وضعیت اسفبار رسانهها و گشتن بر دور باطل
یادداشت سیامک رحمانی در تماشاگران امروز
حدود 200 روزنامه داریم که مجموع شمارگان آن ها کمتر از 900 هزار نسخه در روز است.» این را دیروز معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد فرمودهاند. دکتر حسین انتظامی در نشست هماندیشی با مدیران مسئول رسانههای تخصصی و اختصاصی از تیراژ پایین روزنامهها گلایه کردهاند و آماری دادهاند که با مراجعه به آرشیوها مشخص میشود با آمار سال 95 تفاوتی نکرده. اگرچه به نظر میرسد نسبت به سال 92 افت فاحشی داشته. در آن سال، یعنی آغاز ریاستجمهوری حسن روحانی، آقای انتظامی تیراژ روزنامهها را کمتر از یک میلیون و دویست هزار نسخه ارزیابی کرده بودند. آمار جدید نشان میدهد که در چهار سال گذشته تیراژ روزنامهها، افتی 25 درصدی را تجربه کرده است. البته اصلاً اگر تیراژ به خودی خود ارزشی داشته باشد .
سال گذشته آقای انتظامی گفته بودند از 900هزار نسخه روزنامهای که منتشر میشود فقط 500 هزار نسخه به فروش میرسد. چه رقم حقیری. بگذریم از اینکه همین هم نیست و مطمئناً فروش واقعی نشریات بسیار پایینتر از این حرفهاست و به لطایفالحیل داریم بالاتر نشانش میدهیم. 500 هزار نسخه تیراژ روزنامه برای جمعیت 80 میلیونی - که البته همه اصرار دارند و برنامهریزی میکنند و فشار میآورند که بیشتر هم بشود - چه معنایی میتواند داشته باشد؟ البته آقای انتظامی میدانند و ما و همه، که این تیراژها مصنوعی است .
مطبوعات را رها کنی لابد به زور سیصد چهارصد هزار نسخه چاپ میشود و دویست هزار نسخه فروش میرود. یعنی بیشتر از این روزنامهخوان واقعی داریم؟ اما همین هم روندش فاجعهبار است. 25 درصد افت تیراژ در چهار سال، یعنی ده دوازده سال دیگر چیز زیادی از نشر و روزنامه نخواهد ماند. با یارانه دادن و نگه داشتن زیر چادر اکسیژن، با زنده نگه داشتن مطبوعات به ضرب دگنک، تا حالا به اینجا رسیدهایم و آینده هم غمانگیزتر خواهد بود؛ اما آقای معاون محترم وزارت ارشاد هم مثل ما مطبوعاتیها نمیتواند دست اتهام به سوی کسی دراز کند. ایشان هم خوب میداند که این چند سال، در دو دهه اخیر، چه بر مطبوعات رفته است .
از تعطیلی روزنامههای پرتیراژ و پرخواننده تا همه محدودیتها و فشارها. از همه امتیازاتی که به نشریات رانتی و خاص داده شده تا همه حمایتی که از مطبوعه واقعی و روزنامه نگارها دریغ شده. این قصه دراز است و پر آب چشم. لابد معاون محترم وزارت ارشاد هم دوست ندارند تکرارش کنیم اما اگر ایشان و ما - به عنوان عمله این کار- مسئولیتی داریم و قرار است جان بکنیم تا وظیفهمان را انجام دهیم و روزنامهها و نشریات را زنده نگه داریم و از طریق رکن چهارم دموکراسی حقوق مردم را استیفا کنیم و کار اطلاعرسانی و آگاهیبخشیمان را انجام دهیم، نمیتوانیم به مشکلات و معایب کارمان بیتوجه باشیم .
