامل انتقال میراث معنوی و دانش زیستمحیطی هستند، نقش مؤثری در حفاظت از محیط زیست ایفا میکنند. آنان بهدلیل نقش مهمی که در مدیریت خانه دارند، میتوانند برنامهریزان اصلاح محیط زیست در خانه و محله خود باشند. الگوی مصرف و آموختن این الگو به فرزندان میتواند ازجمله فعالیتهای مؤثر زنان باشد. راههای کاهش مصرف و آشنایی زنان باشیوه صحیح مصرف منابع، روشهای صرفهجویی در مصرف انرژی، استفاده کردن یا عدم استفاده از کالاهای یکبار مصرف، نحوه برخورد با زبالههای سمی خانگی، چگونگی انتخاب اجناس خریداری شده و شیوه بازیافت مواد، ازجمله مواردی است که در این مطالعه مورد توجه قرار میگیرد.
آیا از بافت و سلسلهمراتب در جمعیت روستایی میتواند محیط زیست سالم بیرون بیاید؟
برای شناخت صحیح و علمی ساختار اجتماعی روستا باید ابتدا طبقات و اقشار مختلف را مشخص کرد و سپس چگونگی رابطه بین آنها را تشریح کرد. در جامعه روستایی، خویشاوندی ارتباطی تنگاتنگ با قشربندی اجتماعی دارد، از این رو با تشریح این نظام، باید چگونگی پیوند آن را با طبقات و لایههای اجتماعی بیان کرد.
ساختار اجتماعی جامعه روستایی بهعنوان پدیدهای دایم در حال تغییر و تحول، تحت تأثیر عوامل گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی است. یکی از عوامل بسیار مهم منشعب از عامل اقتصادی، مهاجرت است که ساختار اجتماعی را دگرگون میکند. مهاجرت از روستا تحت تأثیر عوامل مختلفی است، اما مهاجرت جمعی و در سطح قابل توجه از روستا به شهر یا به کشوری دیگر عمدتاً در اثر توسعه ناموزونی است که در کشورهای جهان سوم حاکم است. در این کشورها توجه به شهرها و به فراموشی سپردن روستاها باعث میشود تا فقر روزافزون روستایی در همه زمینهها روستاییان را مجبور به مهاجرت کند. در اثر مهاجرت و گسترش روابط با سایر جوامع در سطح کلان، ساختار اجتماعی روستایی در جهان سوم تغییر شکل داده و به هیأتی جدید در آمده است که در خلال آن، دیگر از یک روستای بسته نمیتوان سخن به میان آورد، بهگونهای که نظام جدید دارای دو بُعد خرد و کلان میشود.
در دوران پس از انقلاب در ایران، تغییرات زیادی در اقتصاد و روابط اجتماعی روستایی اتفاق افتاد. نیاز عینی به برپاداری یک جامعه خودکفا از لحاظ کشاورزی، لزوم اصلاحات ارضی مجدد را نمایان ساخت تا بر مبنای آن روابط تولید زراعی عوض شود. در همین باره از یکسو قسمتی از واحدهای زراعی سرمایهداری از بین رفتند و مالکیت جمعی بر زمینهای زراعی (مشاعها) در اقصینقاط ایران ظاهر شد و از سوی دیگر، بسیاری از مزارع کشاورزی سرمایهداری در دست مالکان قبلی آنها باقی ماند. با وجود نقش بالقوه بخش زراعی در توسعه روستایی ایران، این بخش پس از انقلاب به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفت و در نتیجه نتوانست نقش خود را در جذب نیروی انسانی مازاد کشاورزی ایفا کند.
پرداختن به بحث مهاجرت جایگاه ویژهای در بحث جامعهشناسی روستایی دارد. بهنظر شما دلایل اصلی مهاجرت روستاییان به شهر چیست؟
یکی از علتهای مهاجرت دائمی و موقت روستاییان، شرایط طبیعی، اجتماعی و اقتصادی و ازجمله خشکسالی است. معیشت 71 درصد از مردم روستا از طریق کشاورزی تأمین میشود، اما مروری بر دادههای هواشناسی نشاندهنده کاهش 52.3 میلیمتری بارش است. همچنین آمار 37 سال ایستگاه هیدرومتری فارس نشان میدهد خشک شدن رودخانهها و چشمههای تأمینکننده آب کشاورزی روستا در طول خشکسالی قبلی (80 - 1368)، به افزایش روند حفر چاههای عمیق کشاورزی انجامیده است (افزایش 400 درصدی). با این همه وجود موانع طبیعی مانند بالا بودن سطح آب سفره آبرفتی به کاهش آب قابل استحصال از طریق منابع زیرزمینی و کاهش بهرهوری کشاورزی منجر شده، بهگونهای که در سال زراعی 88 - 87 سطح زیر کشت دو محصول گندم و پنبه، به ترتیب 27 و 52 درصد کاش یابد.
برای مثال تحقیقاتمان در باره مهاجرت از روستای خسویه استان فارس در 31 سال اخیر، بیانگر سه مقطع است: در مطقع زمانی (71 - 57) که دربرگیرنده دو رویداد مهم پیروزی انقلاب اسلامی و وقوع سیل در سال 66 است. مقطع دوم (80 - 72) نیز مشتمل بر دو رویداد مهم واگذاری اراضی کشاورزی و منابع طبیعی در 72 و وقوع خشکسالی در خلال سالهای 80 - 76 است و مقطع سوم وقوع خشکسالی شدید (88 - 82) و استمرار آن؛ بهگونهای که این پدیده به خشک شدن جریان آب سطحی، کاهش شدید منابع آب زیرزمینی، و افزایش 212.5 درصدی مهاجرت انجامید. ساختار شغلی مهاجران دستخوش تغییر شد، کشاورزان و کارگران نیز اقدام به مهاجرت کردند. این پژوهش ثابت کرد که آب بسیار مهم است و اگر مدیریت نشود، فاجعه ملی به بار میآورد.
منابع نابرابریهای اجتماعی در روستاهای ایران که کمتر از شهرها نیست، معمولاً شامل چه مواردی هستند، آیا روی این منابع تحقیقات جامعی صورت گرفته است؟
یکی از موضوعهایی که جامعهشناسی بهطور کلاسیک با آن سروکار داشته، تشخیص منابع نابرابری اجتماعی است. امروزه تمامی برنامههای توسعه جهتگیری خود را به سمت و سوی کمک به فقرا و رفع نابرابری قرار دادهاند، اما دانشی که درباره نابرابری وجود داشته، بسیار اندک است. از طرف دیگر در جوامع معاصر نابرابری به یک موضوع پیچیده و پرابهام تبدیل شده است.
روشی که در حال حاضر در جامعهشناسی روستایی کشور برای شناخت نظام قشربندی اجتماعی و قرار دادن روستانشینان در قشرهای اجتماعی متمایز بهکار گرفته میشود دارای نارساییهایی چند است. تقسیمبندی دهقانان برحسب اندازه زمین بدون توجه به تفاوتهای منطقهای اقتصاد کشاورزی و ترکیب کشت و نوع واحد بهرهبرداری (معیشتی، نیمهمعیشتی و تجاری) نارسا و ناقص است. با اینکه روستاها از لحاظ سبک زندگی الگوی مصرف و نظام ارزشهای اجتماعی و کیفیتهای مطلوب زندگی متجانس هستند، جهت قشربندی اجتماعی آنها باید از شاخصهای دقیقتر و مناسبتری استفاده کرد، که در حال حاضر در دستگاه روش شناسانه قشربندی اجتماعی جامعه روستایی توجهی به این پیچیدگی و ظرافت نمیشود.
همچنین رویکرد اصلی مورد استفاده فعلی در شاخصسازی برای قشربندی روستایی، مدل مارکسیستی قشربندی روستایی است و در آن شاخصهای وبری حیثیت، ثروت و قدرت مورد توجه قرار نگرفته است. عدم توجه به میزان درآمد که در حال حاضر نقش پراهمیتی در مناطق روستایی دارد، تنوع اقلیمی و آب و هوایی در نواحی مختلف کشور و ملحوظ نشدن آن در بحث قشربندی از موارد دیگری است که روش قشربندی را دچار اشکال میکند. با رخداد انقلاب اسلامی و بر اثر تغییر و تحولاتی که در جوامع روستایی ایران به وجود آمد ساختار طبقاتی روستایی دستخوش دگرگونی شد. جامعه روستایی هم از درون تحرکهایی را تجربه و هم از بیرون تحت تأثیر جوامع شهری تحولاتی را تحمل کرد. حاصل این تغییر و تحولات شکل جدیدی از ساختار طبقاتی را به وجود آورده که بررسی آن ضروری بهنظر میرسد. بدونشک برای دستاندرکاران مسائل توسعه روستایی واضح است که برنامهریزی توسعه روستایی بدون شناخت کامل و جامع طبقات و اقشار روستایی تقریباً غیرممکن است. هرگونه عملیات توسعه روستایی در گرو تعریف دقیق طبقات و اقشار اجتماعی روستایی است و از آن طریق باید حدود و مرز طبقاتی بر اساس شاخصهای عینی مشخص شود. در ضمن معیارها باید مانعهالجمع باشند تا بدان وسیله طبقات و اقشار اجتماعی همپوشی نداشته باشند. در جوامع روستایی باید بر دیدگاه بومی روستاییان در مورد فقر و نابرابری تأکید بیشتری گذاشته شود، نه اینکه ما در پی تحمیل نظریات یا دیدگاههای خودمان باشیم.
با توجه به خشکسالیای که در چند سال اخیر بر کشور ما حاکم شده و چند سال دیگر هم ادامه خواهد داشت، آیا میتوان الگوی مصرف آب برای شهروندان و کشاورزان ارائه کرد؟
گزارشهای سازمان ملل همه حاکی از وجود بحران کمآبی در بخش عمدهای از کره زمین است. کمبود آب بزرگترین تهدید برای سلامت، محیط، عرضه جهانی غذای بشر صلح جهانی بهویژه در کشورهای آسیایی و خاورمیانه است. کشور ایران که با خشکسالیهای پیاپی، محدودیتهای منابع آب و افزایش روزافزون جمعیت از سویی و مصرف نادرست آب از سوی دیگر، نیازمند برنامهریزی علمی و کاربردی است تا بتواند میزان بهرهوری آب را به حداکثر برساند. متأسفانه در شرایط کنونی، به الگوی مصرف و شناخت آن توجهی درخور نمیشود و نیاز شدید به شناخت میزان مصرف و عوامل مؤثر بر آن، کاملاً محسوس است.
کارشناسان معتقدند که اگر در تهران فقط 15 درصد در مصرف آب صرفهجویی شود حجم ذخیره آب تهران به 100 میلیون مترمکعب افزایش خواهد یافت و کمبود آب تهران جبران خواهد شد. بوردیو ازجمله جامعهشناسانی است که مصرف و ذائقه را متأثر از ساختار فرهنگی میداند. وی بر روابط میان ساختار ذهنی و روابط عینی تأکید دارد و معتقد به رابطه متقابل آنهاست. بوردیو معتقد است که بین ساختار ذهنی و جهان اجتماعی، عمل قرار دارد. عمل ایجادکننده ساخت ذهنی و همچنین جهان اجتماعی است. بهنظر میرسد میزان درآمد خانوارها با مصرف سرانه آب ارتباط مستقیم یا بین مشخصات فیزیکی مسکن و مصرف آب رابطه معناداری وجود دارد. اما برای اینکه الگوی اثرپذیری داشته باشیم باید برنامههای اجتماعی و فرهنگی خاص و مستمری را در اولویت قرار دهیم، اما اگر در مرحله بعدی این برنامههای اجتماعی و فرهنگی پاسخ نداد، بدون تعاف باید به فشار مستقیم روی آورد. گرانی آب بهنظر من راهحل مناسبی نیست. شما حتی بنزین را هم گران کنید باز مصرف همچنان بالا است. به نوعی به برنامههای بازدارنده نیاز داریم. وضعیت آب به سرعت از حالت بحران به فاجعه رسیده است. البته باید این برنامهها کارشناسی شده باشد، اگر بدون مطالعه وارد این میدان شویم، بهشدت ضرر خواهیم کرد./
دیدگاه تان را بنویسید