مشارکت روستایی در گفتوگو با منیژه مقصودی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
تفاوت ریشسفیدان با گیسچرمهها/ چگونه طرحهای توسعه میتواند در روستاها تحقق یابد؟/ چگونه روستاییان از نمیدانم به میدانم رسیدند؟/ زنان در سالمندی و مردان در جوانی مرجع مشورت در روستاها قرار میگیرند
انسانشناسی علمی است که میتواند از روابط میان فردی و میان گروهی پی به نظامهای حاکم بر جوامع شهری و روستایی ببرد، اما شیوه ارتباط با هر یک از این دو جامعه متفاوت است. در گفتوگویی که با دکتر منیژه مقصودی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران انجام دادم، دریافتم که شیوه ارتباط تعیینکننده میزان صحت اطلاعات و دادههای روستایی هم میتواند باشد.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
انسانشناسی علمی است که میتواند از روابط میان فردی و میان گروهی پی به نظامهای حاکم بر جوامع شهری و روستایی ببرد، اما شیوه ارتباط با هر یک از این دو جامعه متفاوت است. در گفتوگویی که با دکتر منیژه مقصودی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران انجام دادم، دریافتم که شیوه ارتباط تعیینکننده میزان صحت اطلاعات و دادههای روستایی هم میتواند باشد. از اینجا میتوانم به عمق طرحهای توسعه نقب بزنم که تا چه اندازه قادر بودند روستاییان را به حوزه مشارکت برای تعیین مقدرات وارد کنند. از این رو توسعه از بالا مروج مشارکت است یا طرد اجتماعی در سطوح مختلف؟ این پرسش انگیزه من بود تا دریابم تا چه اندازه شیوه ارتباط در ایجاد اعتماد، ذوب کردن یخها و رسیدن روستاییان قروه کردستان از نمیدانم به میدانم، میتواند مؤثر باشد. گفتوگو حاضر با دکتر مقصودی از این زاویه انجام شده است.
مقصودی، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است و دانش آموخته انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی با تخصص خانواده، روستا و عشایر است. این گفتوگو در زیر از نظرتان میگذرد.
*************
شما از آن دست انسان شناسانی هستید که با حضور در میدان تحقیق، از نزدیک با مسایل روستایی کشور آشنا هستید، چه تجربیاتی شما را به این حوزه سوق داد؟
هنگامی که نخستین سفر میدانی را به روستاهای ترکمن صحرا به همراه گروه دانشجویی انجام دادم، تجربه ای برگشت ناپذیر برایم بود. در این سفر بود که من با هیجان تحقیق میدانی، هیجان کشف، با مردم هم صحبت شدن، لذت عمیق مصاحبههای چهره به چهره و شوق دیدن تفاوتهای عمیق فرهنگی، آشنا شدم.
چگونه با پروژه معدن ساری گونی آشنا شدید؟
یک روز در دانشکده مشغول چک کردن email بودم که متوجه یک email دعوت به کار ناآشنا شدم؛ یک تحقیق میدانی در کردستان. یک شماره تلفن تماس نیز داده بودند. بالاخره با مسئول پروژه آقای "جان بارترام" که انگلیسی بود، صحبت کردم. بدون ابهام در مورد پروژه "مطالعه اجتماعی در کردستان" تقاضای ملاقات کرد.
موضوع و محدوده پروژه Scope of Project را از طریق email برایم فرستاد. در ضمن صحبت به من گفت که یکی از دوستان انسانشناس اش در یکی از دانشگاههای امریکا تدریس میکند. آقای "جان بارترام" مدیر شرکت ریوتینتو یک شرکت انگلیسی- استرالیایی است که از یک سری اصول و مقررات خاص خودش پیروی میکند. آنها در هر پروژه ای موظف به پیروی از این اصول و مقررات هستند. از جمله نخستین و اساسی ترین اصول آن سه اصل زیر است: 1) شناخت فرهنگ جامعه محلی، 2) احترام به اصول اخلاقی جامعه محلی، 3) ادامه کار و فعالیت در منطقه با توافق جامعه محلی.
