Iranian Agriculture News Agency

چرا آدم‌ها در اتفاقات فاجعه‌بار سلفی می‌گیرند؟

دکتر سیامک زندرضوی . جامعه‌شناس

شرق / ماجرا ساده است؛ فاجعه‌ای اتفاق افتاده و اولین واکنشی که فضای مجازی به آن نشان می‌دهد، این است که به مردم، به جوان‌ها انگ می‌زنند و حتی آنها را متهم به این می‌کنند که مانع کار امداد شده‌اند و کشته‌شدن افراد و وقوع‌ بخشی از این فاجعه بر عهده آنهایی بوده که راه را بند آورده بودند. بیایید از زوایه دیگری به این قصه نگاه کنیم؛ درست است کسانی با ساختمان سلفی گرفتند یا دورتر ایستادند و فیلم گرفتند... من از شما می‌پرسم: چه کسانی هستند که این سلفی‌ها و اخبار را تیتر و منتشر می‌کنند؟ این در حالی است که در اتفاقات فاجعه‌بار قبلی اولین سؤال این بود که مالک ساختمان کیست؟ چرا مالک اگر اخطاری در ارتباط با ایمنی‌نداشتن ساختمانش دریافت کرده، برای آن فکری نکرده؟ سؤال بعد این بود که چرا شهرداری اخطارها را به‌موقع نفرستاده و اگر فرستاده چرا پیگیری نکرده؟ در همه حوادث قبلی این سؤال‌ها تیتر بود، اما سؤال امروز من این است که چرا آن سؤال‌های اصلی داخل پرانتز رفته و این ماجرای سلفی‌گرفتن بزرگ شده؟ این را چه کسی جواب می‌دهد؟ به نظر من صاحبان نفوذ و قدرت، اولین کاری که به‌طور موازی در فضای وب شروع کرده‌اند، این است؛ برای آنکه سؤالات اصلی پرسیده نشود، چیزهایی را روی میز گذاشته‌اند که درست است که مهم است، اما در اولویت نیست و به جای اولویت اصلی، آن را به خورد مردم می‌دهند. متأسفانه باید بگوییم خیلی از دوستان جامعه‌شناس من هم، در این تله گرفتار شده و از این زوایه به موضوع پرداخته‌اند که چرا مردم، جوانان و شهروندان مانع کار امدادگران شده‌اند؟ پس اگر این حادثه را با حوادث قبلی مرور کنیم، باز به سؤالات اصلی می‌رسیم که باید پرسیده شوند. چرا بعد از گذشت ٢٤ ساعت از واقعه هنوز سؤال اصلی پرسیده نشده و حضور مردم بر سر صحنه فاجعه سرخط خبرهاست؟