وزارت فخیمه ارشاد بهتر از همه میدانند که رسانه معتبر و پرتیراژ بیش از هر چیز بر نیروی انسانی، بر روزنامهنگار حرفهای و باتجربه تکیه دارد. در عین حال که 500 هزار روزنامهخوان - در ایدهآلترین شکل ممکن - 200 روزنامه لازم ندارند. این همه روزنامه که بخش عمدهشان کاسه به دست گرفتهاند و منتظر مرحمت دولت هستند و هر روز سرجمع به اندازه چهار تا روزنامه هم مطلب متفاوت و خواندنی ندارند، جز اینکه روزنامهنگارها را پخش و پلا کنند و اجازه ندهند تحریریههای جدی و زنده شکل بگیرند، چه کارکردی دارند. جز این است که برای سر پا ماندن نیاز به چند هزار روزنامهنگار دارند و باید بابتشان از درآمد نفت یارانه پرداخت کرد؟ جز این است که در تحریریههایشان امکان آموزش و تجربه وجود ندارد و خروجیشان دو تا روزنامهنگار در حد بینالمللی هم نیست که بتوانیم در دنیای رسانهها حرفی برای گفتن داشته باشیم؟ جز این است که بهترین روزنامههایمان هم فکر میکنند رقابت با 200 روزنامه بیمعنی است و کار را با چند ژورنالیست اسمی و کلی از جوانهای کمتجربه جمع میکنند و حاصل کارشان چنگی به دل نمیزند؟
جز این است که ضعف نشریه و روزنامه خواننده را فراری میدهد و فروش را پایین میآورد و این چرخه زجرآور را تداوم میبخشد؟
اینکه چرا به این روز گرفتار شدهایم را اغلب آن ها که باید بدانند، میدانند و تکرار نکنیم. اینکه چه شد که حضرات فکر کردند هرچه تعداد روزنامه و نشریه بیشتر باشد جای فخر بیشتری دارد و اینکه چرا به روزنامهها هم مثل همه دیگر بخشهای هنر و اقتصاد و آموزش و صنعت و بقیه و بقیه، یارانه دولتی بیحساب و کتاب و رانتی را ارزانی داشتند و پدر صاحب رسانه هم مثل فرهنگ و هنر و اقتصاد و بقیه درآمد. این ها گفتن ندارد اما پرسش این است که دیگر چرا. ادامه دادن این روش ناصواب تا کجا قرار است ادامه داشته باشد؟ تا کی قرار است دولت از درآمدهایش یارانه بدهد تا ما ارتزاق کنیم و 200 تا روزنامه را سر پا نگه داریم که هر جا لازم شد پزش داده شود و هر جا که نه، ناله سر بدهیم. این بادکنک تا کی قرار است روی هوا بماند .
معاون محترم وزارت فرهنگ لابد دل پر دردتری دارند و هزار حرف بیش از این ها که اینجا گفتیم، اما حتماً بهتر از ما میدانند که با سیاستهایشان چه خدمتی میکنند به این اضمحلال. چطور دارند ما را همراهی میکنند تا تباهی. شوخی ماجرا را ببینید. در همان روزی که آقای انتظامی از وضعیت اسفبار نالیدهاند و آمار اندوهبار را تکرار کردهاند، دوباره از بستههای حمایتی هم گفتهاند. از اینکه مطبوعات چه و چهها باید بنویسند تا حمایت بیشتری شامل حالشان شود و یارانه بیشتری بگیرند. آنوقت اولویتها را نگاه کنید، دوباره همان حوزههای ملالآوری است که معمولاً خواننده ندارد و فرمایشی است و سفارشی است و نشریات را تبدیل میکند به یک مشت بولتن رسمی و خوابآور. حرفهایی که باید در شبکه چهار زده شود و مخاطب خاص داشته باشد را میخواهند در تیراژ چند صدهزار تبدیل کنند به حرف اول رسانه. مدیران رسانه هم چارهای ندارند تا تبعیت کنند. برای ریالی بیشتر. برای شیرین شدن بیشتر. نتیجه این کارها هم این همه رسانه بیاقبال است و همه این شبکههای تلویزیونی و رادیویی است و کتابها و مجلاتی که فقط به درد خاک خوردن یا خمیر شدن میخورند. گشتن بر همان دور باطل. گشتن بر همان دور. باطل .
دیدگاه تان را بنویسید