مدیریت بیاعتنا و بحران جنگلهای شمال ایران
واژه مدیریت بیاعتنا نسبت به امور فنی اجرایی و اداری، پدیدهای است که از چند دهه اخیر شکل گرفته و اثرات سوءمدیرتی آن باعث تأخیر در انجام کارها، بهویژه هدر رفت هزینهها و عملکردها را در پی خود داشته است. در واقع مدیر با واژه بیاعتنا، به پشتوانه اطمینان از عدم نظارت بر نوع اقداماتش و نبود ارزیابی از نوع عملکرد مدیرتیاش، رشد کرده، بدین نحو؛ صحنه بیتوجهی به نظرات مفید کارشناسی و اجرای پروژههای بیثمر، برای مدیر مورد بحث، فراهم شده است.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - داریوش خانلری، جنگلشناس پیشکسوت:
اصولاً پرداختن به موضوعهای مهم وکلیدی درباره ارگانی که وظیفه حاکمیتی را داراست، بسیار سخت بوده و الزاماً ادلهها و مستندات لازمه را طلب میکند. از آنجا که نقد سازنده حاضر به پشتوانه تجارب بیش از 40 سال حضور میدانی در عرصههای منابع جنگلی شمال ایران ارائه میشود، یقینا پشتوانه مستندات میدانی را داراست، لذا متولیان امور منابع طبیعی کشور بعد از قرائت این نگارش، میتوانند نگارنده را به چالش گرفته، که در آن صورت، شرایط لازم برای ارائه مستندات بیشتر در رابطه با بحران جنگلهای شمال ایران فراهم خواهد شد!
نکته اول؛ پرداختن به واژه مدیریت به ویژه مدیریت پایدار است که همواره در امور فنی اجرائی سازمان جنگلها و مراتع کشور بکار رفته و می رود اما سئوالی مطرح است: اگر قصد بر مدیریت بر منابعی زنده به معنای کلمه باشد، به تبع آن؛ انتظار حفظ، احیاء و بهرهوری اصولی با استمرار بهرهوری از طبیعت منابع جنگلی زنده لازم است، تا با نظم مدیریتی زمان بندی لازم در کار روزانه و نوع نظارت بر آن، و در صورت توفیق، اعمال تشویقها واحیانا در صورت عدم توفیق، با اعمال تنبیهها، آن واژه مدیریتی معنا شود.
مهمتر از آن، واژه مدیریت است که به مفهوم دستورات صادره و تعیین صلاحیت اجرا کنندگان پروژهها است. همچنین نظارت بر هزینههای دولتی را توسط کارشناسان مجرب خود به جد پیگیر است، بهویژه از ابتدای اجرای هر پروژه به خروجی آن واقف بوده و مطمئن به توفیق در جهت حفظ منابع جنگلی کشور است.
با شرح کوتاه فوق خواننده محترم دریافته است، منظور از این نگارش چیست. درست است، منظور بررسی معنای بدون تعبیر و تفسیر واژه مدیریت و ثمره اجرای آن طی لااقل پنج دهه اخیر در سازمان جنگلها و مراتع کشور است که تولی گری منابع عظیم ملی را به نمایندگی مردم ایران بر دوش داشته و دارد.
نکته دوم؛ ارائه آنچه در درون منابع جنگلی شمال طی پنج دهه اخیر رخ داده و ماحصل ثمرهاش که انتظار مفید و اصولی از آن عملیات اجرائی است، مورد نظر است.
نکته سوم ؛ ارائه راهکاری نوین و مناسب برای متولیان امور منابع جنگلی شمال، که اصولا تا این مقطع زمانی بر هر راهکار با پشتوانه تجربی تحقیقی، بی اعتناء بودهاند. معالوصف، بر اسا وظیفه بهعنوان یک جنگلشناس پیشکسوت، نظرات خود را مطرح میکنم، تا شاید اعتنا و رغبتی بر تغییر رویکرد و بکارگیری " دانش بومی جنگل" که اصولا حاصل رنجپیمائی دیرینه سراسر جنگل شمال ایران است، فراهم شود.
گفتنی است تجربه سالیان حضور میدانی و رویت مستندات در عرصههای منابع جنگلی میگوید، جنگلهای شمال ایران در پی عملکردهای بسیار پر اشتباه پنج دهه اخیر، در شرایط بحرانی شدید قرار گرفته است.
بارزترین آن بحران ها، شامل: کاهش تراکم درختان لااقل در یک تا دو اشکوب، کاهش تولید اکسیژن در واحد سطح، کاهش آب و آلودگی آب ناشی از ورود خاکهای سمی اعماق زمین (مواد معدنی خاک عرصههای جنگلی تا عمق یک و نیم متری در تعادل و مفیدند) در پی شستشوی ماسه خاکهای معادن حاشیه رودخانه ها، که سبب مرگ آبزیان شده (از جمله رودخانههای چالوس، هراز، تالار) و هدر رفت خاک، همچنین آلودگی بسیار شدید آب در پی انباشت زبالهها در عرصههای منابع جنگلی خزری، و موارد عدیده دیگر، سبب بههم خوردن تعادل زیستگاههای گیاهی و جانوری شده و اثرات سوء آن بر سلامت انسانهای ساکن در آن و انسانهائی که از محصولات کشاورزی نواحی جلگهای حوضههای آبخیز جنگلهای کوهستانی شمال تغذیه میکنند، قابل توجه و کنکاش است.
موضوع مورد اشاره از آنجا که مربوط به بستر حیات انسانها، جانوران و سلامت جامعه است، بسیار مهم بوده، لذا شرایط منابع جنگلی و طبیعت شمال ایران در وضعیتی است، که دیگر جای مماشات نیست. بنابراین معتقدم در صورت دانستن واقعیتها و کتمان آن، گناه کبیره را خواهیم خرید.
با این وصف بدوا" می پردازم به اثبات اینکه: علت بروز بحران در جنگلهای شمال ایران چیست. سپس به ریشهیابی علت بروز وضعیت بحرانی در جنگلهای شمال ایران خواهم پرداخت. در ادامه به نقش مدیریت بیاعتنا بر بروز بحران در جنگلهای شمال ایران اشاره خواهم کرد.
علت بروز بحران در جنگلهای شمال ایران
خدا را شاکرم از سال ۱۳۴۸ در تعطیلات تابستانه بهعنوان دانشجوی کار آموز در جنگلهای تحت طراحی کارشناسان FAO اعم از جنگلهای شفارود- اسالم در گیلان با طراحی کارشناسان کانادائی و جنگلهای فریم با طراحی کارشناسان بلغاری، همچنین جنگلهای نکا-ظالمرود با طراحی کارشناسان رومانی، افتخار حضور داشتم و از جنگل بکر و زیبای موجود آنزمان بازدید کردهام و از نوع تهیه طرحهای جنگلداری کلاسیک و عملیات میدانی و اهداف طراحی مطلع شدم.
در جنگلهای شفارود-اسالم، غنیترین درختان راش خزری همراه با درختچه انحصاری این ناحیه رویشی یعنی درختچه زیبای سیاه گیله، که بر روی سنگهای مادری و خاکهای اسیدی روئیدهاند، تراکم درختان تنومند اشکوب فوقانی با تنههای کاملا استوانهای و تاج متقارن همراه با درختان زیر اشکوب متراکم، به حدی بود، که با نگاه به هر سمت، دیواری از درخت مشاهده میشد.
همچنین وضعیت درختان متنوع در جنگل فریم با کوههای انحصاریاش به نام "چکل" که سبب بروز دو پدیده جنگلی یعنی "جنگلهای رویشی" با درختان تنومند، و "جنگلهای زایشی" با درختچههای عمدتا" با گل و میوه و منظری از یخچالهای طبیعی، دیدنی بود.
در "جنگلهای رویشی" درختان تنومند راش و دیگر گونهها، بر روی سنگهای مادری ناب رسوبی و خاکهای قلیائی جلوه خاص داشت. بهویژه جنگلهای نکا ظالمرود با دو پدیده رویشی یعنی راشستانها و بلوطستانهای بسیار غنی و درختان تنومند با تنوع زیستی بی نظیر قابل وصف نیست.
همچنین؛ جنگلهای ناب بلوطستان لووه متصل به جنگل گلستان، با تنوع گونهای بسیار بالا، درختان بسیار قطور از قطر برابر سینه ۲ تا 5.3 متر مشاهده میشد. این ناحیه جنگلی به لحاظ همجواری با ناحیه رویشی جنگلهای ایران تورانی بسیار شکننده بود اما به این محدودیتها توجهی نشده بود.
جنگلهای لووه با درختان تنومندش بر روی غنیترین و عمیقترین خاکهای جنگلی شمال استقرار یافته، که در نوع خود دارای رویشگاههای انحصاری بود.
حال امروزه به جای آن درختان تنومند با کلاسه سنی ۵۰۰ تا ۷۰۰ ساله و تنوع زیستی بینظیر، بدون رعایت خط قرمز تهیه طرحهای جنگلداری کلاسیک، یعنی بدون محاسبه رویش قطری و حجمی گونهها در هر هکتار، تا سقف ۲ تا 5.3 برابر رویش حجمی، از جنگلهای ناب مزبور برداشت شد.
در مقابل با رویش گیاهان علفی مهاجم، همانند: سرخسهای پنجه عقابی، که در گذشته اثری از آن نبود، در بستر جنگل فراوان روئیده شد که خود نشانهای بارز از بههم خوردن تعادل زیستگاههای گیاهی و جانوری است.
همچنین رویش دیگر گیاهان مهاجم و بازدارنده زایش و رویش، همانند: انواع گرامینهها، تمشکها که سبب مسمومیت خاک نیز میشود، و الناها- که نشانه فقر پوشش گیاهی همان مکان رویشی است، بهویژه افزایش گیاه انگلی دارواشها، که از شیرابه و مواد قندی درختان در حال قهقراء تغذیه میکنند، خود نشانه بارز دیگر بر تخریب تودههای درختی و بحران قطعی در جنگل شمال است.
دارواشها در گذشته صرفا در اطراف دامسراها، بهدلیل تخریب حاصل از سوی دامدار به منظور ایجاد فضای باز برای رویش گیاهان علفی مورد تعلیف دام خود، بر روی شاخهها میروئید، اکنون در پی آن طراحی اتکاء صرف به نگاه اقتصادی، آن هم با قطع درختان، گیاهان انگلی دارواشها و داردوستها در راشستانها، بلوطستانها وجوامع جنگلی آمیخته که دارای تنوع زیستی با گونههای مطلوب و زیبا بودهاند، فراوان روئیده و جایگزین گیاهان علفی مفید، هوشمند و پیام دهنده شدهاند تمام این مسایل نشانههائی از بههم خوردن تعادل زیستگاه مکانهای رویشی جنگلهای خزری است.
گفتنی است، بلایای حاصل از این نشانههای تخریب و بحران شدید در منابع جنگلی انحصاری و کهن شمال ایران، به مراتب بیشتر از "پدیده ریزگردها" است. تنها فرقش در این است که ریزگردها قابل رویت و دارای اثر آنیاند، اما تخریب در جنگلهای شمال، به ظاهر غیر قابل رویت. در مقابل، اثرات تخریبیاش تدریجی، گسترده و غیر قابل جبران است!
شایان توجه است: طی چند دهه اخیر، میلیونها درختان ناب جنگلی، عمدتا قطور با توجیه آموزه بیراهه شیوههای جنگلشناسی از جمله شیوه پناهی با هدف ایجاد ساختار جوان و همسال، متعاقب آن شیوه تک گزینی با هدف حفظ ساختار ناهمسال در جنگلهای شمال پیگیری شد، اما با آموزه اشتباه، به نشانهگذاری درختان قطور و به "قطور هدف" رسیده، بدون توجیه علمی و ارائه ادله ریاضی مربوط به "قطرهای هدف" پرداخته شد.
در واقع با قطع هر درخت قطور، نخستین پدیده بحران در جنگل شمال شکل گرفت و آن "بحران آب" در آبریزها بود. زیرا پای هر درخت قطور یعنی در منتهی الیه ریشه عمودیاش، یک چشمه بود که طی ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال فعالیت هر درخت در پی تزریق دی اکسید کربن مازاد خود به سنگ مادری سخت دل زمین و پس از ترکیب با آب توسط ریشهها جذب شده و تبدیل به اسید کربنیک بیرنگ و بیبو، سبب انحلال بسیار بطئی سنگ مادری اعماق زمین شده و در نهایت با ایجاد حفره، یک چشمه شکل گرفته است.
در پی شکلگیری چشمه سارها در یک دوره ۲۰۰ تا ۳۰۰ ساله، و جمع شدن آب باران در آن، به تدریج عمل جذب و انتقال مواد معدنی همان سنگ مادری به آب جمع شده در حفره، آبی مملو از مواد معدنی سنگ مادری انرژیزا، فراهم شد، و از سرریز آن، روان آبها و رودخانهها شکل گرفت و در نهایت محصولات کشاورزی ناحیه جلگه را مشروب، و بدین نحو مواد معدنی سنگهای انرژیزای ناحیه کوهستانی به گندم و برنج و... رسید.
حال با قطع نابهجای آن درختان قطور، در سراسر جنگلهای شمال، چشمه سارها یکی پس از دیگری خشک شدند، به تبع آن، روان آبها که در چند دهه گذشته در تمام فصول به فواصل چند متری جاری بودند، از هم بسیار دور شدند، همچنین، آب رودخانهها کاهش یافت، مضاف بر آن، آبها دیگر آن شفافیت و زلالی گذشته را ندارند.
شایان ذکر است، مشابه جنگلهای کهن شمال ایران با قدمت بیش از سی میلیون سال، فقط در دو ناحیه رویشی دیگر در جهان یعنی شمال آمریکا و شرق آسیا وجود دارد و به لحاظ جایگاه آن در ابعاد ملی و جهانی، جنگلهای دو ناحیه رویشی مزبور بهعنوان میراث ملی حفظ شدند. درست بر عکس جنگلهای کهن و انحصاری شمال ایران.
حال سئوالی مطرح است. به راستی کارشناسان فائو نمیدانستند جنگلهای کهن شمال ایران یکی از سه ناحیه رویشی منحصر بفرد در جهان است و آیا نمیدانستند کشور ایران در رده کشورهای با پوشش کم جنگلی است؟ آیا کارشناسان فرنگی و کارشناسان ایرانی به فرنگ رفته، نمیدانستند پای هر درخت قطور یک چشمه است. و آیا این آقایان اروپائی متفکر و پیش رفته نمیدانستند با قطع درختان قطور ۵۰۰ تا۷۰۰ ساله، منابع آب، خاک، تولید اکسیژن، به ویژه امنیت غذا و سلامت ایرانیها و موارد عدیده دیگر به سوی تخریب و بحران میرود؟
کار را به جائی رساندند که با رونق سطحینگری و سطحی آموزی، بدون اطلاع از اندام درخت و علت بروز پدیدههای رویشی جنگل شمال، با استفاده از منصب خود، سماجت بر قطع درختان اندک باقیمانده میکنند. به نظر میرسد برای رهائی از آن آموزههای بیراهه، که بهرهوری از اکوسیستمهای جنگلی را با قطع درختان میبینند و ارزش درخت را کماکان درجسم آن، و مواهبش را در نرخ چوب در بازار روز میدانند به مقایسه، ارزش سالیان عمر دراز مدت درخت که به رایگان بر بستر حیات انسانها و جانداران هدیه میدهد، توجه داد.
ریشهیابی علت بروز وضعیت بحرانی در جنگلهای شمال ایران
واقعیت امر این است که درختان، گیاهان علفی و عوامل زایش آن یعنی اقلیم، سنگ مادری و خاک در جنگلهای شمال ایران، پدیده بسیار پیچیده ی است که در واقع نوع تبادل زیستگاههای کوچک و بزرگ در درون و برون عرصههای جنگلی را شکل میدهد. به عبارتی نوع همزیستی هر گروه درختی و علفی، با گروه درختی و علفی مجاور هم که با تغییر شکل تنه وشاخه درختان بهویژه نوع و تعداد گیاهان علفی، قابل تشخیص است و طی سالیان دراز رویش و همزیستی درون زمین و برون آن، سبب بر قراری تبادل مواد معدنی هم ذائقه شدهاند، بیاغراق از دانش ذهن انسان فاصله بسیار دارد.
زیرا درختان، گیاهان علفی و حیات وحش در پدیده ای پر از اسرار که طی تبعیت از "قانون جاودانه طبیعت" بههم گره خوردهاند که این مسئله از ذهن انسان فاقد دانش "علم طبیعت" به دور است. حال اگر انسان میخواهد برای این منابع جنگلی حکمی صادر کند، الزاما" نیاز به اطلاع از "اندام درون و برون" آن منابع جنگلی دارد. بهعبارتی در "اندام شناسی" هر ناحیه جنگلی باید متبحر باشد. که دستیابی به چنین توانمندی، حضور میدانی دراز مدت با هوشمندی همراه با عشق به طبیعت را طلب می کند.
با این توصیف؛ همیشه برایم سئوال بوده است، چگونه ما با دریافت مدارج دانشگاهی که در هر یک از واحدهای درسی از جمله: جنگلداری، جنگشناسی، بوم شناسی جنگل، درخت شناسی، اقلیم شناسی، زمین شناسی و غیره هزاران کیلومتر از واقعیت موجود در طبیعت درون و برون منابع جنگلی خزری فاصله دارد به راحتی در مورد جنگل شمال نظر داده و میدهیم، و چنان در آموزش خود با اطمینان سخن میگوییم که انگار از نوع همزیستی گروههای درختی، علفی و جانوری هر مکان رویشی مطلعایم. یافتهها ودانستههایم میگوید: آموزههای پنجاه ساله اخیر در مراکز آموزشی و مراجع دانشگاهی و به تبع آن، آموزش اجرایی در سازمان جنگلها و مراتع کشور بسیار بیراهه بوده است. لذا اگر چنین نیست، پاسخ به این سئوال حداقلی درباره جنگل شمال ایران از من و شما الزامی است. "ای آدمهایی که قصد دارید نوع ایستادن مرا تغییر دهید، چه اندازه مرا میشناسید؟: لااقل توقع دارم قبل از تصمیمگیری از بنیان شکلگیری جنگل شمال آگاه باشید.
یعنی چگونگی شکلگیری ایستگاههای اکولوژیک خرد و بزرگ، واحدهای هیدرولوژیک خرد و بزرگ، به ویژه اکوسیستمهای جنگلی خرد و کلان را بدانیم و نیز عوامل اکولوژیکی تعیین کننده مرز هر یک را بدانیم و قادر به تشخیص آنها در هر نقطه از طبیعت جنگل شمال باشیم و این ساختارها را به دیگران بشناسانیم.
به لحاظ اهمیت موضوع و رسم مرز دانستهها و ندانستههای خود، لازم است اعلام شود: هر فرد صاحب فن و نظر اعم از اساتید دانشگاه، محققان جنگل، کارشناسان درون سازمان در رشته جنگل و جنگلداری، همچنین اساتید و کارشناسان خارجی- بتوانیم به پرسشهای جنگل شمال ایران به شرح فوق پاسخ دهیم و در هر نقطه ازعرصه منابع جنگلی شمال، مرز ایستگاههای اکولوژیک، واحدهای هیدرولوژیک و اکوسیستمهای جنگلی را نشان هیم در آن صورت به "بنیان شکل گیری" جنگلهای شمال ایران آشنا شدهایم و اجازه اظهار نظر بر روی نوع ایستادن درختان جنگلی شمال ایران را خواهیم داشت.
در واقع یکی ازعلتهای بحران جنگلهای شمال ایران ناشی از "نشناختن جنگل خزری" است، که این امر در پی عدم ریشهیابی از پدیدههای رویشی جنگل شمال آغاز شده و متاسفانه ادامه دارد. نگارنده پذیرفته است: پذیرش واقعیت ندانستن، دال بر ضعف نیست. بلکه نشانه فهیمتر شدن است، در واقع در صورت پذیرش این واقعیت چون به نبود شناخت خود از جنگل شمال واقف شدهایم، دیگر بر آن نخواهیم تاخت بلکه از این پس در راستای حمایت از درختان و به واقع حمایت از بستر حیات خود و آیندگان تلاش خواهیم کرد.
نقش مدیریت بیاعتناء بر بروز پدیده بحران در جنگلهای شمال ایران
واژه مدیریت بی اعتنا نسبت به امور فنی اجرایی و اداری، پدیدهای است که از چند دهه اخیر شکل گرفته و اثرات سوء مدیرتی آن سبب تاخیر در انجام کارها، بهویژه هدر رفت هزینهها و عملکردها را در پی خود داشته است. در واقع مدیر با واژه بیاعتنا- به پشتوانه اطمینان از عدم نظارت بر نوع اقداماتش و نبود ارزیابی از نوع عملکرد مدیرتیاش، رشد کرده، بدین نحو؛ صحنه بیتوجهی به نظرات مفید کارشناسی و اجرای پروژههای بیثمر، برای مدیر مورد بحث، فراهم شده است. یکی از اثرات مضر آن مدیریت بی اعتناء عدم پاسخگوئی به مکتوباتی است که باب میل و خواستهاش نباشد.
نکته دیگر؛ بر قراری آزادی عمل و قائم به فرد بودن در اعمال نظرات آن مدیر، دیگر ویژگی مدیریت بیاعتناء است. همچنین؛ عادت به شرکت در جلسات روزانه و به فراموشی رفتن تحول در عملیات فنی اجرایی مفید در عرصههای منابع جنگلی، که خود سبب غفلت از واقعیت موجود در عرصههای جنگلی شده است، پدیده دیگری در بروز بحران است.
به دلیل نبود دانش میدانی نزد مدیر بی اعتناء، به تبع جلسات بیمحتوا، هیچ نقشی برای حفظ و حراست از جنگل و تحول در امور فنی تخصصی نداشته و نخواهد داشت. مضاف بر آن؛ چون اصولا" از امور فنی تخصصی وعملیات میدانی در امور طراحی جنگل و اجرای آن تجاربی ندارد لذا از حضور در جنگل پر هیز میکند! این امر جهت پیشگیری از سئوال احتمالی است، که ممکن است از جانب کارشناسان اجراء، مطرح شود. لذا کار از نظر مدیر بیاعتناء؛ صرفا شرکت در جلسات است و بس.
بیاغراق ضعف موجود مدیریت حاضر در سازمان جنگلها و مراتع کشور، سبب شد، کماکان تمامی شرح خدمات در امور طراحی منابع جنگلی و دستورالعملهای فنی اجرایی که الزاما "دانش بومی جنگل" را طلب میکند، برآن دانش بومی، وقعی قائل نشوند و بیشتر راغب به کار آسان و آماده، یعنی تکرار دیکته کردن نوشتههای شرح خدمات و دستورالعملهای پنج دهه اخیر، از دیگر کشورها بوده و هستند.
بدین ترتیب ثمره آن مدیریت بی اعتناء: هدر رفت پول کلان سالانه دولت، در پروژه های فاقد کاربرد، به ویژه در سه دهه اخیر است، لذا خروجی فاقد انطباق با واقعیت موجود، امری عادی است. به پیامد آن بی نظمی، افزون بحران های قطع درختان و قاچاق چوب و نیز تداوم طراحی فاقد انطباق با طبیعت جنگل شمال، همچنین تجاوز به جنگل جهت ساخت و ساز، و در نهایت کاهش سطح عرصه های جنگل کهن و انحصاری شمال در پی حفاظت فاقد چارچوب، بر کسی پوشیده نیست.
در پی این نوع مدیریت بی اعتناء بر منابع ملی که ضرورتا نظرات تخصصی کاربردی را طلب می کند، عمدتا" اساتید دانشگاه که عموما" فاقد "دانش بومی جنگل" هستند، همچنین کارشناسان نشسته فاقد دانش میدانی، که صرفا به دیکته کردن نوشتههای دیگر کشورها میپردازند در راس توجه مدیران بیاعتناء قرار دارند.
در مقابل به نظرات کارشناسان با دانش میدانی که رنجپیمایی دیرینه و بیتوته درازمدت در جنگل و عشق به جنگل انحصاری شمال ایران را در پشتوانه خود دارند کم توجه و به هنگام عمل، توجهی ندارند.
گفتنی است، بیدلیل نیست نتایج آن مدیریت بیاعتناء به امور یاد شده در فوق، که سبب عدم اداره درست از منابع جنگلی شمال شده، موجب اعتراض عدیده آحاد مردم و آن دسته از مسئولان دلسوخته کشور به جنگل شمال شده است.
چاره کار چیست؟
در این مقطع بحران حادث شده، بر قراری نظم وانظباط کاری و گماردن گروهی مجرب از جانب شخص رئیس سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، برای نظارت بر عملکرد مدیران شمال، در تمامی امور، اعم از فنی اداری، بهویژه بازدیدهای زمانبندی شده از عملیات میدانی در دست انجام، همراه با ارزشیابی کمی و کیفی و در نهایت ارائه گزارشات مکتوب همراه با مستندات لازمه به رئیس سازمان جنگلها و مراتع، و پیگیری دستورات وی، از جانب گروه مجرب مزبور، در ارتباط با کنترل نحوه انجام دستور صادره به مدیران و کارشناسان اجراء، در هر یک از ادارات کل منابع طبیعی چهارگانه شمال ایران، یک ضرورت است. به موازات آن، ترسیم نوع امور فنی تخصصی، به ویژه طراحی حفاظت و شروع عملیات طراحی، در الزام است./
L-951209-01
دیدگاه تان را بنویسید