چرا آدم‌ها سلفی می‌گیرند؟
به نظر من هر انسانی مایل به دیده‌شدن و شنیده‌شدن است. این دیده و شنیده ‌شدن یک حق انسانی است. در واقع این پژوهشگری یک حق انسانی است؛ اینکه سؤالی از سوی فرد طرح شود و برای یافتن پاسخ بتواند آزادانه کندوکاو و مشورت کند و به جواب سؤالش برسد. در جامعه ما این حق دیده‌شدن و شنیده‌شدن را به شکل منظم در جهان بیرونی به اشکال مختلف محدود کرده‌ایم. بگذارید مثالی ساده بزنم: من با انجمن کودکان استان کرمان هنگام وقوع زلزله بم همکاری می‌کردم و سه سال بعد از آن هفته‌ای سه روز را در بم می‌گذراندم؛ در این سه سال به نتیجه ساده‌ای رسیدیم؛ اینکه کل کشور ما نیازمند آن است که برای هر بحران در مقیاس بزرگ که زلزله نمونه واقعی است، در اولین قدم از این ظرفیت انسانی که نامش دیده‌شدن و شنیده‌شدن است، استفاده مفید کند؛ یعنی هر محله‌ای هر تعاملی، هر جایی که مثلا ٤٠ خانوار دارد، دارای فضایی است که کودکانشان با هم بازی می‌کنند و بزرگ می‌شوند، به تناسب آن بازی کودکانه دارای یک روابط کودکانه کم و بیش پایداری هستند. همه آنها مسئله مشترکی دارند که وابسته به محله تعاملی آنهاست. ما برای این افراد باید شرایطی را فراهم کنیم که گروه‌های داوطلبانه تشکیل دهند. فرض کنید ٥٠ خانوار داشته باشیم و در این ٥٠ خانوار، ١٥٠ انسان بزرگ‌سال حاضر باشند. برای این ١٥٠ نفر فضایی برای دور هم جمع‌شدن فراهم شود. اولین گروه آنها برای اینکه امداد و نجات را یاد بگیرند، داوطلب شوند. اینها می‌خواهند خودشان را نشان دهند و چه جایی بهتر از گروهی که می‌خواهد آموزش امداد و نجات بدهد؟ گروه دیگرشان پشتیبان باشد تا آنها در محله‌شان دنبال فضای خالی باشند و یاد بگیرند چگونه چادر نصب و ابزار و ادوات لازم را تهیه کنند. وسایل اولیه مثل چادر و موادغذایی برای شرایط اضطراری داشته باشند. گروه سوم گروه کودکان است؛ کسانی که در محله زندگی می‌کنند، فهرست کودکان محل را داشته باشند و آنها را بشناسند و آموزش ببینند که در این شرایط چگونه کودکان را دور هم جمع و از آنها نگهداری کنند. گروه آخر گروه خبر است؛ گروهی که وظیفه اطلاع‌رسانی را برعهده می‌گیرد. این تجربه اگر از همین امروز در کل محله‌های کشور ما اجرا شود، هیچ حادثه غیرطبیعی تبدیل به فاجعه نخواهد شد. پس اینکه مدیریت بحران کشور ما، به‌طور اساسی این مسئله ساده را نمی‌فهمد که ما از حالا باید به فکر بحران‌های بعدی باشیم، تقصیر مردم نیست. تهران گذشت، تکلیف قم چه می‌شود؟ تکلیف شهرهای دیگر چه می‌شود؟ اگر چنین سازمان‌دهی محلی انجام شود، کسانی که از ١٥٠ نفر گروه تشکیل‌دهنده نجات پیدا می‌کنند، در چهار گروه ٤٠نفره آموزش دیده باشند و یک‌سومشان هم از بین بروند، بقیه می‌توانند محله خود را مدیریت کنند. این کلید حل مسئله است. ما در بم به این نتیجه رسیدیم. وقتی فاجعه اتفاق افتاد، اولین واکنش فرد این است که به محله دیگری برود و وابستگان خود را نجات دهد. برای اینکه این جابه‌جایی محلی اتفاق نیفتد که در تهران غیرممکن به نظر می‌رسد، هر محله باید مطمئن باشد که افراد همسایه و محله تعاملی خویشاوند آنها را نجات می‌دهند، پس ما هم همسایه‌مان را نجات بدهیم. بنابراین درست است که انسان میل به دیده‌شدن دارد، اما این ویژگی باید در جهت درست هدایت شود، تا در روز واقعه مؤثر واقع شود. این شعار که هر خانواده یک امدادگر و هر خانواده یک آتش‌نشان، وقتی معنا می‌دهد که این قالب محله‌ای را به رسمیت بشناسیم. این اجتماعات محله‌ای در پیش‌نویسی که وزارت کشور در سال گذشته تهیه کرده بود، دیده شد، اما این پیش‌نویس هرگز تبدیل به متنی برای قانون نشده و ناپدید نشده. این گروه‌ها نیاز به مجوز نداشتند و بچه‌های هر محله می‌توانستند دور هم جمع شوند و در چهار گروه آموزش ببینند. من مطمئن هستم در این فرایند، اگر آموزشی که درباره آن صحبت کردیم، اتفاق می‌افتاد، ما هم به فرایند دیده‌شدن جواب داده بودیم و هم شهروندان را مدیریت کرده بودیم که از حوادث غیرمترقبه هراس پیدا نکنند.

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید