Iranian Agriculture News Agency

گزارشی از کتاب "قرن گمشده، اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم"

بی‌لیاقتی حکمرانی قجری در اداره بخش کشاورزی/ دهکده‌ها متروکه و نظام آبیاری منهدم شدند/ رهبر شورشی می‌فهمید توسعه کشاورزی، سرمایه و امنیت می‌خواهد ولی شاه نه

احمد سیف، اقتصاددان و مدرس دانشگاه، متولد سال ۱۳۲۴ در آمل و دانش‌آموخته مدرسه عالی بازرگانی سابق از ایران است. او از سال ۱۳۴۸ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و درجه دکتری خود را از دانشگاه ردینگ دریافت کرد و اکنون نیز ساکن این کشور است. وی نزکی به 30 سال در دانشگاه‌های مختلف تدریس کرده و با بیش از 20 سال سابقه تدریس در دانشکده اقتصاد دانشگاه استافوردشایر بازنشسته شده و اکنون نیز به تدریس در کالج ریجنتز لندن مشغول است...

بی‌لیاقتی حکمرانی قجری در اداره بخش کشاورزی/ دهکده‌ها متروکه و نظام آبیاری منهدم شدند/ رهبر شورشی می‌فهمید توسعه کشاورزی، سرمایه و امنیت می‌خواهد ولی شاه نه

خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلام‌زاده:

احمد سیف، اقتصاددان و مدرس دانشگاه، متولد سال ۱۳۲۴ در آمل و دانش‌آموخته مدرسه عالی بازرگانی سابق از ایران است. او از سال ۱۳۴۸ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و درجه دکتری خود را از دانشگاه ردینگ دریافت کرد و اکنون نیز ساکن این کشور است. وی نزکی به 30 سال در دانشگاه‌های مختلف تدریس کرده و با بیش از 20 سال سابقه تدریس در دانشکده اقتصاد دانشگاه استافوردشایر بازنشسته شده و اکنون نیز به تدریس در کالج ریجنتز لندن مشغول است. دکتر سیف معتقد است که علل ناکامی‌های اقتصادی ما ریشه در تحولاتی دارند که ایران در قرن نوزدهم شاهد بوده است؛ یعنی این قرن از دیدگاه بررسی تحولات اقتصادی "قرن گمشده" است. در این کتاب سه فصل به بحث کشاورزی در قرن نوزدهم مربوط می‌شود: یکی فصل سوم است با عنوان "جمعیت و کشاورزی ایران در قرن نوزدهم"، و دیگری فصل هشتم با عنوان "فناوری تولید در کشاورزی ایران در قرن نوزدهم"، فصل نهم "نگاهی به تغییرات تولید در کشاورزی ایران قرن نوزدهم". هر چند کتاب در سال 87 منتشر شده است، ولی فصل‌های مذکور ارزش بازخوانی کوتاه را دارند:


فصل سوم: "جمعیت و کشاورزی ایران در قرن نوزدهم"

دکتر سیف در این فصل می‌خواهد با توجه به اقتصاد کشاورزی ایران در قرن نوزدهم رشد جمعیت ایران را بررسی کند. او معتقد است که پندارینه مالتوس در باره مباحث جمعیت شناسی در ایران جایگاهی ندارد. از نظر او براساس شرایط کلی حاکم بر اقتصاد و کشاورزی ایران، بعید به نظر می‌رسد که جمعیت ایران در طول 1800 تا 1880 رشد کرده باشد. براساس شواهد موجود و جنگ‌هایی که در سال‌های پایانی قرن به سلطه قاجار منتهی شد، ثابت می‌کند که، دهکده‌ها در ایران قرن نوزدهم متروکه ، شهرها خراب، و نظام آبیاری منهدم شده بود. حال پرسش این است که: آیا قاجار توانست این اقتصاد آشفته را نظم و سامانی بدهد؟ آیا برای احیای نظام‌های آبیاریِ در حال انهدام اقدامی شد؟ آیا برای بهبود عملکرد بخش کشاورزی، نظام مالیات ستانی عهد دقیانوسی، تغییر کرد؟

هیچ شاهدی نداریم که قاجار برای این خرابی‌ها اقدامی مثبت انجام داده باشد. نخستین اقدام فتحعلی شاه این بود که مالیات را دو برابر کرد. دکتر سیف با توجه به گزارش‌های مشترکی که سیاحان ارایه داده اند به این نتیجه می‌رسد که جمعیت ایران در قرن نوزدهم کاهش یافته است. یکی از این سیاحان "کی نیر" با توجه به در دسترس نبودن آب کافی برای کشت و زرع، می‌نویسد: "کشت و زرع در دشتستان تماماً دیمی است و به باران‌های گاه و بیگاه بستگی دارد، وقتی باران به اندازه کافی نبارد که متأسفانه اغلب اتفاق می‌افتد، محصول آنقدر ناچیز است که این منطقه با قحطی روبرو می‌شود. چشم از دیدن دهکده‌های متروکه خسته می‌شود." این زنجیره دهکده‌های متروکه به منطقه خاصی محدود نبودند، اما در مناطقی که کشت دیم بود، زمین‌ها با نظام قنات آبیاری می‌شدند، و متمرکز بودند.

پوتینجر که برای کمپانی هند شرقی کار می‌کرد در گزارشی در باره کرمان نوشته است: "در طول بیست سال گذشته، عرضه آب به مقدار قابل توجهی کاهش یافت و این دشت گسترده ولی مخروبه ای که من قبل از رسیدن به بم و کرمان از آن گذشتم، نشان می‌دهد که کویر در آن محدوده در حال پیشروی است." یا کنسول سایکس در 1895 ادعا کرده است که اگر آب‌های روخانه بمپور که عمدتاً هدر می‌رود، مورد بهره برداری قرار گیرد، مقدار زمین‌های زیرکشت به طور چشمگیری افزایش می‌یابد.

براساس مشاهدات ناظران گوناگون، کاریزها در ایران خشک شده و روستاها متروک شده اند، و این دو عامل به ما ثابت می‌کند که جمعیت ایران نه تنها افزایش نیافته، بلکه کاهش هم یافته است. در قرن نوزدهم، ایران را به دو قسمت می‌توان تقسیم کرد: شمال ایران، که طبیعت بسیار دست و دل باز بود، مرکز و جنوب ایران، که طبیعت هیچ سخاوتی به مردمان نشان نمی‌داد. با افزایش تولید برنج و پنبه در استان‌های شمالی کشور، و صدور آن‌ها درآمدزایی ارزی ایجاد کرده و باعث شد که فشار بر بخش کشاورزی برای تولید محصولات صادراتی در دیگر مناطق کمتر شود و در نتیجه، زمین‌های بیشتر و احتمالاً مرغوب تری به کشت مواد غذایی اختصاص یافتند. بر همین اساس از شیوع قحطی به طور محسوسی کاسته شد، و به احتمال قوی، اوایل قرن بیستم شرایط از هر نظر برای رشد جمعیت فراهم شد. البته این بدین معنا نیست که وضعیت و سطح زندگی شهروندان ایرانی بهبود یافته باشد. بهبودی وضع زندگی مردم به سرمایه گذاری زیاد نیاز داشت و به حفظ و مرمت نظام آبیاری و اصلاح نظام مالیاتی و بسیاری چیزهای دیگر که در ایران آن روز وجود نداشت.

بر اساس آنچه گفته شد این احتمال جدی وجود دارد که:

- مقدار مطلق زمین زیر کشت در ایران کاهش یافته باشد.

- یا این که مقدار کشت دیم به ضرر کشت آبی افزایش یافته باشد.

در سال 1885 در تهران و کرمانشاه، در اعتراض به گرانی نان شورش و اغتشاش شد. در اصفهان و مشهد و یزد و تبریز در سال 1894 این اتفاق روی داد. تاریخ نویسان رسمی و درباری در برخورد با این شورش ها، از اخلال گری عده ای اوباش و راهزن، سخن گفتند، ولی واقعیت این بود که همه موجودیت طبقات فقیر در ایران به مخاطره افتاده بود و شوریدن علیه قدرتمندان حاکم، اولین و سریع ترین عکس العملی بود که در این موارد به ظهور می‌رسید. سعیدخان که رهبر شورشیانِ بلوچستان بود متعهد شد که 1000 سرباز به خدمت شاه بفرستد، به این شرط که دولت نیز در عوض "100 عدد کلنگ و بیل برای استفاده در کشت، 10 رأس گاو نر و 150 کیسه بذر به آن‌ها بدهد و به علاوه تضمین کند که بعضی از معافیت‌های مالیاتی گذشته مجدداً برقرار خواهد شد."

خواسته‌های رهبر شورشیان بلوچستان به زبان ساده و قابل فهم برای همه این است که استیصال اقتصادی و کوشش برای یافتن حداقل سرمایه اولیه برای کار و کوشش اوضاع رایج زمانه بود و در کنار آن کمترین ضمانت آن بود که بداند خود او از نتیجه و ثمره کارش بهره مند می‌شود و مفت خواران حکومتی جیب‌های گشاد خویش را از دسترنج تولیدکنندگان پر نخواهند کرد. در عین حال، در همین خواسته‌ها نکته بسیار مهم دیگری نیز نهفته است. رهبر شورشی بلوچ می‌فهمید و می‌دانست که برای توسعه تولید و کشاورزی، حداقل سرمایه اولیه و حداقل امنیت جانی و مالی لازم بود، ولی حاکمان ایران، ظاهراً قوه ادراکشان به اندازه او نبود. به علاوه، نکته نهفته در این خواسته این است که اگر این پیشگزاره‌ها آماده بودند، دلیلی وجود نداشت حتی در خاک خشک و کم آب بلوچستان نتوانیم به کشت و زرع بپردازیم.


فصل هشتم: "فناوری تولید در کشاورزی ایران در قرن نوزدهم"

در این فصل نویسنده به روش‌های تولیدی در کشاورزی ایران (1800-1906)، می‌پردازد. او می‌نویسد که روش‌های تولید کشاورزی در ایران قرن نوزدهم بسیار بدوی و توسعه نیافته بود. کشاورزی ایران در قرن نوزدهم همان گونه تولید می‌کرد که هزار سال پیش تولید می‌کرد. نویسنده معتقد است که ایستایی در شیوه‌های فنی تولید ناشی از کلیت نظام اقتصادی - سیاسی ایران است که تغییر را برنمی تابد. در کشاورزی ایران، با یک "خیش چوبی" و نیروی "گاو نر" زمین شخم زده می‌شد. شاهدی به دست نیامده که کشاورزان ایرانی از خیش آهنی استفاده کنند. پریس گزارشگر کنسولی ایران می‌نویسد که کشاورزان ایرانی زمین را شخم نمی‌زدند، بلکه خراش می‌دادند، و این باعث می‌شد که بازدهی زمین پایین بیاید. و یکی از زمینه‌های فقر کشاورزان ایرانی این است که کیکی که در ایران باید تقسیم می‌شده کیک کوچکی بوده، نه کیک بزرگ، و همین کیک کوچک هم به طور ناعادلانه ای تقسیم شده است. در خوزستان از اسب و قاطر و الاغ برای شخم زدن استفاده می‌کردند، و در بلوچستان از شتر؛ در برخی از مناطق که با بیل زمین را می‌کندند. پریس در گزارش اش نوشته که: "4 مرد زمین را با بیل می‌کندند و نفر پنجم با یک کلوخ کوب، آن را می‌کوبید. هرچند اینان کار بیشتری انجام می‌دادند، اما بهره بیشتری هم از زمین می‌گرفتند."

در گزارش کنسول مک لین در 1904آمده است: "برای ماشین آلات کشاورزی و ابزارهای مشابه عملاً تقاضایی وجود ندارد، ماشین درو و حتی داس‌های دسته بلند ناشناخته است و به علاوه، احتمالاً برای برداشت محصول در زمین‌های کوچک و غیرمنظم که کشت آبی در آن‌ها انجام می‌گیرد، مناسب نیست. خیش، زمین صاف کن (مازو)، داس، بیلچه، کلنگ و خاک نرم کن که در کشاورزی ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد، بسیار بدوی است." برای برداشت محصول از وسیله ای شبیه به داس دسته بلند استفاده می‌کردند. با خرمن کوب چوبی خرمن کوبی می‌کردند در زیر آن یک وسیله بُرنده ای قرار داشت که ساقه را جدا می‌کرد. خرمن کوب توسط یک گاو نر یا دو الاغ می‌چرخید. این وسیله بسیار پیشرفته بود و در برخی مناطق هم از این وسیله ابتدایی استفاده نمی‌شد. مراسم خرمن کوبی در قرن نوزدهم در ایران کارگران بسیاری را مشغول می‌کرد و زمان زیادی هم می‌برد. هیچ سندی وجود ندارد که کشاورزان سعی کرده باشند در آبیاری یا در کاشت و داشت و برداشت و سپس خرمن کوبی ابتکار و خلاقیتی به کار ببرند. فقط کاریزها بودند که در کشاورزی ایران یک ویژگی خاصی محسوب می‌شدند.

اما برای نویسنده تفاوت بازدهی بین کشت دیمی و آبی بسیار مهم است. ابتدا نویسنده ادعای لمبتون را نقل می‌کند که بازدهی زمین‌های دیمی بیشتر از زمین‌های آبی بوده است. دکتر سیف این پندارینه خانم لمبتن را رد می‌کند: "زمین‌های دیمی برای مدت طولانی ای به صورت آیش رها می‌شوند، مسلماً در طول یک سال محصول بیشتری می‌دهد. زمین‌های آبی هرساله زیرکشت می‌روند. اما اگر در یک دوره 5 ساله به مقایسه بپردازیم، این زمین‌های آبی هستند که محصول بیشتری می‌دهند."

مشکل کشاورزی در ایران فقط به کمبود آب مربوط نمی‌شود. نویسنده با اطلاعاتی که از سیاحان و گزارش نویسان پارلمان انگلیسی که ارایه می‌دهد اول به این بحث می‌پردازد که زمین‌های آبی بیشتر از زمین‌های دیمی محصول می‌دهند. این نکته بسیار مهم و ماندگاری است، اما فقط این آب نیست که باعث محصول بیشتر زمین‌های آبی می‌شود، بلکه کود و بذر هم دلایلی همپای آب هستند که در برداشت محصول بیشتر تاثیرگذار هستند. در استان فارس میزان برداشت محصول برنج در سال بد بارندگی، 20 دانه به ازای یک دانه بود، اما در سال خوب بارندگی، 60 دانه به ازای 20 دانه برداشت می‌شد. یا در استان خراسان برداشت محصول از زمین‌های کشت آبی، 50 دانه به ازای یک دانه بود، در حالی که در زمین‌های دیمی 10 تا 12 دانه به ازای یک دانه است.

با همه اهمیتی که آبیاری مصنوعی داشت، تفاوت در مقدار برداشت به عوامل دیگری نیز بستگی داشت: "ماهیت خاک، شیوه شخم زدن و استفاده از کود برای افزودن بازدهی زمین، از جمله مسایلی هستند که بر میزان بازدهی تأثیر مستقیم دارند، به خصوص در ایران قرن نوزدهم، که شواهد کافی برای بررسی دقیق این مسائل در اختیار نداریم، اگرچه می‌توانیم از بعضی جنبه‌های کلی سخن بگوییم."

شواهدی در دست است که علاوه بر کمبود آب، کمبود کود نیز از عوامل محدودکننده کشاورزی ایران در قرن نوزدهم بود. کمبود کود حکایت از کمبود دام و حیوانات چهارپا بود که نوبه خود به کمبود آب و کاه و مراتع ارتباط داشت. در بیشتر نقاط ایران به دلایل گوناگونی، کشت مختلط، مانند کشورهای اروپایی امکانپذیر نبود. در مناطق مرکزی برج کبوتر برای جمع آوری فضولات کبوتران به جای کود حیوانی ساخته شد. در مناطق مرکزی ایران، زمین را برای 7 تا 15 سال به طور آیش رها می‌کردند. راولینسون در نشریه انجمن سلطنتی نوشته است: "در مناطق مرکزی ایران هرگز از کود استفاده نمی‌کردند. در مناطق مرکزی ایران شمار زیادی برج کبوتر وجود داشت و فضله کبوتر برای استفاده به صورت کود جمع آوری میشد. هرچند این برجها نیز مانند کاریزها، پلها، مهمانسراها، و راه‌ها در قرن نوزدهم به حال خود رها شدند. فقط در اطراف اصفهان 3000 از این برجها وجود داشت."

یکی دیگر از شیوه‌هایی که برای حفظ بهره وری زمین مورد استفاده قرار می‌گرفت، استفاده از زمین برای تولید محصولات مختلف در سال‌های پی در پی بود (گردش یا چرخش محصولات). به طورکلی شیوه کار در نقاط مختلف کشور در پیوند با چرخش محصول و یا آیش گذاشتن زمین بسیار متفاوت بود و هیچ الگوی واحدی وجود نداشت. به غیر از زمین‌هایی که در حومه شهرها و یا دهات بزرگ قرار داشتند و هر ساله کشت می‌شدند، در اغلب زمین‌های دیگر، شیوه آیش گذاری به کار گرفته می‌شد. به طورکلی می‌توان گفت که عامل اصلی تعیین کننده چرخش محصول، نه زمین که مقدار آب و کود بود، یعنی هرچه آب و کود کمتر بود میزان دوره آیش زمین طولانی‌تر می‌شد.


فصل نهم: "نگاهی به تغییرات فناوری تولید در کشاورزی ایران"

مجموعه ای از عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توضیح دهنده ایستایی در کشاورزی ایران در قرن نوزدهم هستند: خودکامگی قدرتمندان، از شاه که مستبد اعظم بود، تا کدخدای یک ده، عدم امنیت مالکیت، نبودن قوانین مدون در دفاع از حقوق رعایا و مهمتر از همه بی حقوقی مردم ایران است. در زمینه فناوری تولید در کشاورزی ایران در قرن نوزدهم بهبود قابل توجهی صورت نگرفت، نه در ابزار و نه در شیوه‌های جدید تولید. در کشاورزی آن موقع ایران هیچ نوع ماشین کشاورزی ای کار نمی‌کرد. مقداری تغییرات در اواخر قرن دیده می‌شود که آن هم نمی‌توانست منشأ تحولاتی در کشاورزی ایران باشد.

اگرچه باید از اغراق نقش آب به طور جدی اجتناب کنیم، ولی وجود یا عدم وجود آب کافی تعیین کننده وسعت تولید در کشاورزی است و وسعت تولید یکی از چندین عامل تعیین کننده تغییر در فناوری تولید در این بخش است. با این همه، در عرصه کوشش برای تدارک و یا استفاده بهینه از آب، در ایران قرن نوزدهم، هیچ کار مثبتی صورت نگرفت. نظام اصلی تهیه و تدارک آب همچنان به صورت کاریز باقی ماند و مسوولیت گریزی حاکمان و دولتی که به بخش عمده ای از تولید دست درازی می‌کرد، موجب شد که کاریزها به امان خدا رها شوند. اگرچه کاریز برای شرایط ایران هنوز هم به احتمال بسیار زیاد بهینه ترین شیوه دستیابی به آب است، ولی اگر از آن طبق برنامه و به طور منظم نگهداری نشود -برای نمونه لایروبی منظم و سالانه- رفته رفته از میان می‌روند و نابود می‌شوند و آب کافی از آن‌ها به دست نمی‌آید. می‌دانیم که حتی در سال 1860، طرح‌هایی برای بهبود آبیاری وجود داشتند، ولی در این زمینه نیز مثل سایر زمینه‌های دیگر، کاری انجام نشد و در حد حرف باقی ماند.

کاری در زمینه بهبود بذر انجام نگرفت. البته گاهی از هندوستان بذر گندم وارد میکردند، ولی علت این کار واردات بذر مرغوبتر نبود، بلکه وضعیت تولید در داخل ایران به اندازه ای خراب میشد که برای سال بعد بذر باقی نمیماند. در یکی از این موارد کنسول راس گزارش کرد: "بخش جنوبی ایران بسیار شانس آورده است که هندوستان مازاد غله داشت. چون تنها با واردات میزان قابل توجهی گندم از هندوستان بود که از بروز قحطی جلوگیری شد و به علاوه برای کشت سال بعد (1881) بذر وارد شد." گذشته از آن، در سالهای پس از بیماری کرم ابریشم در شمال ایران که به کشت ابریشم در ایران لطمات فراوانی وارد آورد، از 1867، از ژاپن و مدتی بعد از یونان، فرانسه و ترکیه تخم کرم ابریشم وارد میکردند. حکومت گران ایرانی هم نه تنها برای تخفیف تأثیرات بیماری کرم ابریشم کاری نکردند، بلکه همان طور که کنسول ابوت گزارش کرد، در 1872، از زمان شروع این بیماری تا همین امسال، مقامات محلی هیچ کاری برای تخفیف تأثیرات این بیماری نکرده اند. نه فقط خودشان کاری نکردند، بلکه به عناوین مختلف بر سر اقدامات نمایندگان شرکت رالی، که می‌کوشیدند برای بهبود کیفیت ابریشم تولیدی، از ژاپن تخم کرم ابریشم وارد کنند، خرابکاری می‌کردند. گفته شده است که مقامات محلی به همه چیز غیر از جمع آوری مالیات بی توجه بودند، ولی در نهایت ناچار شدند جلوی ورود تخم ابریشم خارجی به گیلان را نگیرند. واردات تخم کرم ابریشم از ژاپن موفقیت آمیز نبود و کیفیت ابریشم تولید شده از گذشته نامرغوب تر از کار درآمد و به همین دلیل، واردات تخم کرم ابریشم از ژاپن متوقف شد. ولی در سال 1896، تخم کرم ابریشم، به ارزش 200/67 لیره استرلینگ، از فرانسه و ترکیه، و از طریق روسیه وارد گیلان شد.

در خصوص به کار گرفتن ماشین آلات در تولید کشاورزی، تحول قابل ذکری در تمام طول قرن نوزدهم صورت نگرفت. شواهد فراوانی در دست اند که نشان می‌دهند محصولات غذایی، برای نمونه، گندم، برنج، جو و ذرت با همان شیوه و با به کارگیری همان ابزار ابتدایی و بدوی تولید می‌شدند که در طول قرن‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در این راستا، بین سال‌های اول قرن بیستم و قرن پانزدهم میلادی تفاوتی وجود ندارد، ولی در تولید محصولات نقدینه آفرین، برای مثال ابریشم، برای بهبود شیوه تولید اقداماتی صورت گرفت. کنسول مکنزی در 1858 به حاکم پیشنهاد کرد، از ماشین آلات اروپایی برای بهبود محصول ابریشم استفاده کند و افزود به نظر می‌رسد که او برای انجام این کار آمادگی دارد. از سرانجام این پیشنهاد اطلاعی در دست نداریم. در سال‌های اولیه دهه پایانی قرن نوزدهم، کنسول چرچیل گزارش کرد: "یک کارخانه ریسندگی که با بخار کار می‌کند در رشت وجود دارد که متعلق به یک ثروتمند ایرانی است و ابریشم بسیار مرغوبی تولید می‌کند." به استثنای این کارخانه ریسندگی تا سال‌های اولیه قرن بیستم، اطلاع دیگری از به کارگیری ماشین آلات در تولید کشاورزی در دست نیست. در گزارش تجارتی گیلان در 1903 می‌خوانیم که ماشین آلات به ارزش 6928 لیره به استان گیلان وارد شدند و تا آن جا که می‌دانیم این اولین بار است که از واردات ماشین آلات در گزارش تجارتی کنسولی ذکری رفته است. اینکه این مبلغ صرف خرید چه نوع ماشین‌هایی شده بود، در گزارش نیامده است، ولی در همین گزارش، کنسول چرچیل افزود: "گسترش تولید ابریشم بعضی از شرکت‌های بزرگ را متقاعد کرده است که از آنچه "چهار ثانیه" نامیده می‌شود استفاده کنند. این یک شیوه کار ایتالیایی است که ضمن کُشتن بادامه درون پیله ابریشم، پیله را خشک می‌کند." چرچیل از ظرف‌های مدور بزرگ ساخته از آهن سخن گفته، که در این فراگرد مورد استفاده قرار می‌گیرند، و افزود که هفت عدد از این ماشین‌ها در حال حاضر در گیلان به کار مشغول اند و همچنین موتوری که برای راه اندازی شان مورد استفاده قرار میگیرند ساخت شیفیلد است./

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید