گفتوگو با دکتر احمد فیروزآبادی، استادیار و مدیر گروه توسعه محلی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
زنان روستایی امکان دسترسی به منابع استراتژیک را یافتهاند/ زنان بیوه روستایی در برقراری روابط اجتماعی با محدودیت روبهرو هستند/ مهاجرت از روستا، سرمایه اجتماعی (پیوندهای درون گروهی) را کاهش میدهد
گفتوگوی حاضر با دکتر احمد فیروزآبادی به بررسی وضعیت "طرد اجتماعی زنان فقیر روستایی" برحسب متغیرها و مؤلفههای طرد اجتماعی میپردازد. رساله دکترای او نیز درباره "طرد اجتماعی" است. پرسشهای اصلی این گفتوگو که ماحصل یک تحقیق میدانی است، عبارت است از: "آیا وضعیت طرد اجتماعی در میان گروههای متفاوت زنان و بهطور خاص زنان شاغل -غیرشاغل و بومی- مهاجراز الگویی متفاوت پیروی میکند؟" "آیا زنان توانستهاند از طریق فعالیت اقتصادی بیرون از خانه به شبکه بین گروهی بپیوندند و حمایت دریافت کنند؟" و ...
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
گفتوگوی حاضر با دکتر احمد فیروزآبادی به بررسی وضعیت "طرد اجتماعی زنان فقیر روستایی" برحسب متغیرها و مؤلفههای طرد اجتماعی میپردازد. رساله دکترای او نیز درباره "طرد اجتماعی" است. پرسشهای اصلی این گفتوگو که ماحصل یک تحقیق میدانی است، عبارت است از: "آیا وضعیت طرد اجتماعی در میان گروههای متفاوت زنان و بهطور خاص زنان شاغل -غیرشاغل و بومی- مهاجراز الگویی متفاوت پیروی میکند؟" "آیا زنان توانستهاند از طریق فعالیت اقتصادی بیرون از خانه به شبکه بین گروهی بپیوندند و حمایت دریافت کنند؟" "آیا فقر و طرد اجتماعی، پدیدههایی مشابه هستند و در زندگی زنان فقیر با هم به وقوع میپیوندند؟" نتایج مقایسه وضعیت طرد اجتماعی در میان دو گروه زنان بومی و مهاجر حاکی از آن است که زنان فقیر، از نظر حمایتی از شبکه درون گروهی قویتری برخوردارند و در فعالیتهای اجتماعی غیررسمی، مشارکتی فعالتر نسبت به همتایان مهاجر خود دارند. همچنین، زنان شاغل نسبت به زنان غیرشاغل، از شبکه حمایتی بین گروهی قویتر و ناهمگونتری برخوردارند و فعالیت اقتصادی این دسته از زنان شعاع حمایتی گستردهتر و منابع حمایتی بیشتری را برای آنها فراهم کرده است. این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
*************
وضعیت زنان در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم و چهارم بسیار تأسف آور و حتی نگران کننده است. آنان موقعیت مناسبی در جامعه ندارند و به نوعی همیشه در یک خطر دایمی قرار دارند. اغلب محرومیتها برای زنان است. در این میان زنان روستایی از باقی زنان بیشتر دچار مشکل و محرومیت هستند. شما در این زمینه مطالعاتی انجام داده اید، به ویژه در زمینه طرد اجتماعی، مایلیم تحلیل شما را در این زمینه بدانیم؟
زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار روستایی، از مهمترین گروههایی هستند که به علت موقعیت شکننده و آسیب پذیرشان در ساختار اجتماعی و اقتصادی جوامع، به خصوص در کشورهای در حال توسعه، در کانون توجه محققان و برنامه ریزان در حوزه فقرپژوهی قرار گرفتهاند. در دهههای اخیر، رویکردهای جنسیتی با ربط دادن مسأله "جنسیت" به فقر و محرومیت، الگوها و ابعاد جدید محرومیت زنان را نشان داده و فقر به مراتب شدیدتر زنان را در مقایسه با مردان آشکار کردهاند به گونهای که اکنون در تبیین مسأله زنان، مفاهیمی چون جنسیتی شدن فقر، یا زنانه شدن فقر متداول شده و علاوه بر متغیرها و شاخصهای رایج نظیر تحصیلات، درآمد، مسکن، بعد خانوار، و... از شاخص جنسیت سرپرست خانوار نیز استفاده میکنند. طرفداران نظریه زنانه شدن فقر معتقدند که خانوادههای زن سرپرست نه تنها در همه کشورهای جهان گسترش یافتهاند، بلکه به طور فزاینده بر تعداد خانوادههای زن سرپرست که در جمعیت کم درآمد قرار میگیرند افزوده میشود.
در دهههای اخیر، افزایش فقر در میان خانوارهای زن سرپرست روستایی یکی از عوامل نابرابری توزیع درآمد در میان خانوارها محسوب میشود و درک این واقعیت که تعداد خانوارهای زن سرپرست رو به افزایش است، بر وخامت و پیچیدگی مسأله نیز میافزاید. بر اساس نتایج سرشماری کشور در سال 1375، 91.63 درصد از سرپرستان خانوار کل کشور را مردان و 8.37 درصد از سرپرستان خانوار را زنان تشکیل میدادند. در سال 1385، نسب سرپرستان خانوار زن با1.1 درصد افزایش به 9.46 درصد و در مقابل، تعداد سرپرستان مرد خانوار با 1.09 درصد کاهش به 90.54 درصد رسید. زنان سرپرست خانوار علاوه بر این که به علت زن بودن بیشتر در معرض فقر قرار دارند، فقرشان صرفاً جنبه اقتصادی ندارد و محدود به منابع مادی نمیشود، بلکه جنبههای اجتماعی و روانی را نیز دربرمی گیرد. از همین رو، دیدگاهها و رویکردهای جدیدتر به فقر، نظیر دیدگاههای قابلیتی، توانمندسازی و طرد اجتماعی، زنان را صرفاً به لحاظ درآمدی فقیر نمیبینند، بلکه به ابعادی وسیع تر از زندگی زنان مانند توانمندی زنان برای حق انتخاب و کنترل بر زندگی، برابری فرصت ها، مشارکت در بازار کار و فعالیتهای اجتماعی و دریافت حمایت از شبکههای اجتماعی توجه میکنند.
با وجود این، در فهم مسائل زنان روستایی و مهمتر از آن در تدوین سیاستهای اجتماعی مرتبط با آن، باید توجه داشت که زنان جمعیتی همگن و واحد نیستند و در میان آنها گروههای متکثر مانند زنان فقیر، زنان روستایی، اقلیت قومی، مهاجران و زنان سرپرست خانوار وجود دارند که این گروهها ضمن برخی همپوشانیها و داشتن مسائل اجتماعی مشترک، با معضلاتی خاص و متمایز نیز مواجه هستند. لذا در تحقیقات اجتماعی باید موقعیت زنان درباره مؤلفهها و ویژگیهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، مکانی و... مطالعه شود.
دقیقاً! اگر بحث به همین منوال پیش برود، در ادامه با بحث طرد اجتماعی روبرو میشویم؟
با اتخاذ رویکرد جدید، طرد اجتماعی وضعیت زنان سرپرست خانوار روستایی تحت پوشش کمیته امداد (ساکن در روستاهای دهستان ملارد از شهرستان شهریار) را مطالعه کردیم. این گروه از زنان، علاوه بر فقر به علت سکونت در روستاهای یکی از شهرستانهای مهاجرپذیر در حوزه کلانشهر تهران، در معرض اشکالی دیگر از محرومیت نظیر فقر و بی سوادی بین نسلی، ازهم گسیختگی پیوندهای خانوادگی و خویشاوندی، بدنامی و شرمساری اجتماعی، انزوای مکانی و اجتماعی، کاهش روابط اجتماعی و تضعیف مشارکت اجتماعی قرار دارند که مانع از ادغام آنها در جریان اصلی زندگی اجتماعی میشود و میتواند به شکل محرومیتهای طولانی مدت به نسلهای بعدی نیز انتقال یابد و بازتولید شود. لذا مطالعه و توصیف ابعاد طرد یا به عبارتی، محرومیتهای غیردرآمدی زنان سرپرست خانوار به ویژه در ارتباط با وضعیت اشتغال و اقامت، هدف اصلی تحقیق ما بود. پرسشهای ما در آن تحقیق عبارت بودند از: آیا وضعیت طرد اجتماعی در میان گروههای متفاوت زنان و به طور خاص زنان شاغل - غیرشاغل و بومی - مهاجر از الگوی متفاوتی پیروی میکند؟ آیا زنان توانستهاند از طریق فعالیت اقتصادی بیرون از خانه به شبکه بین گروهی بپیوندند و حمایت دریافت کنند؟ آیا فقر و طرد اجتماعی پدیدههایی مشابه هستند و در زندگی زنان با هم به وقوع میپیوندند؟
مبانی نظری شما در این پژوهش چه بود؟
امروز در محافل سیاستگزاری و آکادمیک این دیدگاه مطرح است که توجه صرف به درآمدها نمیتواند ابعاد مختلف فقر را از میان بردارد و اساساً موضوع فقر تنها به کمبود درآمد بازنمی گردد، لذا اهمیت جنبههای غیردرآمدی فقر، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. از همین رو، در سالهای اخیر این گرایش وجود داشته است که از به کارگیری اصطلاحاتی مانند فقر و نابرابری اجتناب شود حال آن که صحبت در مورد طرد اجتماعی و قابلیتهای مردم فقیر بیشتر رواج یافته است. طرد اجتماعی فرایندی است که در نتیجه آن، گروههای اجتماعی و افرادی معین از اجتماع، طرد و به حاشیه رانده میشوند لذا به سختی میتوانند فرصتهایی برای بهبود شرایط خود پیدا کنند. مفهوم طرد اجتماعی از فقر متمایز است و از تمرکز بر محرومیت درآمدی به مثابه علت حاشیهای شدن افراد یا گروههای اجتماعی فراتر میرود؛ چراکه افراد میتوانند فقیر باشند، بی آن که از نظر اجتماعی مطرود باشند یا طرد شوند بی آنکه فقیر باشند.
به نظر میرسد که فرضیات شما در این تحقیق نیز مهم باشد، فرضیات شما چه بودند؟
فرضیههای ما عبارتند بودند از:
1- فرضیهها برحسب وضعیت اقامت زنان در روستا
- میزان حمایت دریافتی از شبکه درون گروهی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان حمایت دریافتی از شبکه بین گروهی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان ناهمگونی شبکه بین گروهی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان شعاع حمایتی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان منابع حمایتی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان روابط اجتماعی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان عضویت در گروهها در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- نحوه مشارکت در گروهها در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
- میزان مشارکت غیرانجمنی در میان زنان بومی و مهاجر با هم متفاوت است.
2- فرضیهها برحسب وضعیت اشتغال زنان نیز همین گونه است.
یافتههای شما در این تحقیق چیست؟
5.3 درصد از زنان کمتر از 35 سال سن و در سنین جوانی قرار دارند و 12.4 درصد بین 35 تا 40 سال هستند بیشتر زنان مورد مطالعه یعنی در حدود 63.4 درصد، در سنین میانی 40 تا 50 سال قرار دارند.18.9 درصد نیز در سنین بالای 50 سال هستند و 16.5 درصد خانوادهها کمتر از 2 نفر، 48.5 درصد خانوادهها سه نفر، 28.5 درصد خانوادهها چهار نفر و 6.5 درصد خانوادهها پنج نفر عضو دارند. بیشتر زنان یعنی در حدود 76.3 درصد به علت فوت همسر، سرپرستی خانوار را برعهده گرفتهاند. 16.6 درصد زنان مطلقه، 5.3 درصد دارای همسر بیمار و از کارافتاده،1.2 درصد از زنان هرگز ازدواج نکردهاند. در اغلب موارد یعنی 78.7 درصد، زن به همراه فرزندان خود زندگی میکند. از میان زنان سرپرست خانوار، 12.4 درصد شاغل، 87.6 درصد غیرشاغلاند. همچنین 82.8 درصد از زنان ساکن در روستا مهاجر و 17.2 درصد بومیاند.
شما چگونه مقایسه طرد اجتماعی زنان برحسب وضعیت اشتغال و اقامت را محاسبه کردید و احیاناً به چه اهدافی رسیدید؟
نتایج حاصل از آزمونهای استنباطی مبین آن است که اختلاف معناداری بین میانگینهای زنان بومی و مهاجر در ارتباط با میزان حمایت درون گروهی و مشارکت غیرانجمنی وجود دارد. در رابطه با حمایت درون گروهی، میزان آمار نشان میدهد که برای حمایت درون گروهی در بین زنان بومی (83.93) بیشتر از زنان مهاجر (65.82) است، بنابراین میتوان گفت که میزان حمایتهای درون گروهی زنان بومی بیشتر از زنان مهاجر است. به عبارتی، زنان فقیر بومی به لحاظ حمایتی از شبکه درون گروهی قوی تر برخوردار هستند و طرد کمتری را نسبت به همتایان مهاجر خود تجربه میکنند. با وجود این، نتایج آزمونها حاکی از آن است که اختلاف معناداری بین میانگین پاسخهای ارایه شده زنان بومی و مهاجر برحسب سایر مقدار مؤلفههای طرد اجتماعی یعنی حمایت بین گروهی، ناهمگونی شبکه بین گروهی، منابع حمایتی، شعاع حمایتی، روابط اجتماعی، موقعیت مشارکتی و عضویت مشارکتی مشاهده نشد. اما در عوض چنانچه مولفههای طرد اجتماعی در بین زنان شاغل و غیرشاغل مورد مقایسه قرار گیرند، الگوی متفاوتی از محرومیت این دو گروه از زنان ملاحظه میشود. یافتهها نشان میدهد که اختلاف معناداری بین میانگینهای زنان شاغل و غیرشاغل برحسب حمایت بین گروهی، ناهمگونی شبکه بین گروهی، منابع حمایتی و شعاع حمایتی وجود دارد. زنان شاغل نسبت به زنان غیرشاغل دارای میانگینهای بالاتری در ارتباط با متغیرهای مذکور هستند، میتوان گفت که زنان شاغل نسبت به زنان غیرشاغل از شبکه حمایتی بین گروهی قوی تر و ناهمگون تری برخوردارند و فعالیت اقتصادی این دسته از زنان، شعاع حمایتی گسترده تر و منابع حمایتی بیشتری را برای آنها فراهم کرده است.
اما در رابطه با سطح روابط اجتماعی در بین زنان شاغل و غیرشاغل، اختلاف معناداری مشاهده نشد و لذا فرض برابری میانگین روابط اجتماعی میان زنان شاغل و غیرشاغل تایید میشود. در تفسیر این واقعیت باید به برخی عوامل به ویژه متغیر جنسیت و بیوه بودن زنان توجه کرد. براساس یافتههای کیفی، زنان بیوه نسبت به زنان متاهل، از لحاظ فرهنگی و هنجاری در معرض محدودیتهای به مراتب بیشتر و شدیدتری قرار دارند که بر آنها تحمیل میشود و امکان هرگونه فعالیت یا رابطه اجتماعی حتی در محدوده روابط نزدیک با همسایگان، خویشاوندان و دوستان را دشوار یا ناممکن میکند. از این رو اشتغال نتوانسته به گسترش و افزایش سطح معاشرت آنها بینجامد. به همین شکل، نظر اینگلهارت که میگوید تجربههای شغلی بر افزایش مشارکت در فعالیتهای اجتماعی تاثیر دارند به تایید نرسید؛ چراکه سطح معناداری برای متغیرهای عضویت مشارکتی، موقعیت مشارکتی و مشارکت غیرانجمنی بوده و تفاوت معناداری در میزان مشارکت انجمنی و غیرانجمنی در بین زنان شاغل و غیرشاغل مشاهده نشده است.
اگر درست متوجه شده باشم، یکی از نتایجی که شما در این پژوهش به آن دست یافتید این بوده که اشتغال زنان روستایی پلی به سوی حمایتهای بین گروهی است؟
از میان 169 زن سرپرست خانوار روستایی، تنها 14 نفر (8.3 درصد) اعلام کردهاند که خارج از شبکه درون گروهی (همسر، فامیل و دوست) با اعضاء شبکهای بیرون از گروه خود، یعنی آشنایان، در ارتباطاند. از میان این تعداد اندک، 12 نفر شاغل و 2 نفر بیکار و خانه دار هستند. همچنین 12 نفر از پاسخگویان یک نفر آشنا و 2 نفر از آنها دو نفر آشنا داشتند. این یافته حاکی از طرد عمومی و شدید 91.7 درصد زنان از شبکههای بین گروهی است. زنان سرپرست خانوار از طریق پیوندهای شغلی و فعالیت در بیرون از خانه، امکان دسترسی به آشنایان و فرصت دریافت حمایت و پیشرفت را فراهم کردهاند. این دسته از زنان، در تلاش بودهاند ضعف شبکههای خویشاوندی و فقر منابع موجود در شبکه درون گروهی خود را با منابع بین گروهی جبران کنند. اشتغال زنان هرچند در کارهای غیررسمی و کمارزش -همچون نظافت منازل، نگهداری از کودک، سالخورده و افراد بیمار- ضمن تأیید کردن منبع درآمد برای آنها، فرصتهایی را بری شکل گیری روابط جدید و بهره مندی از ظرفیتهای نهفته در آن ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، نبود یا کمبود حمایتهای درون گروهی، برخی زنان را به پیوندهای بین گروهی سوق داده تا از طریق ایجاد "پیوندهای ضعیف" و گسترش و حفظ آشناییها حمایتهایی را دریافت دارند. البته هدف و قصد آنها برقراری چنین روابطی نبوده و این آشناییها پیامد پیش بینی نشده تلاش آنها برای امرار معاش خود و فرزندان در بیرون از خانه است. زنان از طریق پیوندهای بین گروهی توانستهاند به خیرین، فرصتهای شغلی، مشاوره تحصیلی برای فرزند و غیره دسترسی پیدا کنند.
یافتههای ما حاکی از فقر شدید شبکه بین گروهی در بین زنان است. به عنوان نمونه از میان کل زنان، تنها 2.9 درصد آنها اعلام کردند که آشنایان خیلی کمی در اختیار دارند تا چنانچه یکی از اعضاء خانواده شان بیکار باشد، در یافتن شغل به آنها کمک کند. یعنی قریب به 97.1 درصد زنان، هیچ آشنایی برای دسترسی به فرصتهای شغلی ندارند. همچنین فقط 1.8 درصد زنان اظهار داشتند که اگر نیاز به وام داشته باشند، آشنایی را میشناسند تا برای دریافت وام از کمیته، بانک، یا صندوق اعتباری به آنها کمک کند یا ضامن آنها شود. چنانچه ملاحظه میشود در سایر حمایت ها، یا هیچ یک از زنان آشنایی ندارند و یا تنها یک یا دو نفر آنها اظهار داشتهاند که آشنایان خیلی کمی دارند.
پیوندهای بین گروهی چه کارکردی دارد؟
چنانچه گفتم پیوندهای بین گروهی میتوانند با تأمین اطلاعات و فرصتها در خارج از شبکه درون گروهی، زمینه پیشرفت و موفقیت را فراهم کنند. با وجود این، یافتههای تحقیق نشان میدهند که دسترسی به پیوندهای بین گروهی لزوماً به نفوذ در آن نمیانجامد و استفاده از منابع مورد نیاز برای پیشرفت را تضمین نمیکند. زنان سرپرست خانوار روستایی به دلیل فقر شدید خانوادگی و خویشاوندی و نیز حمایتهای ضعیف درون گروهی، عمدتاً کارکرد پیوندهای درون گروهی یعنی رفع نیازهای اولیه و مایحتاج ضروری زندگی خود را در پیوندهای بین گروهی مییابند؛ به عبارتی شبکههای بین گروهی برای زنان، عمدتاً نه شبکهای برای پیشرفت که شبکهای معطوف به بقاء شده است و آشنایان عمدتاً در نقش خیرینی ظاهر میشوند که در ارتباط کارکردی با موقعیت زنان و فرزندان آنها قرار دارند. زنان در پاسخ به این پرسش که تاکنون چه حمایتهایی از آشنایان خود دریافت کرده اید؟ به انواع کمکهایی که از این طریق دریافت کردهاند اشاره کردهاند. عمده کمکهایی که زنان سرپرست خانوار روستایی از شبکه بین گروهی خود دریافت کردهاند، یعنی در حدود 61.5 درصد از موارد، در جهت رفع نیازهای اولیه و اساسی زنان و فرزندان تحت تکفل آنها است و تنها در مورد 38.5 درصد کمکها (مشورت در مورد مسائل خانوادگی، آموزش و مشاوره تحصیلی، کمک به دریافت وام و تامین فرصت شغلی) میتوان گفت زنان امکان دسترسی به منابع استراتژیک و پایدارتر را یافتهاند.
چرا حمایتهای بین گروهی ناپایدار و شکننده است؟
زنان سرپرست خانوار روستایی اگرچه به واسطه اشتغال حمایتهایی را برای خود و فرزندان شان تامین میکنند، اما از یک سو وضعیت اشتغال آنها در بازار کار یعنی پرداختن به کارهای غیررسمی، موقتی و فاقد امنیت و ثبات و از سوی دیگر موقعیت مسألهای زنان در روابط اجتماعی، در واقع مهمترین راه اتصال به شبکه حمایتی بین گروهی را برای زنان روستایی بسیار شکننده و متزلزل کرده است. یکی از علتهای ناپایداری شبکههای بین گروهی، به جنسیت و به طور خاص به بی سرپرست بودن زنان فقیر برمی گردد. زنان بیوه در برقراری روابط با دیگران و کار کردن در محل کار با محدودیتهایی جدی مواجهاند. این گروه از زنان در دوره شغلی و فعالیت اجتماعی به دفعات در معرض درخواستها و تهدیدهایی مبنی بر قبول صیغه و برقراری روابط جنسی قرار میگیرند که این خود امکان ادامه کار را از زنان سلب میکند. یکی از این خانمها برای ما تعریف میکرد که: "در کارگاهی کار میکردم، یکی از آقایون فهمیده بود از شوهرم جدا شده ام، بعضی وقتها پنهانی پول، روغن، برنج و گوشت و از این چیزها میداد. پیش خودم فکر میکردم چرا به من کمک میکند؟ البته من نمیگرفتم میگفتم مرد غریبه است. بعد از چند ماه آمد و گفت بیا صیغه من شو، منم گفتم نه من بچه دارم و نمیخواهم. خلاصه جواب رد دادم اما او چند دفعه دیگه ازم خواست حتی به من گفت اگه قبول نکنی آبروتو میبرم تا اخراجت کنند، به همه میگم با من صیغه بودی، بهت کمک میکردم. منم دیدم آبرومو داره میبره، یه بهونهای برای صاحبکارم آوردم و دیگر سرکار نرفتم."
جدایی مکانی نیز میتواند به خروج از شبکه آشنایانی بینجامد که فرصتهای کاری و حمایتی را فراهم میآورند. برخی از زنان روستایی به دلیل فقر خانوادگی و شرایط تورمی از عهده تأمین هزینه اجاره خانه برنیامدند و از مناطق شهری به روستاها و مناطق دورتر تغییر سکونت دادهاند. در چنین شرایطی، طرد مکانی ناشی از طرد اقتصادی به طرد پیوندهای کاری یا بین گروهی انجامیده است. یک زن 46 ساله که در روستای اسفندآبادی زندگی میکرد به ما گفت: "از اون موقع که اومدم این جا دیگه نتونستم کار کنم. این جا با کسانی که وضعشون خوبه، آشنایی ندارم. مثلاً خانوادههایی که سالمند دارن تا ازشون مراقبت بشه. قبلاً که تو شهر بودم این و اون بهم معرفی میکردن فلانی سالمند داره، فلانی یکیو میخواد از مادرش مراقبت کنه، برو نگهدار."
اما بیماری و ضعف جسمانی مهمترین و رایج ترین عاملی است که توان کار کردن و به عبارتی ماندن در شبکه بین گروهی را از زنان شاغل سلب میکند. از یک طرف، سوءتغذیه و بیماریهای آشکار و پنهانی که به دلیل فقر مورد درمان قرار نمیگیرد و رنج و درد ناشی از آن به بهای تعهد مادرانه نسبت به تامین مخارج فرزندان به جان خریده میشود و از سوی دیگر، کارهای پست، سخت و فرسایشی که برای مدتهای طولانی بر دوش زنان است، نهایتاً توان آنها را برای کارکردن تحلیل میبرد و این میتواند به قطع رابطه با آشنایان و خیرینی بینجامد که پیش از این حمایتهایی را هرچند اندک برای زنان فراهم مینمودند. یکی دیگر از زنان روستای قبچاق میگفت: "وقتی میرفتم تو خونه مردم کار میکردم یه موقعی کسایی به من کمک میکردن. از وقتی مریض شدم از دست و پا افتادم نتونستم برم اونا هم دیگه کمک نکردن."
نتیجهگیری شما از این تحقیق چه بود، تا اینجا که تصویر تلخ و دردناکی از زنان روستایی ترسیم شده است، آنهم روستایی که نزدیک پایتخت است؟
در مطالعه وضعیت طرد زنان روستایی سرپرست خانوار با در نظر گرفتن وضعیت اقامت و اشتغال زنان میتوان نتیجه گرفت که زنان فقیر بومی به لحاظ حمایتی از شبکه درون گروهی قوی تر برخوردارند و به عبارتی طرد کمتری را نسبت به همتایان مهاجر خود تجربه میکنند. بنابراین، این نظر که مهاجرت سرمایه اجتماعی (پیوندهای درون گروهی) را کاهش میدهد مورد تایید قرار گرفت. همچنین زنان فقیر بومی در فعالیتهای اجتماعی غیررسمی یا غیرانجمنی مشارکت فعال تری نسبت به همتایان مهاجر خود دارند. این یافته نیز در تأیید شواهدی است که نشان میدهد مشارکت اجتماعی در میان بومیها بیش از مهاجران است. البته این نتیجه در مورد مشارکتهای رسمی به دست نیامد و تفاوت معناداری در مشارکت انجمنی زنان بومی و مهاجر مشاهده نشد. در ابعاد دیگر طرد یعنی حمایت بین گروهی، ناهمگونی شبکه بین گروهی، شعاع حمایتی، منابع حمایتی، روابط اجتماعی و مشارکت انجمنی هر دو گروه زنان بومی و مهاجر وضعیت تقریباً مشابهی دارند. نکته حائز اهمیت آن است که اقامت، میزان فقر و حتی سایر متغیرهای ممکن دیگر تأثیر مثبتی بر شبکههای بین گروهی و گسترش شعاع و منابع حمایتی زنان نداشته و هر دو گروه زنان بومی و مهاجر از پیوندهای ضعیف بیرون از گروه خود شدیداً طرد شدهاند. در عوض نتایج تحقیق نشان میدهد اشتغال زنان در بازار کار به شکل گیری پیوندهای بین گروهی و بهره مندی از منابع آن کمک کرده است. بر این اساس، زنان شاغل نسبت به زنان غیرشاغل از شبکه حمایتی بین گروهی قوی تر و ناهمگون تری برخوردارند. علاوه بر این، فعالیت اقتصادی این دسته از زنان در بیرون از خانه شعاع حمایتی گسترده تر و منابع حمایتی بیشتری را برای آنها فراهم کرده است.
با وجود این، یافتههای تحقیق نشان میدهد دسترسی به شبکههای بیرون از گروه خویشاوندی و همسایگی لزوماً به نفوذ در آن نمیانجامد و استفاده از منابع مورد نیاز برای پیشرفت را تضمین نمیکند. علی رغم تأکید صاحب نظران بر نقش پیوندهای بین گروهی در پیشرفت و تحرک، باید گفت نه فقط نوع ساختار شبکه بلکه موقعیت فرد در شبکه نیز تعیین کننده نوع کارکرد شبکه خواهد بود. موقعیت اقتصادی و اجتماعی زنان روستایی و نیز فقر قابلیتی آنها در بهره گیری از منابع، امکانات و اطلاعات در شبکههای بین گروهی، مانع از تحقق کارکرد بالقوه پیشرفت در شبکههای بین گروهی زنان سرپرست خانوار میشود، به گونهای که زنان عمدتاً کارکرد پیوندهای درون گروهی یعنی رفع نیازهای اولیه و مایحتاج ضروری زندگی خود را در پیوندهای بین گروهی مییابند؛ به عبارتی شبکههای بین گروهی برای زنان، عمدتاً نه شبکهای برای پیشرفت که شبکهای معطوف به بقاء شده است.
به هرروی، یافتههای تحقیق این نظر را تأیید میکند که فعالیت در بازار کار به شکل گیری سرمایه اجتماعی و تقویت پیوندهای بین گروهی کمک میکند. اشتغال صرف نظر از جنبه اقتصادی (افزایش رفاه فرد یا درآمد خانوار)، از لحاظ اجتماعی نیز دایره شمول فرد را گسترش میدهد و از خطر انزوا و طرد اجتماعی وی میکاهد. علاوه بر این، مشارکت در بازار کار به شکل گیری "پیوندهای ضعیف" میانجامد که نقش مهمی در ایجاد فرصتهای شخصی برای تحرک اجتماعی ابقا میکند.
از نکات قابل توجه در این تحقیق میتوان به این یافته اشاره کرد که علی رغم شواهد و دیدگاههایی که اشتغال را عامل مهمی در افزایش روابط اجتماعی فرد تلقی میکند، اختلاف معناداری در میزان روابط اجتماعی زنان شاغل و غیرشاغل مشاهده نشد. در تفسیر این واقعیت باید به عوامل دیگر به ویژه متغیر جنسیت، بیوه بودن زنان و موقعیت پیچیده و مسألهای آنها در روابط اجتماعی توجه کرد. چنانچه قبلاً هم گفتم، متمایز کردن مفهوم طرد اجتماعی از فقر، از هر دو جنبه مفهومی و روش شناختی کمک مؤثری به فهم و سنجش ابعاد غیردرآمدی محرومیت میکند. فقر و طرد اجتماعی دو پدیدهای مجزا و نه دو جنبه از یک موضوع واحد هستند. یک شخص ممکن است به لحاظ اجتماعی مطرود باشد، اگر چه فقیر نباشد و برعکس یک شخص ممکن است فقیر باشد اگرچه او به لحاظ اجتماعی مطرود نباشد. یافتههای تحقیق ما نیز مؤید آن است که طرد اجتماعی و فقر پدیدههای مشابه هم نیستند و لزوماً هم زمان و در یک جهت نیز رخ نمیدهند. یافتهها نشان میدهد که اگرچه زنان روستای مورد مطالعه براساس شاخصهای کمیته امداد، فقیر به شمار میآیند، اما همه آنها در کلیه ابعاد و عرصههای مشابه و نیز به یک اندازه مطرود نیستند. نتایج حاصله از آزمون فرضیات نشان میدهد در حمایتهای درون گروهی زنان بومی طرد کمتری را نسبت به زنان مهاجر تجربه میکنند و زنان شاغل از همتایان غیرشاغل خود از حمایتهای بین گروهی بیشتر، شعاع حمایتی گسترده تر و منابع حمایتی افزون تری برخوردارند. به عبارتی بخشی از زنان علی رغم فقیر بودنشان در مقایسه با سایرین از طرد کمتری رنج میبرند و گروهی نیز دچار محرومیت انباشتیاند و علاوه بر فقر به لحاظ اجتماعی نیز در برخی ابعاد مطرود هستند./
دیدگاه تان را بنویسید