Iranian Agriculture News Agency

گفت‌وگوی ایانا با دکتر موسی عنبری، دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

شکست توسعه روستایی ناشی از اجرای بدون درک لازم از تناقض‌های مفهومی توسعه پایدار/ به اسم پذیرش "تنوع" کنار هم گذاشتن مفاهیم متناقض را درست می‌دانیم/ توسعه پایدار یعنی مخلوط کردن آب و روغن

زمانی فوکویاما لیبرال دمکراسی را پایان تاریخ ذکر کرد. این به مثابه آن بود که بگوییم توسعه نیز همان چیزی است که تنها در غرب مؤلفه‌هایش شناخته شده و اجرا می‌شود. اما در حال حاضر ندای توسعه بومی بیش از گذشته به گوش می‌رسد. منادیان این نوع از معتقدند که توسعه پایدار دارای تناقض‌هایی است که حل نشده و اتفاقاً با همین تناقض‌ها توانسته تا این لحظه پایدار بماند.

شکست توسعه روستایی ناشی از اجرای بدون درک لازم از تناقض‌های مفهومی توسعه پایدار/ به اسم پذیرش "تنوع" کنار هم گذاشتن مفاهیم متناقض را درست می‌دانیم/ توسعه پایدار یعنی مخلوط کردن آب و روغن

خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلام‌زاده:

زمانی فوکویاما لیبرال دمکراسی را پایان تاریخ ذکر کرد. این به مثابه آن بود که بگوییم توسعه نیز همان چیزی است که تنها در غرب مؤلفه‌هایش شناخته شده و اجرا می‌شود. اما در حال حاضر ندای توسعه بومی بیش از گذشته به گوش می‌رسد. منادیان این نوع از معتقدند که توسعه پایدار دارای تناقض‌هایی است که حل نشده و اتفاقاً با همین تناقض‌ها توانسته تا این لحظه پایدار بماند. توسعه پایدار مفهومی است که انسان تحت اجباری آن را ساخته است. هرچند این توسعه در مناطقی مفید و مؤثر بوده، اما متفکران به این نتیجه رسیده‌اند که چرا توسعه پایدار در تمامی مناطق به نتیجه نرسیده است. دکتر موسی عنبری نگاهی انتقادی به مفهوم توسعه پایدار دارد. او معتقد است که توسعه پایدار یک معما است و باید حل شود. او همچنین معتقد است که برای تعریف توسعه پایدار روستایی باید علاوه بر شاخص‌های صنعتی شاخص‌های اجتماعی و فرهنگی را هم در نظر گرفت؛ زیرا وقتی صحبت از توسعه روستایی است بدون جامعه درون‌جوش نمی‌توان به توسعه رسید. یکی از موضوعاتی که تناقض توسعه پایدار را نشان می‌دهد توسعه روستایی ماست. گفت‌وگو با دکتر موسی عنبری می‌تواند باعث تفکر و تأمل درباره مفهوم توسعه پایدار و تدوین طرح توسعه روستایی پایدار شود. این گفت‌وگو از نظرتان می‌گذرد:

*************


آیا پایان جاده توسعه پایدار، رفاه و آرامش در زندگی انسان‌هاست؟ یعنی وقتی انسان به رفاه و آرامش رسید توسعه پایدار تمام می‌شود؟ اگر این گونه است، پس چرا این همه توسعه پایدار مهم شده است، شاید بتوان راهی دیگر برای رسیدن به رفاه و آرامش پیدا کرد؟

من دوست دارم نام این گفت و گو را "تناقض یا معمای توسعه پایدار روستایی" بگذارم. شاید پاسخ شما در این مفهوم باشد. نظر من این است که توسعه پایدار به همراه کلمه روستایی، یعنی "توسعه پایدار روستایی"، سه مفهومی هستند که به اجبار زمانه کنار هم نشسته‌اند. یعنی قرابت شفاف یا عنصر مشترکی بین این سه مفهوم وجود ندارد. تلاش شده که برقرار شود، اما هنوز این سه مفهوم هموژنیزه نشده‌اند. پس سه مفهوم تقریباً نایکدست کنار هم قرار گرفته و توسعه پایدار روستایی را به وجود آورده است.