3 اصل این شرکت که بیشتر اخلاقی به نظر میرسید تا تجاری، برایم بسیار عجیب میآمد. یک شرکت بین المللی که در نگاه اول کاملاً با اهداف تجاری به نظر میرسد، چگونه میتواند تا بدین حد برای جامعه محلی که روستائیان هستند، اهمیت قائل شود، تا حدی که ادامه کار را در ارتباط مستقیم با توافق آن جامعه بداند. با خودم گفتم که این سه اصل قاعدتاً باید در اصول و مقررات هر شرکتی با خط خوش و طلاکوب و صرفاً برای خواندن و نه عمل کردن به آن در پروندهها موجود باشد، مانند بسیاری از اصول دیگر که همیشه برای خواندن بوده و هست و کسی خود را ملزم به عمل نمیداند. یا به عبارتی دقیقتر، کسی از عاملین اجرا نمیخواهد که به آن اصول عمل کنند. عاملین اجرا هم نه قدرتی دارند و نه آگاهی و نه فرصت پراختن به اصول اخلاقی. اغلب مردم آنقدر در قید فرصتهای کوچک نان وآبدار غرق هستند، که دیگر فرصتی برای این ایدهآلها ندارند.
نخستین ملاقات با آقای جان بارترام چگونه بود؟
نخستین دیدار ما در دفتر ریوتینتو در تهران بود. شرحی از تحقیقات میدانی خودم آماده کرده بودم، از این رو بلافاصله بعد از صحبتهای مقدماتی، اشاره ای به تحقیقات خود کردم. بعد از صحبتهای اولیه با بارترام و حسین به آنها گفتم که به این کار تحقیقی خیلی علاقمند شده ام، چون این پروژه مطالعات اجتماعی به موازات پروژه اکتشاف معدن انجام میشد.
شاید به جرأت بتوانم بگویم که در ایران نخستین باری است بعد انسانی پروژه نیز مورد بررسی واقع میشود. به آنها گفتم، شرایط انجام تحقیق به صورت میدانی باید بررسی شود. اگر شرایط انجام تحقیق مهیا بود، پروژه را میپذیرم. در این ملاقات چند سئوال در ارتباط با روستاهای اطراف معدن که مدت چهار سال با آنها در ارتباط بودند انجام دادم که آنها هیچ اطلاعی از ساده ترین دادههای اجتماعی نداشتند و این امر مرا در بهت و حیرت فرو برد. بارترام گفت به هرحال ما هم همان طور که شما گفتید بنابر حرفه مان، توجه مان بیشتر به سنگ ها، خاک و معادن است، بنابراین اطلاعاتی که گفتید ما نداریم، برای همین هم از شما میخواهیم که در زمینه انسانی یعنی مطالعات اجتماعی به ما کمک کنید.
برای شروع تحقیق نیاز داشتید که اطلاعات اولیه را جمعآوری کنید، با چه روشی کار کردید و روزهای اولیه تحقیق شما چگونه پیش رفت؟
یکی از جذابترین، هیجانانگیزترین، زیباترین، پرانگیزهترین و لذتبخشترین تکنیکهای روش PRA ، تهیه "نقشه اجتماعی" است. این نخستین تکنیکی است که در میدان تحقیق انجام میشود. تکنیکهای روش PRA در میدان تحقیق از سادهترینها شروع و به تدریج به پیچیده ترینها میرسد. جمع آوری اطلاعات از سطحی ترین لایهها شروع و به تدریج به عمیق ترین لایهها میرسد. به عبارتی دیگر اطلاعات از قابل مشاهده ترین، شنیده ترین اطلاعات شروع و به تدریج به لایهها و سطوح درونی تر حرکت میکند و آن گاه به اطلاعات غیر قابل دیدن و غیر قابل شنیدن حرکت میکند. این فرایند از ساده به پیچیده، در کنار آن سه اصل PRA قرار میگیرد و کمک به تسهیل این فرایند میکند. به عبارتی این فرایند ساده به پیچیده کمک به تسهیل سه اصل کلیدی این روش یعنی 1- شکستن یخهای ارتباطی ( Ice Breaking )، 2- اعتمادسازی ( Trust Building ) و 3- توانمندسازی ( Empowerment ) میشود. در نخستین روزی که در میدان تحقیق حاضر شدم، این تکنیک را اجرا کردم بدین صورت که نخستین نشست را در منزل یکی از اعضاء شورای اسلامی گذاشتم، میخواستم مطالعه را از منزل ایشان شروع کنم. در این نشست که من به اتفاق خانمی از اعضاء گروه تحقیق حضور داشتیم، از خانم صاحبخانه و دختران ایشان خواستیم، چند نفر از همسایگان و اهل محل را صدا کنند تا ما را در جهت تنظیم نقشه اجتماعی کمک کنند.
کاغذ پوستی را روی زمین پهن کردیم و تعدادی ماژیک به رنگهای مختلف روی زمین گداشتیم و گفتیم، خوب شروع میکنیم، دخترها، هاج و واج که چه بکنند، گفتیم، مثلاً میدان روستا اگر اینجا باشد خانه شما کجا قرار میگیرد؟ یکی از دخترها با دست روی نقشه، خط صافی کشید و گفت اینجا، و بعد بلافاصله با چند خط یک خانه را طراحی کردم و افزودم : "من این شکل را به معنی خانه کشیدم". من از آنها پرسیدم که "آیا از این خانه تا میدان، خانههای دیگری هم هست ؟" و آنها گفتند "بله چند تا خانه دیگر هست، دو تا خانه و یک مسجد هست." آنها دو خانه با همان علامتها و یک مسجد با شکل دیگری کشیدند و نیز یک خط صاف به معنی یک جاده صاف .گفتم: "خوب پایین خانه شما، چه کسی زندگی میکند؟" و یک سری سئوالهای دیگر، مثلاً: مغازه ها، شعبه نفت، خانه بهداشت، مدرسه و سایر خانه ها، به فاصله نیم ساعت آن چنان شور و شوقی جمعیت را فرا گرفت که همه ماژیکها را برداشته و روی زمین پهن شده بودند و با مشورت هم نقشه اجتماعی را تکمیل میکردند. آوازه شور و شوق کشیدن نقشه اجتماعی خیلی زود به همسایههای دورتر هم رسید و به تدریج به ما پیوستند. به پیشنهاد خانم خانه، موکتی را در حیاط پهن کردیم و کاغذ پوستی را به حیاط بردیم تا جوابگوی تعداد زیاد افراد باشد ، دختران جوان و زنان روستائی با شوق تمام در کشیدن و تکمیل نقشه اجتماعی همکاری میکردند. یک خانمی که در ابتدا خودش را کنار کشیده بود و دست به سینه ایستاده بود، آرام آرام جلو آمد، خم شد، یک ماژیک آبی رنگ را از روی زمین برداشت. آنرا لمس کرد. گویی برای اولین بار است که ماژیک را لمس میکند. آن را نزدیک بینی خود برد و بویید. سپس در کمال احتیاط در ماژیک را برداشت، روی کاغذ پوستی خم شد و با احتیاط یک دایره در قسمت بالای نقشه اجتماعی کشید، و گفت: "این هم چاه آب ما، چند تا چاه آب دیگر هم داریم؛ ما کلی هم مسئله به خاطر این چاهها داریم." بقیه گفتند: "اِ اِ راست میگه"، بلافاصله ماژیک را از دست او گرفتند و خواستند بقیه چاههای آب را بکشند. که گفتم بگذارید خودشان کارشان را تمام کنند. او دوباره چاههای دیگری را در اطراف روستا کشید و با جرأت و حرارت شروع به بیان مسائل و مشکلات این چاهها کرد، مشکلاتی مانند: کم آبی، سوختن موتور، قطع برق در تابستان به صورت مکرر، هزینه تعمیر موتور، عدم مشارکت مردم و مسائل دیگر. دیگران نیز در این بحث شرکت کردند. من از مشاهده این لحظه، که یکی از زیباترین و پرجذبه ترین لحظات تحقیق است، سه اصل (1- شکستن یخهای ارتباطی، 2- اعتمادسازی و 3- توانمندسازی) یعنی یکی از اصول بنیانی PRA را به وضوح حس میکردم.
این حرکت چگونه ادامه یافت؟
به تدریج سوالهای دیگری در رابطه موقعیت اجتماعی روستا طرح میکردم، برای مثال در مورد طوایف روستا پرسیدم، که آنها گفتند در این روستا سه طایفه بزرگ هست و سپس تصمیم گرفتند که خانههای این سه طایفه را هر یک با رنگی خاص مشخص کنند. بدین ترتیب مشخص شد که چگونه روستا بر اساس طوایف به چند منطقه تقسیم میشود، سپس تمام خانهها را شمارهگذاری کردند و بعد از آنها خواستم اطلاعات هر یک از خانهها را در دفتری بنویسند. اطلاعاتی از این قبیل:
- تعداد افراد هر خانواده،
- سن آنها،
- نسبت خویشاوندی والدین آنها،
- میزان زمین کشاورزی،
- تعداد و نوع دام،
- میزان تحصیلات،
- شغل،
- بیماریها،
بهدلیل حجم زیاد اطلاعات، چند نفر از دختران جوان داوطلبانه گفتند که ما این اطلاعات را در دفترچه ای مینویسیم و تا فردا به شما خواهیم داد. آنها خانههایی را با نام خرابه مشخص کردند، یعنی خانوادههایی که مهاجرت کرده اند، یعنی خانوادههای مهاجرفرست و نیز برخی دیگر از خانهها را با عنوان خانوادههای مهاجرپذیر مشخص کردند. آنها از دیدن نقشه اجتماعی روستای خود به وجد آمده بودند و کیف میکردند. نشاط را در چشمان آنها میدیدم و احساس رضایت و غرور را در آنها کاملاً حس میکردم. و بدین ترتیب، نقشه اجتماعی روستا و اطلاعات وسیعی از هر خانواده تهیه شد.
مسلماً پس از نقشه اجتماعی سراغ سایر اطلاعاتی که برای کار اکتشافات معدن لازم بود رفتید؟
کمپ مهندسان معدن در وسط منطقه ای قرار داشت که حوزه فعالیتهای معدن پیرامون آن احاطه شده بود و همچنین سه روستا در فضای فعالیتهای معدن قرار داشت. بنابراین بخشی از مراتع و زمینهای کشاورزی در حوزه فعالیتهای معدنی بود. ما میخواستیم ببینیم مراتع و زمینهای کشاورزی متعلق به چه کسانی است، مرز بین زمینهای کشاورزی، مراتع، زمینهای مربوط به منابع طبیعی و نیز حوزه فعالیتهای معدن چگونه است. هیچ نقشه ای در دست نبود. البته قرار بود نقشه دقیقی از جانب منابع طبیعی تهیه شود که با مشکلات زیادی روبه رو شده بودند، از این رو در آن زمان نقشه ای وجود نداشت. با بهره گیری از یکی از تکنیکهای تحقیق بر آن شدیم تا نقشه منابع طبیعی را تهیه کنیم. با یک نشست گروهی با جمعی از کارگران که اغلب کشاورز و دامدار هستند، نقشه منابع طبیعی سه روستای پیرامون معدن را تهیه کردیم. مردان روستایی برای کشیدن نقشه منابع طبیعی، مانند زنان، چندان مقاومتی نکردند و نگفتند که ما نقشه کش نیستیم و یا بیسواد هستیم. آنها در ابتدا لبخندهای معنی داری بین یکدیگر رد و بدل کردند و با اشاره چشم و ابرو که گویی پیرامون سختی کار نقشه کشی بود و این که، تا چه حد میدانیم و یا نمیدانیم با هم گفتگوهایی داشتند. ولی بالاخره جوانترها و باسوادها خیلی آرام و آهسته ولی پیوسته و به تدریج با شتاب بیشتر، ماژیکها را برداشتند و با اعتماد به نفس شروع به کشیدن نقشه منابع طبیعی کردند که همراه بود با بحثهای قوی و اظهارنظرهای متفاوت و در نهایت توافق جمعی.
نقشه منابع طبیعی کشیده شد. این نقشه حاوی اطلاعات دقیق از جمله چنین مطالبی بود: نام افراد، میزان زمین، همسایگان، تفکیک مراتع و محل قرار گرفتن و مشخص کردن زمینهای مجاور هر یک از زمین ها، ولی از نظر مقیاس قطعاً دقیق نبود، که مورد نیاز مطالعه گروه ما نیز نبود. ما طالب مقیاس دقیق نبودیم بلکه دنبال نام افراد، همسایگان، میزان زمین کشاورزی، تفکیک مراتع از زمینهای کشاورزی و نیز زمینهای مربوط به مراتع طبیعی بودیم.
شوق و ذوق زدگی افراد در کشیدن نقشه منابع طبیعی توصیف ناپذیر بود. کارگران معدن معمولاً ساعات چهار عصر تعطیل میشدند، و با مینی بوس به روستاهای شان میرفتند. با وجود آن که پایان ساعات کار کارگران، اوج خستگی آنان همراه بود و با آن که این جلسه دو ساعت طول کشید، در پایان جلسه انگار کسی قصد ترک جلسه را نداشت. همه در باره نقشه منابع طبیعی مقابلشان صحبت میکردند و کاملاً سرحال و خوشحال به نظر میرسیدند. این است گوشه ای از کار خلاق، کاری که از وجود خود انسان نشأت میگیرد، و نه کار فرسایشی، یکنواخت، و نه کاری که از ابتدا تا انتها را کسی برایت تعریف کرده باشد.
یکی از کارگران جوان دیپلمه که خط خوبی داشت مسئولان نوشتن اطلاعات روی نقشه بود. دو سه نفر راهها و مرزبندیها را مشخص میکردند، افراد میانسال نیز درون حلقه دایره قرار داشتند و بحث و گفت وگوهای آنها کلیدی بود، زیرا آنها بودند که سالیان سال روی زمینهای کشاورزی و مراتع کار کرده بودند، آنها بودند که همراه با پدرانشان که اکنون در قید حیات نیستند، روی این زمینها دامشان را به چرا برده، زمین را شخم زده و دانههای گندم پاشیده بودند و چشمهای شان در آسمان در جستجوی ابر و باران بود و در دل دعای باران میخواندند. اینها منبع غنی و عظیمی از اطلاعات هستند. اینها وجب به وجب این زمینها را میشناسند، منتهی مشکلات پی در پی پشت آنها را خم کرده است.
اینجا دوباره بحث غمانگیز آنها (روستاییان) نمیدانند و ما (شهریها) میدانیم پیش میآید. در صورتی که آنقدری که آنها روستای شان را میشناسند ما شهریها شهرمان را نمیشناسیم؟
این باور، درون ما و آنها نفوذ کرده، و آنها چون فکر میکنند نمیدانند، سکوت میکنند. چون نمیدانند، خجالت زده هستند، و سخن نمیگویند. ما با انجام روش "ارزیابی مشارکتی روستایی" ( P.R.A .) برآنیم تا یک قدم درجهت شکستن این باورحرکت کنیم و برای چند روزی هم که شده این الگوی "ما محققین میدانیم و شما نمیدانید" را به صورت وارونه و معکوس به آنها نشان دهیم که در حقیقت ما نمیدانیم و شما میدانید. بنابراین با استفاده از روش PRA "ارزیابی مشارکتی روستایی" این باور شکسته میشود، و این الگو "وارونه " میشود، ما در طی فرایند تحقیق و در طی سه اصل بنیادین PRA به آنها در عمل ثابت میکنیم که ما نمیدانیم و شما میدانید. وقتی آنها خودشان، به دست خودشان، روی کاغذهای پوستی و با ماژیکهایی که شاید اولین بار بود که به دست میگرفتند، و پس از دو ساعت کارگروهی نقشه منابع طبیعی، و نقشه اجتماعی روستای خود را کشیده اند، آن هم نسبتا دقیق به نحوی که همه چیز در سرجای خود قرار گرفته است. آنان وقتی میبینند، توان کشیدن نقشه اجتماعی و نقشه منابع طبیعی را دارند، این باور که ما (روستاییان) نمیدانیم، شما میدانید، در آنها به تدریج کمرنگ میشود، به خودشان اعتماد میکنند، جوی از اعتماد و اطمینان بین ما و آنها به وجود میآید و به این باور میرسند که ما میدانیم. آنها به ما اعتماد میکنند، زیرا ما به آنها اعتماد کرده ایم.
پس بدین ترتیب شما ارتباط قوی و صمیمی را ایجاد کردید و با این ارتباط راه پژوهش را برای آینده هموار ساختید؟
به تدریج اطلاعاتی که میدادند، تحلیلی تر، دقیق تر و صحیح تر میشد. روشهای مورد استفاده ما در میدان تحقیق باعث شد که آنها در مقابل اطلاعاتی که به ما میدادند، احساس مسئولیت بیشتری بکنند، از این رو در دادن اطلاعات، در نوشتن اطلاعات اغلب بحثهای گروهی مفصل و گاه توام با صدای بلند و جر و بحث همراه بود. هر یک از آنها سعی در دادن دلایل قوی برای اثبات نقطه نظراتشان داشتند. امکان اینکه اطلاعات غلط، نادرست و خلاف واقعیت را کسی روی کاغذ پوستی بنویسد، به تدریج کاهش مییافت، همواره چشمهایی بود که این اطلاعات را میخواند، همواره وجدآنهای بیداری در میدان تحقیق حضور داشتند که در حال چک کردن و بررسی اطلاعات بودند.
پس از تهیه نقشه اجتماعی و نقشه منابع طبیعی چه کاری باقی مانده بود؟
از ابتدا همکاری با ریوتینو، آنها به ما گفتند که ما کمیتهای از افراد روستا تشکیل دادهایم و هر ماه با حضور آنها جلسهای داریم. من سئوال کردم که افراد کمیته چه کسانی هستند. آنها گفتند، افراد کمیته از اعضای شورای اسلامی هستند. من گفتم که این کمیته ظاهراً اجتماعی - سیاسی است و پرسیدم: "هدف این کمیته چیست؟" گفتند: "کمیته رابط بین ما و روستائیان است، ما هر ماه از برنامهها و نقشه ها، فرایند پیشرفت کار، مراحل کار، شرایط جذب نیروی کار جدید، افراد کمیته را در جریان میگذاریم و از آنها میخواهیم که این اطلاعات را به گوش اهالی روستا برسانند". من گفتم: "چرا شما از معتمدین محل یا ریش سفیدان در کمیته عضوی ندارید". گفتند: "ما آنها را نمیشناسیم و از نقش آنها بی اطلاع هستیم". گفتم: "ما در تحقیقی که انجام خواهیم داد اطلاعاتی پیرامون آنها به شما ارائه خواهیم داد". و بدین ترتیب یکی از اهداف ما از ابتدا تهیه لیستی از معتمدین محل و انجام و نحوه فعالیتهای آنها قرار گرفت. البته لازم به تأکید است که برای هر روستا این تکنیک انجام شد. همان روند تهیه نقشه برای معرفی معتمدان اجرا شد.
با وجود خستگی مفرط، آنها با شوق لیست معتمدین محل را نوشتند، بحث بر سر برخی از اسامی، که فلانی هم هست و دیگری قبول نداشت، با ارائه دلیل در باره معتمدین بالاخره به یک اجماع رسیدند و لیست آنها درآمد. سئوال بعد این بود که، چرا اینها از نظر شما معتمد محل هستند. چه فرقی با دیگران دارند، چه کارهایی انجام دادهاند که شما به آنها ریش سفید اطلاق میکنید، و آنها را معتمدین محل خود میشناسید؟ با طرح این سئوال بحثها باز هم بیشتر داغ شد و بحث و گفت وگو پیرامون فعالیت معتمدین دور میزد و بدین ترتیب توانستند خصوصیات اخلاقی، فعالیتهای که انجام داده اند، کارهایی را که به عهده آنهاست، مطرح کنند. بدین صورت این جدول یکی از کاربردی ترین جداول محسوب میشود، چرا که پس از اتمام کار تحقیق ما، در جلسه ای با حضور چند تن از افراد روستا یک نفر از هر روستا به عنوان معتمد محل آن روستا عضو کمیته شد. بدین ترتیب ورود معتمدین محل به کمیته به نظر من گام بزرگی در جهت تفاهم و تعامل بیشتر با جامعه محلی بود. یکی از عمده تغییر و تحولات جدید این مسأله بود که ریش سفیدان با معتمدین محل چون گذشته دیگر ریش سفیدانی نبودند که سن و سالی از آنها گذشته باشد، بلکه آنها از بین افراد میان سال و جوان بدون محاسن سفیدی نیز بودند، که تجربه، دانش و شعور اجتماعی، خیلی زودتر از گذر زمان که ریش آنها سفید شود، به آنها درسهایی آموخته بود، که در جامعه خود به عنوان معتمدین محل در جهت حل اختلافات، مشکلات و برخی از امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش بازی کنند.
شما جدول گیس چرمهها هم تهیه کردید منظور از این جدول چیست؟
در گفتوگو با جان بارترام از او پرسیدم که چرا در این جمع، زنان روستایی که نیمی از جامعه محلی را تشکیل میدهند حضور ندارند، او گفت، اصلا چنین فکری به ذهنم نرسیده. پیشنهاد خوبی است، چگونه آنها را شناسایی کنیم. سپس به پیشنهاد من، جدول گیس چرمهها را طراحی کردم. من چنین استدلال نمودم که علاوه بر معتمدین محل که ریش سفیدان هستند و مردان معتمد روستا، قطعاً و حتماً زنان معتمد و دانایی برای رفع مسائل و مشکلات خود نزد آنها میروند، بدین ترتیب پرس و جو شدیم و دریافتیم که بله چنین است و به آنها "گیس چرمه" اطلاق میشود. یعنی گیسوان سفید. فرایند تحقیق با کشف تکنیکهای جدید و با شناخت اطلاعات جدید به دست آمده، رفته رفته جذاب تر و هیجان انگیزتر میشد. روز سوم اقامت ما در میدان تحقیق در خانه یکی از اهالی روستا بودیم و مسئله را برای آنها شرح دادیم، گفتیم که ما قبلاً جدول ریش سفیدان و یا معتمدین محل را تهیه کرده ایم، در آینده نزدیکی برخی از این ریش سفیدان عضو کمیته خواهند شد، حالا ما قصد داریم شبیه همان جدول را برای زنان نیز تهیه کنیم و پیشنهاد هم داده ایم که از زنان گیس چرمه نیز عضو کمیته شوند، بدین ترتیب در صورت موافقت آنها در این کمیته از هر روستا، یک ریش سفید و یک گیس چرمه علاوه بر اعضای شورای اسلامی فعالیت خواهند کرد. باز تأکید کردیم که این تنها یک پیشنهاد است و در صورت موافقت اعلام خواهند کرد. زنهای روستائی با ذوق زدگی همه نیز با شور و شوق تمام، لیستی از گیس چرمهها را نوشتند. بعضیها که کمی دیر آمده بودند برای آنها قضیه را توضیح داده و روشن میکردند.
نکته جالب در تفاوت میان جدول ریش سفیدان با گیس چرمهها در این نکته بود که برخلاف جدول ریش سفیدان یا معتمدین محل که دیگر ریش سفیدی یعنی کهولت و کسب تجربه در اثر مرور زمان مطرح نبود، بلکه نفس تجربه مطرح بود، بنابراین معتمدین محل از بین نوجوانان نیز بودند، لیست گیس چرمهها تنها ملاک گیس سفید یعنی کهن سالی، یعنی گذر زمان با کسب تجربه مطرح بود. و این نشانگر این نکته است که در این جامعه، از آن جائی که امکان فعالیت و تحرک برای مردان فراهم است، آنها خیلی زود، تجربیاتی کسب میکنند که به عنوان معتمد محل شناخته میشوند و میتوانند ریش سفید یا معتمد محل باشند، در حالی که زنان عملاً به خاطر محروم بودن از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و به واسطه ساختارهایی که براساس سه ویژگی: پدر سالاری، پدر تباری و پدر مکانی است، عملاً منفعل هستند، تنها گذر زمان است که آنها را پرتجربه میکند آن هم در مسائلی خاص و نه امور اجتماعی و سیاسی. بنابراین حداقل سن گیس چرمهها 50 سال و حداکثر 70 سال است در حالی که سن ریش سفیدان یا معتمدان محل 30 - 35 سال است./
دیدگاه تان را بنویسید