توان اکولوژیک ایران برای توسعه روستایی در گفتوگو با دکتر وحید ریاحی، عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی
توان اکولوژیک ناتوان از تغذیه 60 هزار روستا/ مدیریت روستا جایگزین مدیریت توسعه پایدار روستایی/ مدیریت بحران روستایی نداریم/ عدم مطالعه دولت روی تعداد روستاها با توجه به توان اکولوژیک
برای توسعه روستایی و کشاورزی به چه تعداد روستا و چه تعداد کشاورز، چه نوع محصول و به چه میزان نیاز داریم؟ آیا بر این اساس به آمایش سرزمین و برنامه توسعه روستایی اقدام کردهایم؟ ولی گویی خلاف دغدغههای موجود عمل کردهایم. تا جایی که به جای توجه دادن دهیاران به توسعه روستایی تنها به مدیریت روستایی ترغیبشان کردیم.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
برای توسعه روستایی و کشاورزی به چه تعداد روستا و چه تعداد کشاورز، چه نوع محصول و به چه میزان نیاز داریم؟ آیا بر این اساس به آمایش سرزمین و برنامه توسعه روستایی اقدام کردهایم؟ ولی گویی خلاف دغدغههای موجود عمل کردهایم. تا جایی که به جای توجه دادن دهیاران به توسعه روستایی تنها به مدیریت روستایی ترغیبشان کردیم. شاید به همین دلیل باشد که از نظر دکتر ریاحی مدیریت بحران روستایی در سیستم مدیریت بحران کشور دارای جایگاهی نیست و باز هم شاید به همین دلیل است که تاکنون توان اکولوژیک کشور را برای داشتن 30 هزار روستا به جای 60 هزار روستا را مورد بررسیهای علمی و سپس تصمیمهای اجرایی قرار نداده ایم. اینها بخشی از دغدغههایی که هنگام گفتوگو دکتر وحید ریاحی مطرح کرد. او دانشیار و عضو هیات علمی گروه جغرافیا و برنامهریزی روستایی دانشگاه خوارزمی است. این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
**********
ابتدا بگذارید بحث ام را با متولیان بحث جغرافیای روستایی آغاز کنم، کدام یک از جغرافی دانان بیشتر به بحث توسعه روستایی پرداختهاند؟
از استادان به نام جغرافیا که در زمینه بحث توسعه روستایی فعالیتهای بسیاری داشته اند میتوانم از دکتر مطیعی لنگرودی، دکتر عباس سعیدی، دکتر پاپُلی یزدی، دکتر افراخته و دکتر افتخاری نام ببرم. البته دکتر قدیری و دکتر رضوانی هم در این گروه جای میگیرند. این استادان کتابهای مختلفی هم تألیف کردهاند اغلب مباحث این بزرگواران بحث جغرافیای روستایی و برنامهریزی بوده است. بحث توسعه روستایی حداکثر از دهه 70 شروع شد. البته مرحوم دکتر مشیری و دکتر کَردوانی نخستین افرادی بودند که به حوزه مسایل روستایی و عشایری وارد شدند و مباحث مختلفی را پایه گذاری کردند.
ضرورت فراگیری بحث حوزه جغرافیای روستایی چیست؟ به عبارت دیگر جغرافیای روستایی برای بازنمایی واقعیتی مانند مهاجرب به چه عناصری متوسل میشود ؟
میتوان جغرافیای روستایی را مقدمهای برای برنامهریزی روستایی و توسعه روستایی دانست. امروزه در ایران ماهیت طبیعت و محیط ایران تا حدی و تاکید میکنم تا حدی برای پایداری روستایی جواب میدهد، چرا که مسیرهای توسعه روستایی به سمت توسعه روستایی جهت دار نیست. اگر به سیر تاریخی این موضوع نگاه کنیم، درمی یابیم که تا همین 100 سال اخیر، اکثر قریب به اتفاق ایرانیان به نوعی جزو عشایر بودند. آمار 1335 به قبل، نشان میدهد که بیش از 75 درصد از جمعیت ایران عشایر بوده، و 25 درصد در سکونتگاهها زندگی میکردند. سکونتگاه هم فقط به شهر مربوط نمیشود، بلکه شهر و روستا را با هم شامل میشود.
میخواهم عرض کنم که قبل از 100 سال اخیر محیط طبیعی ایران اجازه معیشت مبتنی بر کوچ را میداد، ولی تأمین معیشت کامل یکجانشینی احتمالا مقدور نبود؛ بنابراین بیشتر جمعیت ایران در دوره قاجار و قبل از آن جابه جا میشدند و اصطلاحاً عشایر بودند. در 100 سال اخیر جمعیت ایران به یکجانشینی روی آوردند. کوچ نشینها به یکجانشین تبدیل شدند که البته این قابل بحث است، گاهی به اجبار، گاهی به اختیار و خودخواسته و با حمایت دولتهای وقت. رسید به جایی که یکجانشینی موجب شد بهره برداری از منابع محیطی منابع آب و خاک کشور گسترده شود و توازن سیستمهای اکولوژیک ایران به هم بخورد. یعنی توان محیطی اجازه پایداری و یکجانشینی را در حد کلان و به شکل بی رویه نمیدهد. بنابراین اتفاق مهمی در چند دهه اخیر در روستاهای ایران افتاد: روستاییان توان معیشت پایدار را ندارند و بالاجبار مهاجرت میکنند؛ مقصد آنها حاشیه و پیرامون شهرها بود. در حال حاضر تقریباً یک چهارم جمعیت یعنی نزدیک به 20 میلیون از جمعیت کل ایران، در حاشیه شهرها زندگی میکنند که نتیجه روند ناپایداری معیشت در روستاهاست.
یک نتیجه اولیه میخواهم بگیرم: به نظر میآید توان اکولوژیک ایران (شاید بهتر است گفته شود توان منابع آب و خاک) برای سکونتگاهها به ویژه سکونتگاههای روستایی محدود است. باید به این محدودیت توجه ویژه و خاصی شود. معنای واقعی این محدودیت این است که: ما باید باور کنیم که احتمالاً نمیتوانیم 60 هزار روستا در کشور داشته باشیم. اگر چه آمار در سرشماریهای مختلف حدود 60 هزار روستا را ثبت کرده است. اما این مقدار روستا از توان طبیعی ایران و اداره آن توسط دولت خارج است تا به این تعداد از روستاها زیر ساختهای خدماتی بدهد. این تعداد روستاهای نیمه آباد چه دردی را درمان میکنند؟ بنابراین به این نتیجه میرسیم که توان ما، یعنی توان محیطی و دولتی کشور ما برای پایداری روستاها و نگهداری آن حدود 35 تا 40 هزار روستا است. از شواهد بر میآید که توان ما این تعداد است. این شواهد چیستند؟: نحوه خدمات رسانی به روستاها، نحوه پوشش مدیریت روستایی، نحوه پی گیری مدیریت روستایی در وزارت کشور، نحوه واگذاری خدمات به روستاها و غیره.
مثلاً روستاهای بالای 20 خانوار که در برنامهها بودند، یا روستاهایی که دارای دهیاری بوده و یا روستاهایی که طرح هادی در آنها مطالعه و اجرا شده، رقم شان بین 35 تا حداکثر 40 هزار روستا است. بنابر این شواهد، توقع داشتن 60 هزار روستا در ایران یک خیال پردازی است و در واقعیت 35 هزار روستا کفایت میکند. بنظر میرسد اولین نکته در حوزه جغرافیای روستایی که به برنامهریزی روستایی مربوط میشود این است که ببینیم چه توانی برای روستاها در کشور داریم.
یعنی ابتدا توانمان را بسنجیم و سپس توقع داشته باشیم که چه تعداد روستا پایدار میتوانیم نگه داری کنیم، اما آیا دولت اینچنین مطالعهای دارد؟
خیر، مقدمتاً عرض کنم چنین مطالعهای انجام نشده است! میخواهم یک زاویه جدید مطرح کنم. تقریباً در تمام کشورهای توسعه یافته نخستین نکتهای که مطرح میشود این است که به چه میزان توان ایجاد روستاهای پایدار وجود دارد. من این صحبت را براساس مطالعاتی که در کشورهای توسعه یافتهای مثل امریکا، روسیه، کانادا، انگلستان و حتی در کشورهای چین و هند انجام شده، میگویم. اکثر کشورها برای این که مسایل روستایی خود را پیش ببرند اول افقی را تعریف میکنند که چند روستا نیاز است که پایدار بماند و به منابع محیطی آسیب نزند و یا این که چه تعداد جمعیت روستایی نیاز است! مثلاً در ایالات متحده این پرسشها تعریف شده و مقدار و میزان آن مشخص است. در ایالات متحده هشت درصد جمعیت روستایی است و برای همین امر هم برنامهریزی میشود. این هشت درصد توان تولید ناخالص ملی مناسب را دارد و دولت هم میتواند به آنها سرویسهای مناسبی بدهد.
نکته دوم این است که وظایف و کارکردهای روستا باید تعریف شود. آیا توزیع جمعیت (پراکندگی جمعیتی) میخواهیم؛ این پایه و اساس بحث است. پایههایی که براساس آن برنامه تنظیم میشود. آیا میخواهیم امنیت غذایی داشته باشیم، یعنی هدف اول ما از توزیع جمعیت روستایی چه میخواهد باشد؟ آیا میخواهیم روستاها در تعامل با شهر یک نواحی متعارفی را ایجاد کنند؟ آیا میخواهیم صرف اقتصاد روستایی و تولید و نیروی کار در روستاها داشته باشیم؟ مثلاً فرش در شهر تولید نمیشود (البته فرش دستباف نه فرش ماشینی)، یا پسته و صنایع دستی در شهر تولید نمیشود. من از دانشجویان میخواهم که از این جلسه تا جلسه بعدی هر محصول یا فرآورده یا خوراکی را که استفاده کردند لیست کنند و بگویند که چه محصول یا فرآوردهای متعلق به شهر بوده و کدام در روستاها تولید شده است. این که ما چه میخواهیم از روستاها یا روستاهای ما چه وظایفی دارند باید دقیق و کامل تعریف شود و این نکته دوم توسعه روستایی است که باید بیشتر روی آن بحث و گفتوگو شود. با این تعریف بحث آمایش سرزمینی هم پیش میآید.
نکته سومی که تکمیل این دو بحث است مربوط به مدیریت توسعه روستایی و سپس برنامهریزی روستایی است. به نظر میرسد در ایران، توسعه روستایی درست تعریف و درک نشده است. اشکال ندارد که بگوییم فهم بدنه اجرا کننده از توسعه روستایی، فهم درستی نبوده است. ولی اگر توسعه روستایی این است که تاکنون انجام داده ایم، پس چرا روستاها ناپایدارند؟ آن بحثی که واقعاً انتظار میرود، نیاز به فهم مناسب دارد و این است که باید تحولی بنیادین متناسب با جغرافیای سرزمین، در روستاهای کشور ایجاد شود. برای مثال در حوزه کشاورزی وقتی میتوانیم از توسعه روستایی صحبت کنیم که یکپارچگی ارضی صورت گرفته باشد.
اگر هم بخواهیم میزان تولید را بالا ببریم هم به زمین و هم به منابع طبیعی آسیب میزنیم؟
بله! این مسئله کلیدی است. باید متناسب با محیط و طبیعت سرزمین رفتار کرد که پایداری به همراه دارد. وقتی که تولید بیشتر شود هم زمین و هم منابع طبیعی آسیب میبینند. منابع آب زیرزمینی را ناچاریم استحصال کنیم. پس زمانی میتوانیم از حوزه توسعه روستایی صحبت کنیم که براساس ظرفیت و توانایی مان برنامهریزی کنیم. بحثهای مفصلی در این رابطه و در پیوند با مدیریت روستایی و مدیریت توسعه روستایی وجود دارد که به چند جلسه گفتوگو نیاز دارد. این مباحث در چند دقیقه قابل طرح و بررسی نیست. این مباحث را میتوان در انجمنهای مختلفی که برای توسعه روستایی ایران ایجاد شده است پی گیری کرد.
یک نکته را داخل پرانتز بگویم که تا حد زیادی برنامهها و سازوکارهای مدیریتی ما صرفاً در مسیر مدیریت بر روستاها است نه برای توسعه دادن روستاها. البته اگر همین مدیریت روستاها هم درست و علمی باشد. یعنی اگر گفته شود در زمینه مدیریت روستاها اتفاقات خوبی افتاده و کارهای بسیار زیادی در زمینه مدیریت روستاها انجام شده است کاملاً درست گفتهاند اما هیچ نهادی نمیتواند ادعا کند که در زمینه مدیریت توسعه روستاها اقدام مؤثر و مثبت و با ثباتی داشته است. مدیریت روستا با مدیریت توسعه روستایی کاملاً دو امر جدا از هم هستند. به همین علت هم گفتم که فهم ما از توسعه روستایی فهم درستی نیست.
شما اگر روی کشورهایی مثل کانادا، آلمان، فرانسه، انگلستان و غیره مطالعه کنید میبینید که فعالیت آنها در روستاها کاملاً با فعالیت ما در روستاها متفاوت است. برای این که آنها در زمینه توسعه روستایی کار کردند و ما در زمینه مدیریت روستایی. توسعه روستایی یک تعریف جهانی و استانداردی دارد و ما از این تعریف دور هستیم. شما آثار استادانی مثل دکتر طالب، دکتر ازکیا، دکتر افتخاری را مطالعه کنید، آن وقت تفاوت کاملاً مشخص میشود. براساس این منابع این صحبتها را مطرح میکنم. مدیریت روستایی بحثی اجرایی است و دولت در این زمینه همه کاره است. اما بحث توسعه روستایی یک بحث فنی و پیچیدهای است که باید از صاحب نظران آن بهره جست. بهترین مثال در این زمینه به شرح وظایف دهیاران برمی گردد. شما در شرح وظایف دهیاران هیچ نشانی از توسعه روستایی نمیبینید اما در تمامی بندهای آن از مدیریت روستایی صحبت شده است. در صورتی که دهیاران باید باعث و بانی یا حداقل محرک توسعه روستایی باشند. در شرح وظایف دهیاران آمده است: رابط بین روستاها و نهادهای دولتی، رابطه بین دولت و روستا در امور اجرایی، و غیره. در حالی که مدیریت توسعه روستایی در معنی اخص بر این پایه است که دهیاران نقطه شروع توسعه روستایی باشند. یعنی انتظار غایی ما این است که دولت و دهیاران و به طور کلی متولیان روستا به توسعه روستایی بیندیشند نه به مدیریت روستایی. (البته فاصله این دو بسیار است)
در کشورهای توسعه یافته روستا وجود دارد اما درسی که به نام روستا در دانشگاهها مطرح باشد وجود ندارد، اما برنامههای این کشورها براساس توسعه روستایی است. اما ما روستا داریم، درسهایی هم داریم که در دانشگاه با نام توسعه روستایی ارایه میشود، اما هیچ کدام از برنامههای ملی و محلی براساس توسعه روستایی نیست. این تناقض از دیدگاه شما چگونه تعریف میشود؟
شاید این نکته مطرح شود که چرا ما را با کشورهای درجه یک و توسعه یافته مقایسه میکنید. بین ما و آنها فاصله بسیار است، با توجه به این فاصله امکان مقایسه وجود ندارد. بیاییم یک مقایسه دیگری بکنیم: آیا در ترکیه که کشوری هم طراز ماست، یا تونس، مصر، یا حتی هند، در این کشورها مسیر توسعه روستایی یا مدیریت روستایی به چه سمتی رفته است. ببینید در ترکیه بحث انرژی خورشیدی به طور جدی مطرح است. یک بررسی ساده این جدیت را ثابت میکند. اما در ایران برای استفاده از انرژی خورشیدی هیچ برنامهای نداریم یا تاکنون به طور ویژه مورد توجه واقع نشده است. در حالی که انتظار ما از تحول در نواحی روستایی همین مباحث است. برای رسیدن به استفاده از این انرژی هم هیچ افقی تعریف نشده است.
از این سیگنالها استفاده میکنم و به این نتیجه میرسم که مسئله روستایی در تمامی دنیا صرفاً مسئله روستایی است چه در ایالات متحده، چه در ایران و چه در چین. مسئله روستایی مشترک است. آن چیزی که باعث تفاوت ما با دیگران میشود در نحوه نگرش و عملکرد توسعه روستایی است. خیلی از مباحث توسعه روستایی برمی گردد به ویژگیها و کیفیتهای مردمان و ساکنان روستایی و حتی به ملتها و جوامع. شما ببینید ویژگیهای جامعهشناسی روستایی ایران و ترکیه و حتی در بخشهای مختلف داخل ایران از هم متفاوت است. امر توسعه بدون توجه به حوزه جامعهشناسی روستایی به جرأت میتوانم بگویم که اتفاق نمیافتد. این نکات آنقدر مهم است که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد. به عبارت دیگر یکی از نکات مهم برای طی مسیر توسعه روستایی توجه به جامعهشناسی روستایی و توجه به ویژگیهای مردم شناسی روستایی است.
خیلی از امور خدمات رسانی توسعه بدون توجه به ویژگیهای اجتماعی روستایی هزینه شده و با انرژی فراوانی هم تأمین شده اما اثربخشی چندانی نداشته است. این از مواردی است که به ما کمک میکند بگوییم که در حوزه جامعهشناسی روستایی آیا ما نیازمند توجه هستیم؟ البته که هستیم! اگر بگوییم در دنیا این مسئله صورت نگرفته است، یا جامعهشناسی روستایی ندارند، اشتباه است، آنها این بحثها را دارند و به طور جدی هم دارند. آنها بدون تحقیقات اجتماعی پا به روستا نمیگذارند. آنها ابتدا تحقیق میکنند که چه کاری باید کرد و سپس وارد عمل میشوند. ما اول وارد عمل میشویم و سپس میگوییم باید چه کاری انجام بدهیم. یک مثال ساده میزنم: شما نمیتوانید در حوزه اقتصاد روستایی و کشاورزی یک مسئله پیچیده اجتماعی را که تحت قوانین ارث هست، بدون توجه به موضوعات اجتماعی، در حوزه یکپارچگی ارضی مطرح کنید. یا مثلاً درباره دو مفهوم بگویم: در ایران بحث تصرف زمین و تملک زمین و نظام بهره برداری، نظام اجاره داری، نظام حق آبه، نظام سهم بری تمامی موارد در حوزه اجتماعی قابل بحث میباشند و هرگونه حرکت در حوزه یکپارچه سازی اراضی به بحث جامعهشناسی روستایی نیاز دارد. یا حوزه تعاونی روستایی در ایران، تعاونیهای اقتصادی و کشاورزی نیز همین طور. دلیل اصلی این که تعاونیها حرکتی روبه رشد و قابل قبول نداشته اند همین عدم توجه به جامعهشناسی روستایی است. عدم توجه به مباحث اجتماعی باعث میشود انتظاری که از یک برنامه یا یک دستگاه داریم برآورده نشود. به جرأت میگویم که تعاونی یک مسئله اجتماعی است. تعاونیها به این دو دلیل زود تغییر میکنند و تعاونیهای جدید به وجود میآید، به این دلیل که تعاونیهای قدیمی مثمرثمر نبوده اند، خوب بازدهی نداشتند، یا خوب پی گیری نشده و به نظر میآید عدم توجه به مسایل اجتماعی در این حوزه بسیار اثربخش بوده باشد.
یک نکته دیگر در ذهنم هست که باید به آن اشاره کنم. یکی از مشکلاتی که دستگاهها و نهادها با آن مواجه هستند این است که ما یک نهاد یکپارچهای برای توسعه روستایی نداریم. الان دفتر توسعه روستایی و مناطق محروم ریاست جمهوری، وزارت کشور، وزارت جهاد کشاورزی، بنیاد مسکن و غیره در این امر دخیل هستند. سر جمع این بحثها این است که اگر بخواهیم مسیر درست برویم، این آن مسیر نیست. ایجاد این سازمان هم به نفع دولت است و هم به نفع جامعه و هم به نفع روستاییان. آنچه تشتت آرا ندارد ضرورت داشتن نهاد مستقل و یکپارچه برای توسعه روستایی و رسیدگی به امور روستایی است.
آیا ادغام وزارت جهاد سازندگی با کشاورزی اشتباه بود؟
باید برای ادغام بستر مناسب و مطالعه بیشتری صورت میگرفت. شاید مقداری عجله شده باشد. بحث من در حوزه صرفاً روستایی است و با احتیاط میگویم که همه بحث من توسعه روستایی نیست. راه حل کاربردی ایجاد سازمان توسعه روستایی را باید جدی گرفت. تمامی امور روستا باید در این سازمان حل و فصل شود. تأسیس یک سازمان پیچیدگیهای خاص خود را دارد به ویژه در زمینه سازمان توسعه روستایی باشد. من فکر میکنم که در سطح کلان ملی مثلا چشم انداز 1404 و حتی برنامههای توسعه موضوع پایداری روستاها و توسعه روستایی در ایران جا نیفتاده است.
حتی بحث تعاون نیز از بین رفته است. از زمانی که وزارت تعاون در دو وزارتخانه دیگر ادغام شده دیگر تعاونیای در کشور نمیبینیم؟
به ویژه تعاون روستایی. تعبیر شخصی من این است که در برههای وزارت تعاون بانک توسعه تعاون را خوب متوجه شده ولی مسئله تعاون روستایی را خیلی جدی نگرفته است. در حوزه مسایل روستایی سازمان توسعه روستایی متولی روستاهای کشور میشود. این به یک نشستی با حضور شخص رییس جمهوری نیاز دارد. اگر روستاها برای رییس جمهوری مهم است باید خودشان به این بحث ورود کنند. کار با معاونین ایشان پیش نمیرود. باید به طور مستقیم به رییس جمهوری گفت، استدلال آورد که واقعاً به تاسیس این سازمان نیاز داریم. به شرطی میتوانیم کشور را به توسعه برسانیم که روستاهای قوی داشته باشیم، اگر روستاهای قوی نداشته باشیم به هیچ وجه امکان ندارد به توسعه برسیم و موج مهاجرت ادامه خواهد داشت. اگر روستاهای قوی نداشته باشیم نیازمند واردات به ویژه در کالاهای استراتژیک خواهیم شد. اینها نکاتی نیست که در آنها سرمایه گذاری محدود کنیم. اگر این سازمان تشکیل شود اگر رییس جمهوری وقت خودش را بگذارد دقیقاً به معنای سرمایه گذاری است.
مسئله بعدی که فکر میکنم حائز اهمیت است مسئله ایمنی در روستاها است. با یک مثال ساده شروع میکنم: اگر زلزلهای بیاید، اگر سیلی جاری شود نخستین مناطقی که آسیب میبینند روستاها هستند. و اتفاقاً آخرین مناطقی که بازسازی و مورد توجه قرار میگیرند روستاها هستند. بحران در ایران آنقدر فراوان و گسترده شده است که خیلی نمیخواهد دنبالش بگردیم. همین اکنون که با هم صحبت میکنیم برف در گوشهای از کشور راه ارتباطی چند روستا را قطع کرده است. یا کوچکترین زلزلهای 75 درصد نواحی روستایی را ویران میکند. خیلی روشن و صریح بگویم: در ایران مدیریت بحران نواحی روستایی نداریم. اگر مدیریت بحران داریم فقط در سطح ملی است. رییس مدیریت بحران هر استانی استاندار آن استان است. یا رییس مدیریت هر شهرستانی بر عهده فرماندار آن شهرستان که تا حدی نواحی روستایی را پوشش میدهد. اما مدیریت بحران روستاها برعهده چه سازمانی است. این نوع بحران اصلاً تعریف نشده است در صورتی که بحران در روستاهای ما بیشتر از شهرهاست. واین نوع مدیریت میتواند بخشی از همان سازمان توسعه روستایی باشد.
آخرین نکتهای که مایل هستم درباره اش بحث شود همان موضوعی است که ابتدای بحث صحبت کردم و این که ما از روستاهای مان چه میخواهیم. البته بدون تعارف و با نگاه منصفانه باید بگویم برای روستاهای کشور زحمات بسیاری به ویژه در ایران بعد از انقلاب و بعد از جنگ کشیده شده است. البته فراز و نشیبهایی هم داشته که نسبت به علاقه دولتها به روستاها تغییر میکرده. اما نکته این است آیا به همان اندازهای که وقت و انرژی و هزینه و اعتبار گذاشته ایم، بهرهای هم گرفته ایم؟ آیا روستاها پرجمعیت تر شدند یا خالی تر؟ آیا مردم روستا به روستای شان توجه دارند یا جور دیگر فکر میکنند؟ همان طور که گفتم آیا بازدهیای که میخواستیم برابر هزینه و اعتبار و وقتی که صرف شده، بوده است؟ در این زمینه تردید بسیار است. در برههای 5 هزار میلیارد برای راه روستاها هزینه کردیم اما آمار مهاجرت بیشتر شده است. ولی چرا یک درصد یا نیم درصد از این هزینه را برای انجام مطالعات اجتماعی صرف نکردیم؟ چون نمیدانستیم روستا چیست، چه میخواهد و به چه امکاناتی نیاز دارد؟ بنابراین متاسفانه همت بلندی که برای روستاییان صرف شده در جای درستی نبوده است. بخش زیادی از این همت بلند از بین رفته است. و باز متاسفانه هنوز هم در مسیری حرکت میکنیم که ایجاد صرف امکانات بدون توجه با ساختار اقتصاد و معیشت پایدار برای نواحی روستایی در روستا تأثیرگذار نیست./
دیدگاه تان را بنویسید