به نظر من ترکیب "توسعه پایدار" بیشتریک ترکیب ادبی است و ارزش زیبایی شناختی دارد تا ارزش عملیاتی. در واقع یک نوع ادغام لغوی است تا یک مفهوم علمی و عملیاتی. این دو مفهوم یعنی "توسعه" و "پایداری" هر کدام در جایگاه خودشان خوب و پرمعنا و مناسب هستند، ولی با هم تضاد دارند و با چسبندگی به هم، همدیگر را دفع می‌کنند. این دو مفهوم تقریباً ضد نمی‌توانند یک مفهوم علمی و عملیاتی بسازند. حالا درباره هر کدام از مفاهیم صحبت می‌کنم و دلایل خودم را عرضه می‌کنم. زیرا اگر این سه مفهوم متضاد و متناقض در کنار هم قرار بگیرند و مبنای برنامه ریزی و اجرا قرار بگیرند ممکن است یک واقعیت متناقض تولید بکنند.

چه بسا فکر می‌کنم از امروز به بعد، تناقض‌های توسعه روز به روز در حال بیشتر شدن است. به خاطر این که این مفاهیم متناقض کنار هم مورد استفاده قرار می‌گیرند. البته امکان کنار هم نشستن مفاهیم متنافر و متناقض وجود ندارد اما عصر امروز این کار را می‌کند. یعنی به اسم "تنوع" و پذیرش تفاوت ها، مفاهیم متناقض را کنار هم قرار می‌دهیم و فکر می‌کنیم این‌ها درست هستند و اشکال هم ندارد. امروز این مشکل برای توسعه پایدار اتفاق افتاده است. توسعه پایدار یک معما است و باید حل شود.

اول به مفهوم "توسعه" بپردازیم: تعاریفی که از توسعه تا به حال شده این قابلیت را دارند که یک تعریف جامع از آن‌ها استخراج شود. تعاریف توسعه از یک تعریف ساده مبتنی بر رشد اقتصادی شروع می‌شود تا امروز به تعاریف فرهنگی و اجتماعی و روانشناختی مبتنی بر مفاهیم توانمندی و شکوفایی و شادزیستی و... ختم شده‌اند. از توسعه مرادمان بهبود، تغییر، شکوفا کردن و تعالی بخشیدن است که در اغلب تعاریف توسعه این مباحث وجود دارد. فکر می‌کنم در مجموعه مفاهیم معادل توسعه، دو مفهوم از همه بارزتر است. شاید بتوانیم بگوییم که شاه بیت توسعه این مفاهیم هستند. یکی این که توسعه معادل "تغییر" است، یعنی بلافاصه بعد از لفظ توسعه؛ مفهوم تغییر و البته تغییر مثبت یا همان نوآوری به ذهن می‌آید. توسعه برای تغییر و تحول آمده است و متضاد و مخالف سکون و ایستایی است. در این تغییر و تحول نوآوری هم وجود دارد. دوم اینکه توسعه معادل تکنیک و فن‌آوری است. این دو مفهوم، مفاهیم اساسی و پایه‌ای و قابل اجماع در مورد توسعه هستند. در واقع مفاهیم "نوآوری" و "صنعتی شدن" بنیان توسعه هستند. نمی‌شود در کشوری به توسعه رسید اما نوآوری و تکنولوژی در آن نباشد.


پس اگر بخواهیم توسعه روستایی را مطابق تعریف شما از توسعه تعریف کنیم، یعنی توسعه‌ای است که در روستاها تغییر و تحول ایجاد می‌کند و با نوآوری‌های صنعتی باید همراه باشد؟

بله حتماً، اساساً توسعه روستایی با صنعتی شدن معادل شده است. یعنی اگر الان بخواهیم توسعه روستایی را تعریف کنیم حتماً باید شاخص مهمی به نام صنعتی شدن را در نظر بگیریم. اگر از ما بپرسند توسعه روستایی چیست؟ حتماً یکی از مفاهیم ما باید تغییر و تحول روستاها باشد. پس توسعه یعنی نوآوری به همراه تکنولوژی. اگر توسعه تغییر است، باید همیشه در حرکت باشد، نه این که ایستا باشد. باید پویا و فعال باشد، نه منفعل. البته عامل ابزارمندی یا همان تکنولوژی است که تغییرات را ایجاب و ایجاد می‌کند. در توسعه تغییر و حرکت وابسته به ابزار است. فرض این است بدون ابزار و تکنولوژی نمی‌توان به توسعه رسید. توسعه وابسته به صنعت و تکنولوژی است. توسعه حرکتی است که انرژی آن ابزارها هستند. توسعه حرکتی است که وابسته به اشیاء بیرونی است. این اشیاء را ما انسانها ساخته ایم، ولی وابسته به آن‌ها هستیم. پس رمق و جان و حرکت و غرور توسعه در ابزار و تکنولوژی نهفته است. حال به مفهوم "پایدار" بپردازیم. پایداری چه ربطی با توسعه دارد؟

مفهوم "پایداری" یعنی تحمل کردن، تاب آوردن، ثبات ایجاد کردن. توسعه پایدار یعنی توسعه‌ای که بتواند تاب بیاورد، صبور و مقاوم باشد. بماند. حال در مقابل چه چیزی صبور باشد و بماند؟! در این جا مهم اینست که لفظ پایداری بیشتر به ثبات نزدیک است.


پس از این جاست که شما این دو مفهوم را با هم متناقض می‌بینید؟

مفهوم پایدار با مفهوم توسعه در تعارض است. ما به پایداری دو معنا می‌توانیم بدهیم: یکی معادل ثبات و تکرار است، یعنی می‌گوییم وقتی چیزی پایدار است یعنی تغییر نکند و ثابت بماند. یعنی متحمل و مقاوم بماند. با این نوع تعریف از لفظ "پایداری"، توسعه نمی‌تواند با آن همراه باشد. چون گفتیم توسعه یعنی حرکت و پایداری یعنی استقامت. از این نظرتوسعه پایدار یعنی تغییرات تکرار آور؟ توسعه یعنی رو به جلو رفتن و پایداری یعنی ایستایی. حال باید معنای دومی به پایداری بدهیم. باید معنایی از پایداری پیدا کنیم که بتواند با توسعه همراه شود. وگرنه توسعه پایدار معنی واقعی و دقیق ندارد. بنابراین اصل بر همراهی این دو مفهوم است و یکی باید به نفع دیگری کوتاه بیاید. کدام؟


بنابراین مفهوم توسعه پایدار مفهومی ست که فقط خوشگل و زیباست؟

منظور من از ادبی بودن همین زیبا و خوشگل بودن ترکیب است. حال باید به پایداری معنای دیگری بدهیم تا بتواند با توسعه همراه باشد. معنای دیگر پایداری "انباشت" و "تجمیع" است. اتفاقا این مترادف با سابقه توسعه و شاخص‌های توسعه سازگاری دارد. پس پایداری یعنی جمع کردن، متراکم کردن و انباشته کردن. پس وقتی می‌گوییم توسعه پایدار به احتمال زیاد این معنا از پایداری مدنظر است. منظورمان از توسعه پایدار، توسعه‌ای است که انباشت و تجمیع می‌کند. یعنی توسعه انباشت گرا، توسعه تجمیع گرا، توسعه تراکم آور. چه چیزهایی در توسعه پایدار تجمیع می‌شود؟ توسعه‌ای که سرمایه‌ها، ظرفیت‌ها، توانایی‌ها، تفاوت‌ها و مهمتر از آن زمان و مکان را متراکم می‌کند.

بنابراین وقتی می‌گفتند توسعه پایدار، منظور توسعه‌ای است که ثبات را تولید می‌کند. یعنی توسعه تمام بشود. عده‌ای از متفکران بر پایان توسعه و تغییر و رشد از این منظر صحه گذاشته‌اند. توسعه نباید ادامه پیدا کند.


آیا منظورتان آغاز عصر پساتوسعه است؟

نه لزوماً بحث. چون پساتوسعه با اینکه توسعه و تغییر به پایان برسد کاری ندارد. گروهی بودند که نگاه اقتصادی داشتند، مثل باشگاه رم. در این باشگاه صحبت از رشد محدود کردند. گفتند جهان دیگر ظرفیت این نوع توسعه را ندارد. بنابراین توسعه باید محدود شود و ثابت بماند. این گروه توسعه پایدار را به معنای توسعه ثبات بخش دیدند نه توسعه انباشت گر. در این جا هر دو معنای پایداری به توسعه چسبیده است اما با دو منظور کاملاً متفاوت. بعضی از متفکران مانند مک نیف، که برخی او را تئوریسین پساتوسعه می‌دانند، معتقدند که هزینه‌های توسعه بیشتر از سودش است. به عقیده مک نیف توسعه از آستانه سود گذشته و این روند موجود توسعه باید متوقف شود.

تعریف دیگر از توسعه پایدار "توسعه انباشتی" است. به نظرم امروزه بیشتر بر این تأکید می‌شود. توسعه انباشتی یعنی توسعه‌ای که گذشته را با حال و آینده تجمیع و انباشت می‌کند. توسعه پایدار نیز یعنی آینده را در کنار حال داشته باشد. توسعه پایدار به معنای انباشتی یعنی توسعه‌ای که می‌خواهد بین گذشته، حال و آینده ارتباط برقرار کند.

توسعه پایدار انباشتی می‌گوید که نوآوری نباید لزوماً گذشته و آینده را حذف کند. نوآوری باید ادامه پیدا کند. به معنای دقیق تر توسعه پایدار، با منطق انباشت، تنوع تولید می‌کند، پس نوعی توسعه تنوع بنیاد است. فلسفه توسعه پایدار احترام به تنوع و تکثر و التقاط و... است. معنایش این است که جامعه مدرن نباید تنوعات منبعث از هویت خواهی‌های حتی سنتی را حذف کند. توسعه باید سنت را حفظ کند و آینده را نیز تعریف کند. یعنی تنوع گذشته و حال و آینده را محترم بداند.

بنابراین این نوع نگاه انباشتی به توسعه می‌گوید که توسعه نباید مقدمات خود را حذف کند اما اصل بر وجود نوآوری است. این جا به تناقض یا تضاد می‌رسیم، چون توسعه، پایداری به معنای تنوع را تاحدودی قبول ندارد. توسعه آمده بود که جامعه را پاستوریزه و هموژنیزه کند. جامعه را یکدست و استاندارد کند. البته بیشتر در حوزه‌های فرهنگ به این تناقض می‌رسیم. شاید این تناقض‌ها خود را در حوزه اقتصاد نشان ندهد. چون در حوزه اقتصاد و صنعتی شدن حساسیت مفاهیم و ماده‌ها و اشیاءشان نسبت به هم کم است. اما در حوزه فرهنگ این حساسیت بالا است. در حوزه فرهنگ چون حساسیت و گاهی قطعیت وجود دارد، یک فکر باید تخلیه شود تا فکر دیگر جایگزینش شود. رابطه‌های مفاهیم در حوزه فرهنگ رابطه‌های دیالکتیکی است. یعنی دو مفهوم ضد نمی‌توانند با هم باشند مگر این که مفهوم جدیدی را بیافرینند. پس در حوزه فرهنگ با مفهوم توسعه پایدار به عنوان یک مفهوم مبهم و معماآور رو به رو هستیم. چون منظورمان از پایداری اجتماعی و پایداری فرهنگی، نامشخص است.

یعنی نمی‌شود با توسعه، سنت و گذشته را داشته باشیم، امروز و آینده را هم داشته باشیم. چون توسعه از اول این گونه و با این هدف نیامده است. توسعه آمده هویت شکن و گذشته شکن باشد. توسعه آمده که ساختارهای گذشته را بشکند؛ ثبات و تکرار را از زندگی حذف کند. توسعه آمده تغییر تولید کند. پس با "توسعه پایدار" به آسانی نمی‌توانیم هم ثبات داشته باشیم و هم تغییر، هم یکپارچگی وتمرکز داشته باشیم هم تنوع؛ مگر این که بسته به شرایط عمل کنیم. یعنی کاملا نسبی اندیش و عملگرا که معلوم نیست چه ارتباطی با توسعه داشته باشد. توسعه پایدار نمی‌تواند اتصال بوم و تغییر را به خوبی برقرار کند. اگرهم برقرار کند دیر یا زود عقیده "توسعه" همچنان غالب می‌شود. یعنی شما هرچه بخواهید تکرار و ثبات را تولید کنید، دوباره تغییر غالب است. هرچه بخواهید "تنوع" را بیشتر بکنید دوباره "یکسان سازی" پیروز می‌شود.

علت چیست و چرا این گونه است؟ دو منطق باعث پیدایش این بحث می‌شود: یکی این که توسعه منطق جهانی شده است. توسعه امروز یک مسابقه و یک رقابت است. دیگر هیچ کشوری نمی‌تواند توسعه پیدا نکند. چون توسعه یک رقابت است دیگر نمی‌تواند به پایداری برسد. مشکل دومی که اجازه نمی‌دهد توسعه به پایداری برسد حضور دولت‌ها در توسعه هستند. دولت‌ها به عنوان نهادهای ساختاری و کلان اجازه ثبات به توسعه نمی‌دهند. چون دولت‌ها هم با یکدیگر رقابت می‌کنند. وجود و هستی دولت‌ها در تغییر است. اگر دولت‌ها ثابت و پایدار بمانند نمی‌توانند دوام بیاورند. دولت‌ها مدام باید تغییر کنند تا دوام داشته باشند. این دو عنصری که گفته شد باعث می‌شود که توسعه با تغییر همراه باشد و نتواند به پایداری فرهنگی واجتماعی برسد.


پس چه بخشی از توسعه می‌تواند پایدار شود؟

باید برگردیم به زندگی اجتماعی. مردم در غالب گروه‌های کوچک می‌توانند شکلی از پایداری را تولید بکنند. مردم می‌توانند گذشته را کنار حال قرار دهند و حال را به آینده متصل کنند. مردم و اجتماعات غیررسمی می‌توانند ولی اجتماعات رسمی و بوروکرات نمی‌توانند شکلی از پایداری را ایجاد کنند. پس وقتی می‌گوییم "توسعه پایدار" دو مفهوم متفاوت را با هم ادغام می‌کنیم. یعنی آب و روغن را با هم ادغام می‌کنیم. دو مفهومی که به راحتی با هم ادغام نمی‌شوند. پس تعریف توسعه پایدار چه می‌شود؟ عقلانی تر این است که توسعه انباشتی را همان توسعه تنوع آور بخوانیم. یعنی متنوع‌ها و متفاوت‌ها در کنار هم قرار بگیرند. پس امروز توسعه پایدار تنها استدلال و برهان قابل اقناعش این است که توسعه را معادل "تفاوت" دیده است. می‌گوید توسعه یعنی بسط تفاوت ها. یعنی وجود هر ایده‌ای اشکالی ندارد.

البته همین تنوع و تفاوت هم با تعریف توسعه همخوان نیست. توسعه در ذاتش استانداردآفرین است. یکسان ساز و شبیه ساز است، یعنی همه چیز را می‌خواهد مشابه هم کند. می‌خواهد یک سبک زندگی ارایه کند. حتی توسعه‌ای که مدافع آزادی باشد. توسعه در بنیانش نهایتاً یک تغییری را ایجاد می‌کند که این تغییر بتواند یک زندگی واحد و یکسان و استاندارد به وجود بیاورد. پس توسعه در ایجاد تنوع ناتوان است. در مفاهیم توسعه پایدار این تناقضها دیده می‌شود و در واقعیت بیشتر خود را نشان می‌دهد.

یکی از موضوعاتی که تناقض توسعه پایدار را نشان می‌دهد "توسعه روستایی" ماست. به یک معنا چون توسعه روستایی ما با آمارهای خدماتی مثبت اما در نتایج با شکست‌هایی مواجه شده است، ثمره توسعه روستایی خیلی قابل قبول نبوده چون مهاجرت بیشتر شده است، بیکاری هم افزایش یافته است، پس به ثمرات توسعه روستایی افتخار نمی‌کنیم. یکی از دلایل شکست این است که ما بدون این که به تناقض‌های مفهومی و گفتمانی توسعه پایدار توجه کنیم این مفهوم را اجرا و عملیاتی کردیم. و امروز هم خیلی دفاع کنیم فقط ادبی تر و شیک ترش می‌کنیم. مثلا می‌گوییم توسعه پایدار روستایی نه توسعه روستایی. چون در روستاها یک سری تناقض‌هایی را احساس کردیم اسمش را گذاشتیم توسعه پایدار روستایی. حالا باید به مفهوم توسعه پایدار روستایی بپردازیم و ببینیم این مفهوم چه تعریفی دارد. در توسعه پایدار روستایی، پایداری وسط قرار گرفته، پایداری باید به "توسعه" کمک کند یا به "روستا"؟ توسعه پایدار روستایی باید توسعه را پایدار نگه دارد یا روستا را؟ معتقدم که پایداری همچنان به توسعه خدمت می‌کند نه به روستا. یعنی پایداری می‌خواهد تغییر ادامه پیدا کند نه به روستا کمک کند که همچنان هویتش ادامه پیدا کند. روستا معادل خودبسندگی است. معادل مقاومت است. معادل فرهنگ است. در تعریف روستا مهمترین ویژگی این است که زندگی خودبسنده، خودجوش و درونزاست. برون سالار نیست. دیگران نمی‌توانند روستا را حرکت بدهند.


دقیقاً برعکس شهر!

برعکس شهر و حتی خود "توسعه". توسعه، برون سالار است، غریبه مدار است، تخصص محور است، استادمحور است. توسعه نخبه گراست، اما روستا این طور نیست. روستا ساخت محور و جمع گراست. نیازهایش متناسب با جمع تعریف می‌شود. بنابراین در برابر یک نخبه،حرف بیرونی و بیگانه مقاوم است. پایداری این وسط چه تعریفی دارد؟ یعنی بین توسعه که به یک طرف می‌رود و روستا هم طرف دیگر، پایدار را گذاشتیم که این دو را اصلاح کند که این شیوه از کار مشکلاتی ایجاد کرده است. البته تفکر توسعه ما تفکر مهندسی و به احتمال زیاد نیتش خالص بوده است. متفکران پساتوسعه معتقدند که نیت توسعه اصلاً خالص نیست. ولی ما می‌گوییم که مهندسین خواسته اند کمک کنند. آن‌ها گفتند مواهبی که در شهر وجود دارد در روستاها هم وجود داشته باشد. ولی یک نیت داشتند که من در مقاله‌ای این نیت را مسأله دار دیدم. نیت این بود که خدمات را برسانیم به روستاها تا روستاییان به شهرنیایند. این چه نوع توسعه و چه نوع آزادایی است؟! توسعه مگر انسان‌ها را آزاد نمی‌کند، مگر توسعه سکوی پرواز انسان‌ها نیست. این چه نوع توسعه است که به روستاییان امکانات بدهیم که در روستاها بمانند! حرکت به طرف روستا آری، اما به طرف شهر نه! جاده توسعه پایدار روستایی ما یک طرفه است. جاده و امکانات به روستاها بردیم، و می‌خواستیم جاده را یک طرفه بسازیم تا شهرنشینان به طرف روستا بروند و روستاییان به سمت شهر نیایند. این حکایت بعد از انقلاب است. قبل از انقلاب هم عکس این بود. جاده یک طرفه از روستا به شهر بود. یعنی کسی نمی‌توانست از شهر به روستا برود. توسعه آنقدر پویایی را القا می‌کند که ما نمی‌توانیم بگوییم که توسعه این است که من برای شما برق و آب و امکانات می‌آورم، شما همین جا بمانید. چون اگر جاده را به روستاها وصل کردیم خود به خود روستایی را به شهر وصل کرده ایم. اگر تلویزیون را به روستا بردیم یعنی او را به دنیای بزرگتری وصل کردید. بنابراین او هم حق دارد که در دنیای بزرگتری زندگی کند. پس برای فهم توسعه روستایی نباید موضوع مطالعه خود روستاییان ساکن می‌بودند. نباید ظرفیت‌ها را خود مردم ساکن روستاها می‌دیدیم. یعنی برای حفظ روستاها نباید حتما روستاییان را در روستا نگه می‌داشتیم که البته نتوانستیم. آنقدر تغییر و تبدیلات در حال صورت گرفتن است که وقتی جمعیت عشایر یکجانشین می‌شوند روستاییان می‌آیند به طرف شهر. شهرنشینان ما هم جهانی شدند.

خیلی از افراد مهاجرت بین‌المللی را افتخار می‌دانند. پس این نوع توسعه روستایی از نوع "تخته قاپو کردن ویکجانشین کردن" که برای ما اتفاق افتاده است، ابهاماتی را برای همه آورده است. نخستین ابهامات برای خود روستاییان است. چون توسعه در ایران سریع اتفاق افتاد، روستاییان متوجه توسعه نشده‌اند. من بیست و پنج سال است که در دانشگاه درس می‌خوانم. تازه دارم به نیت و معنای مفهوم توسعه می‌رسم و تغییراتی که اتفاق می‌افتد را مقداری حس می‌کنم. اما هنوز هم دقیقاً به قلبمان وارد نشده است. از آن روستایی چه توقع دارید که یک دفعه جاده می‌کشید و امکاناتی می‌دهید، به سرعت به درک توسعه برسد. توسعه شتابان یک ضربه و شوک است. چرا مردم با خیلی از پروژه‌های توسعه که به روستاها می‌رود همراهی نمی‌کنند؟ تا گرم هستند همکاری می‌کنند و بعد رها می‌کنند؟ من اسم این نوع توسعه را توسعه مجانی نام گذاشتم!

به روستاییان گفتیم احتیاجی نیست کار کنید، دولت کارها را انجام می‌دهد. تو فقط همراهی کن. آن وقت اسمش را هم گذاشتیم مشارکت. رمز توسعه موفق و پایدار آن است که خود مردم به یک نتیجه‌ای برسند. اگر هم نمی‌رسند ما نمی‌توانیم بیاییم دایه مهربان تر از مادر بشویم. عقلانیت مدرن با عقلانیت بومی تضادهایی دارد که عقلانیت مدرن سعی در غالب کردن خود دارد. عقلانیت مدرن می‌خواهد عقلانیت بومی را تغییر دهد. از این تغییر چه نتیجه‌ای می‌خواهیم بگیریم. به نظر من رضایت نیست. تغییر عقلانیت بومی یعنی ایجاد نارضایتی. در نهایت این که توسعه آمده است رضایت بیافریند.

امروزه شاخص مهم توسعه یافتگی رضایت و شادی مردم است و شاید هم بدون داشتن امکاناتی مانند برق و تلفن و موبایل و... . توسعه پایدار روستایی هم باید این گونه تعریف شود که ما چقدر در روستاها رضایت تولید کردیم. می‌خواهم به مفهومی برسم که مدام از آن دفاع می‌کنم: توسعه بومی. توسعه بومی خیلی دولت سالار نیست، خیلی هم فردانگار نیست. نه ساخت انگار است و نه فرد مدار. بلکه توسعه‌ای است مبتنی بر گروه‌های اجتماعی. توسعه‌ای که نظریه هایش میانی است. در این توسعه انرژی‌ها لزوماً تکنولوژی و صنعتی شده نیستند. بخش زیادی از انرژی در بازوهای انسان هاست، بخش زیادی از انرژی‌ها خود مردم هستند. یعنی قرار نیست یک تردمیلی ساخته شود و روی آن راه برویم و بپنداریم که در حال حرکت هستیم. برای راه رفتن به تردمیل نیاز نیست. کار باید شادی بخش باشد. پس توسعه واقعی نوعی حرکت خودخواسته و حرکت درونی است. نه این که توسعه صرفا بر اساس خواست گروهی به نام روشنفکر، دولت، مصلح باشد.

نتیجه بحث‌های من این است که توسعه باید با هویت و خواست آدم‌ها متصل شود. توسعه سرمایه داری امروز به شدت به توسعه کودکانه و شهر فرنگ علاقه دارد. چون سودش در پیش برد برنامه‌های کودکانه است. توسعه کودکانه یعنی این که هرچه تک تک آدمها دوست دارند همان را بدهید. در این توسعه نوعی آزادی وجود دارد اما مقطعی و کوتاه است. گروه‌های اجتماعی را باید آزاد گذاشت تا خودشان انتخاب کنند. در این انتخابها زندگی خود خواسته بوجود می‌آید. وگرنه توسعه علاقه دارد که زندگی‌های دگرخواسته را به ما تلقین کند. توسعه نمی‌گذارد که ما راحت، آرام و متناسب با خواست خودمان زندگی کنیم. توسعه مدام کالا به ما پیشنهاد می‌کند. این پیشنهاد با یک بار یا چند بار تمام نمی‌شود. آنقدر پیشنهاد می‌کند تا شما مجبور به قبول می‌شوید. آنقدر در می‌زند که حتی ناخواسته در خانه را به روی توسعه می‌گشایید. توسعه را نمی‌توان وارد کرد و به فرهنگ و باورهای مردم چسباند. توسعه باید در میان گروه‌های اجتماعی بازآفرینی و متولد شود. اگر توسعه در بین گروه‌های اجتماعی تولید نشود نمی‌شود گفت که توسعه یافته شده ایم. توسعه بیرونی برای ما رضایت ایجاد نمی‌کند.


توسعه بومی که شما اشاره داشتید آیا می‌تواند ایجادکننده تغییر باشد. با چه ابزار و تکنولوژی‌ای؟

توسعه فقط تکنولوژیک نیست، بلکه شامل توسعه فرهنگی، توسعه باورها، توسعه اجتماعی و سیاسی و هنری نیز می‌شود. بومی بودن همان توسعه فرهنگی و اعتقادی است. توسعه شکل مدیریت عقلانی جامعه است. غرب چون در بخش عقلانیت موفق بوده توانسته جلوتر از ما باشد. در هر صورت نباید توسعه غربی را دشمن بدانیم. راهی که آن‌ها رفته اند برایشان سودمند و شیرین بوده. حتی برای ملت ما هم در کوتاه مدت شیرین است. اما در بلندمدت آسیب‌های فراوانی وارد می‌کند. در بلندمدت ملت به این نتیجه می‌رسد که ما هم مفاهیم و آگاهی و چیزهایی داشتیم که می‌توانیم با تکیه بر آن‌ها به توسعه بومی برسیم. منطق توسعه در جهان همان توسعه فنی و تکنولوژیکی است. اما توسعه بومی همان توسعه فرهنگی و اجتماعی است.

بحث من این نیست که توسعه بومی متغییرهای توسعه غربی را ندارد. یعنی آزادی وجود ندارد، مدیریت منابع طبیعی در آن وجود ندارد. یا برگشت به پدرسالاری سنتی امکان پذیر است. توسعه بومی این نیست. توسعه بومی یعنی نوعی قرارداد جدید مردم که در آن سود و زیان آدم‌ها به نحوی توزیع بشود که آدم‌ها حس رضایت و عدالت بکنند؛ در این نوع توسعه هم شکلی از آزادی وجود دارد. با توجه به سابقه علمی و عقلانی‌ای که ما ایرانیان داریم می‌توانیم نوع جدیدی از توسعه بومی را ایجاد کنیم که با منطق جهانی توسعه همخوانی داشته باشد./

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید