Iranian Agriculture News Agency

شما را به بهشت می‌چسبانیم!

پای درد دل کارگران «چسپ هل» تبریز

8 ساعت کار، 10 دقیقه نرمش، 10 دقیقه دستشویی، 40 دقیقه ناهار و نماز؛ با حقوق ماهانه 960 هزار تومان

برخی از کارگران «چسب هل» از وضعیتشان راضی هستند و میگویند هیچ مشکلی ندارند و مطالبی که در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی درباره وضعیت اسفبار آنها دست به دست میشود سوءتفاهمی بیش نبوده همچنین در بحث شرکت اجباری برای نماز هم تاکنون نه کسی جریمه شده و نه اخراج. اما این حرف همه کارگران این کارخانه نیست. علاوه بر این وقتی مأمور حراست کنارشان ایستاده و مو به مو گفته‌ها را میشنود، خیلی هم نمیشود به این حرفها اعتماد کرد. اما ماجرا از کجا شروع شد؟
چندی پیش انتشار تصویر اقامه نماز در یکی از کارخانه‌های تبریز که در ظاهر گویای آراستگی و همدلی کارگران بود، به سوژه‌ای تبدیل شد که حرف و حدیث‌ها در این باره همچنان دهان به دهان و صفحه به صفحه میچرخد؛ نماز اجباری و زیرپا گذاشتن حقوق کارگران. روی بنری نوشته‌اند: «خواندن نماز از روز5 مردادماه 93 برای تمامی آقایان اجباری است در غیر این صورت مشمول عکس‌العمل خواهد شد که حداقل آن جریمه 120 هزار تومانی است یا اخراج میشوند و همچنین در وقت نماز، کلیه آقایان باید بعد از شنیدنالله اکبر در نماز اقدام به وضو گرفتن نمایند.» البته بنرهای دیگری هم هست که پیامهای تهدیدآمیزی دارند.

پس از انتشار این تصویر و تصاویری از آیین‌نامه کارخانه که حاکی از وجود قوانین سختگیرانه و خارج از عرف و قانون بود مدیرعامل این شرکت باانتشار ویدئویی 11 دقیقهای، پاسخگوی سیل انتقاداتی شد که حتی به فرمانداری و اداره کار و رفاه اجتماعی تبریز و ستاد اقامه نماز کشور رسید.

مدیرعامل 36 ساله «هل» ضمن رد اتهاماتی که علیه اوست در گزارش ویدئویی خود می‌گوید: «500 نفر در کارخانهام کار میکنند و این کارخانه بدون هیچ وام بانکی و رانت و عضویت در گروه خاصی، در حال فعالیت است. روزی در کارخانه نشسته بودم و خبردار شدم در برخی از کارخانجات، وقت نماز و ناهار...

متوجه شدم با خواندن نماز و در زمان سجده، انرژی زائد کارگران تخلیه شده و راندمان کاری زیاد میشود. علاقهمند شدم کسانی را که دوست دارم، نماز بخوانند. چند سال پیش مسئول خط تولید گفت برخی از کارگران هنگام نماز، نماز نمی‌خوانند و مزاحم ... شده‌اند. بلافاصله به مسئول آموزش ابلاغ کردم که به آقایان اعلام کنند که برای اقامه نماز شرکت کنند و جمله‌بندی بنر را هم خود ایشان تنظیم کرده‌اند و تاکنون کسی برای نماز نخواندن جریمه یا اخراج نشده و من با نماز اجباری مخالفم، لا اکراه فی‌الدین.»
نماز اجباری تنها یکی از نمونه‌هایی است که با موجی از انتقاد روبه‌رو شد. از آن گذشته تصاویری مثل جشن تولد مدیرعامل کارخانه و کارگرانی که هر کدام گل سرخی برای عرض ارادت به حاج آقا می‌دهند، نیز با انتقادات فراوانی از سوی مردم و حتی مسئولان روبه‌رو شده است تا جایی که احد حسینی، مدیر کل تعاون استان آذربایجان‌شرقی در این باره گفته است که 2 تن از بازرسان این اداره در جریان ارزشیابی شغلی کارگران کارخانه تولید مواد شیمیایی و چسب هل، متوجه تخلفاتی از سوی کارفرمای این واحد صنعتی شده‌اند و مقررات انضباطی حاکم در این واحد تولیدی از جانب کارفرما خودسرانه و مغایر با قوانین کار و آییننامه نوشته شده است و باید هر چه زودتر این روند نادرست متوقف شود.»
کارگران چه می‌گویند؟
برای اینکه بدانیم قوانین این کارخانه تا چه اندازه سختگیرانه بوده و نیز اطلاع از وضعیت کلی کار و معیشت کارگران، سری به این کارخانه می‌زنیم.
15 کیلومتری تبریز، یا دقیقتر؛ یک کیلومتر بعد از جایگاه عوارض، سمت راست اتوبان راهی خاکی و کوتاه میرود سمت چند کارخانه معروف تبریز. تابلوی کارخانه چسب هل هم با رنگ متفاوتش راه را نشانمان میدهد. کارخانهای با دیوارهای آجر 3 سانتی که یک طرفش با درختان سر به آسمان کشیده تبریزی محصور شده و طرف دیگر روی در بزرگ کارخانه بنری خودنمایی میکند: «توقف خودرو در شعاع 10 متری کارخانه ممنوع است».
کارخانه‌ای بزرگ با چند سوله که هیچ اثری از کارگری در محوطه آن دیده نمی‌شود جز مأمور حراستی که حضورمان حتی با تاکسی زرد رنگ هم او را مشکوک کرده است و مدام به بیرون سرک میکشد. برای اینکه او را بیشتر مشکوک نکنیم میرویم جلوتر میایستیم در انتظار تعطیل شدن کار و بیرون آمدن کارگران. به ما گفتهاند ساعت کار کارخانه از 8 صبح تا 5 عصر است ولی از زمان انتشار عکس‌ها، کارخانه حتی ساعت 4 عصر هم تعطیل می‌کند و کارگران به خانه برمی‌گردند.
کشیک دادن ما به سبک کارآگاهان پلیس تا ساعت 3 و نیم طول می‌کشد تا اینکه جوان قد بلندی پس از خوش و بش با نگهبان بیرون میآید و سوار ماشینش می‌شود. وقتی می‌خواهد بپیچد توی اتوبان، برایش دست تکان میدهم که بایستد. از او درباره وضعیت کارگران می‌پرسم. توی دو راهی پاسخ می‌ماند و بعد از کمی مزمزه کردن حرفه‌ایش می‌گوید: «من هیچ اطلاعی ندارم، برای پر کردن فرم استخدام آمده بودم...» و اجازه نمی‌دهد سؤال دوم را بپرسم و بدون خداحافظی پایش را تا جایی که می‌تواند روی پدال گاز فشار میدهد.
برمی‌گردم توی ماشین تا مثلاً تابلو نشوم. ساعت 4 عصر مینی‌بوس سفید و قرمزرنگی سر می‌رسد، گویا سرویس کارکنان کارخانه چسب است. پیش خودم می‌گویم حتماً راننده سرویس از همه چیز خبر دارد؛ بالاخره کارگران توی ماشین درباره مشکلات کارشان یا اتفاقاتی که توی کارخانه افتاده حرف میزنند و راننده هم از همه اتفاقات باخبر می‌شود.
راننده پشت رل نشسته و آهنگ عوض می‌کند، متوجه حضورم نیست. وقتی سلام می‌کنم جا می‌خورد. به زبان آذری از او می‌پرسم خبری از وضعیت کارگران دارد؟ آیا واقعاً به خاطر نخواندن نماز کسی را جریمه یا اخراج می‌کنند؟ یکه می‌خورد و زبانش بند می‌آید. وقتی کارتم را نشانش می‌دهم تا اعتماد کند، وضعیت بدتر هم می‌شود؛ رنگش مثل گچ می‌پرد: «من از هیچ چیز خبری ندارم.» می‌پرسم مگر کارگرها توی ماشین حرف نمیزنند؟ سرش را بالا میاندازد. بعد در ماشین را می‌بندد و چند متر میرود جلوتر. یعنی تمایلی برای حرف زدن ندارد.
حضورم به عنوان یک غریبه نگهبانان شرکت را بدجور مشکوک کرده، به حدی که مدام از کارخانه بیرون میآیند و دور و اطراف را نگاه میکنند. کاری که هیچ یک از نگهبانان کارخانه‌های آنجا انجام نمی‌دهد.
ساعت 4 و 15 دقیقه یک پژو 206 از کارخانه بیرون میآید و سمت تاکسی می‌رود و چند لحظهای باهم حرف میزنند. از راننده میپرسم راننده 206 چه پرسیده؟ او می‌گوید میخواسته ببیند برای چه اینجا ایستاده‌ایم.
دقایقی بعد ماشینمان را جایی میبریم که توی چشم نباشد ولی یکی از مأموران حراست که گویی راننده مینی بوس به او لو داده خبرنگارم طوری که انگار توی آیینه متوجه‌اش نباشیم، شماره پلاک ماشین را یادداشت می‌کند و می‌رود.
چیزی به 5 عصر نمانده و مینی بوس‌ها جلوی کارخانه ایستاده‌اند تا کارگران را سوار کنند. باران بی‌موقعی رگبار می‌شود. همچنان زیر باران منتظرم ولی جای کارگرها ماشین گشت پلیس بستان آباد سر می‌رسد. سر گروهبان میپرسد برای چه 2 ساعت است که اینجا ایستاده‌ایم. می‌گویم منتظر کسی هستم... بعد از کلی پرسش و پاسخ می‌رود و چند دقیقه بعد دقیقاً زمانی که کارگرها از کارخانه بیرون می‌آیند و من در پی به دست آوردن فرصت، ماشین پلیس دوباره سر وقتم می‌آید و می‌خواهد کارت شناسایی‌ام را نشان بدهم. کارت را نشان می‌دهم که درجا مأمور حراست کارخانه را صدا می‌کند و می‌گوید: «این آقا خبرنگار است ولی نمی‌دانم اینجا چی می‌خواهد. شاید با شما کار داشته باشد.»
مأمور حراست هم خنده‌ای به نشانه مچ‌گیری می‌کند و می‌گوید: «اگر می‌خواهی با کارگرها حرف بزنی می‌آمدی داخل کارخانه نیازی به این دزد و پلیس بازی‌ها نبود.» در جوابش می‌گویم اگر نیازی به این کار نبود، چرا در این یکی دو ساعت 4 تا ماشین و چند نفر را پیمان فرستادید که زاغ ما را چوب بزنند؟ می‌گوید دستور بوده!
مأمور حراست چند نفر از کارگرها را صدا می‌کند و می‌گوید جواب این آقای خبرنگار را بدهید. هر سؤالی دارد جواب بدهید. خودش هم کنار آنها میایستد!
«امیرعاطفی» راننده و کارگر بخش تولید که به قول خودش 10 ماهی است در این کارخانه کار میکند در پاسخ به سؤالم درباره وضعیت عمومی کارگران میگوید: «وضعیتمان خیلی خوب است، هیچ مشکلی نداریم. حقوق و سایر مزایا سرجایش است. غذا و خورد و خوراکمان خوب است و این عکسی که در فضای مجازی پخش شده، غرض ورزی بیش نبوده. هیچ یک از ما به زور نماز نمیخوانیم و کسی هم جریمه و اخراج نشده.»
«مهدی صادقی» هم در بخش تولید کار می‌کند و به گفته خودش حقوقش طبق قانون کار، ماهی 960 هزار تومان است. او هم می‌گوید: «من پیش از اینکه در این کارخانه مشغول به کار شوم، نماز نمی‌خواندم ولی وقتی دیدم اینجا همه کارگرها و کارکنان برای نماز از هم پیشی میگیرند تشویق شدم برای نماز خواندن.
این حرفهایی که پشت مدیرعامل هم درآمده دروغ است.»
«رامین بهمنیار» در بخش بسته‌بندی کار می‌کند و ادعا می‌کند که هیچگاه در کارخانه نماز، اجباری نبوده و نیست و همه کارکنان بدون هیچ مشکل و دغدغه‌ای کار می‌کنند و «مهدی کریمی پور» درباره مراسم جشن تولدی که سال گذشته برای مدیرعامل برگزار شده و تصاویر نشان می‌دهد همه کارکنان به مدیرعامل گل سرخ هدیه می‌دهند و... می‌گوید: «این تولد بدون اطلاع حاج آقا برگزار شد و دوستان و همکاران می‌خواستند با برگزاری این جشن تولد مدیرعامل را غافلگیر کنند.»
قانون‌ها سختگیرانه‌اند
کارگرانی که کنارم ایستاده‌اند همگی همین جمله را تکرار می‌کنند «کسی برای نماز نخواندن جریمه و اخراج نشده.» همین چند دقیقه کافی است که سرویس‌ها بروند و کسی برای مصاحبه‌ای که دنبالش هستم نماند. خداحافظی می‌کنم و می‌رویم سمت تبریز، تازه توی اتوبان افتاده‌ام که اتومبیلی از پشت چراغ می‌دهد.
توقف می‌کنیم، راننده پیکان پیاده می‌شود و از من می‌خواهد حرف‌هایش را در روزنامه بنویسم. فقط و فقط اسمی از او نباشد چراکه اگر کسی بفهمد درباره کارخانه حرف زده حتماً اخراج می‌شود. نمی‌توانم از او و همکارش در این گزارش چیزی بگویم چراکه هر نشانه‌ای امنیت شغلی او را به خطر می‌اندازد. تند تند حرف می‌زند مبادا کسی او را کنارم ببیند: «همه این عکس و مطالبی که توی تلگرام پخش شده درست است. ما مجبوریم نماز بخوانیم، کسی نمی‌تواند اعتراض کند. اگر کسی به هر نحوی با کارگر دیگری درگیر شود، اخراج می‌شود. زمستان‌ها باید لباس گرمتری بپوشیم چون گرمایش اینجا آنقدرها مطلوب نیست و اینکه می‌گویند برایمان اتاق استراحت گذاشته‌اند صحت ندارد. کلاً وقت استراحت و ناهار ما 35 دقیقه است و کسی حق ندارد حتی یکی دو دقیقه‌ای هم به هر دلیلی تأخیر کند. ما حتی شورای اسلامی کار هم نداریم که به مشکلاتمان رسیدگی کند.»
راننده به همکارش که توی ماشین نشسته اشاره می‌کند که پیشمان بیاید. او از مقررات خودخواهانه‌ای که در کارخانه وضع شده بشدت گلایه‌مند است: «کل سالنی که کار می‌کنیم بنرهای مختلفی زدهاند و مدام تذکر و اخطار نوشته‌اند که اگر فلان کار را بکنید با شما برخورد می‌شود، اگر فلان کار از شما سر بزند جریمه می‌شوید و... والله با این همه حجم کاری و بوی آزاردهنده مواد شیمیایی، نباید اینطور حق کارگری را پایمال کرد که ماهی زیر یک میلیون حقوق می‌گیرد.»
همکار راننده که گویی یخاش تازه باز شده می‌دود توی حرف‌های دوستش و می‌گوید: «چند نفر از نزدیکان مدیرعامل برای حاج آقا تولد گرفتند و ما را مجبور کردند که برای عرض ارادت به او گل بدهیم. خب این چه کاری است که کارگرها را مجبور به چنین کاری کنند؟ دل خیلی از کارگرها خون است، ولی جرأت اعتراض ندارند. مثلاً ما اگر 10 دقیقه بیشتر دستشویی باشیم، یکی را سراغمان می‌فرستند که کجا ماندی! یا وسایلی که با آن ها کار می‌کنیم باید در محوطه همان دستگاه باشد وگرنه جزو مصادیق «جابهجایی بیمورد» محسوب می‌شود و جریمه می‌شویم. زمان ورزش کردن هم نباید سرمان را بالا بگیریم چرا که شاید خنده‌مان بگیرد یا جاهایی دیگر را ببینیم. دستور است فقط به نرمش دهنده نگاه کنیم.»
وی ادامه می‌دهد: «بعد از لو رفتن عکس نماز خواندن به ما دستور داده‌اند که درباره کارخانه با هیچ‌کسصحبت نکنیم و هیچ اطلاعاتی ندهیم وگرنه اخراجمان میکنند. خیلی‌ها می‌خواهند حرف دلشان را بگویند اما می‌ترسند. ما خیلی مشکل داریم ولی جرأت نداریم. همین کار با اعمال شاقه را هم با بدبختی پیدا کرده‌ایم توی این چند روزه مسئولان کارخانه خیلی حساس شده‌اند و رفتار و صحبت‌هایمان را کنترل می‌کنند. مثلاً اگر کسی ما را اینجا با شما ببیند کارمان تمام است!»
با حرف‌هایی که آن ها می‌زنند نگران شان می‌شوم و شماره‌ام را به آن ها می‌دهم تا اگر کسی خواست صدایش را به مسئولان برساند، تماس بگیرد.
در پایان باید بگویم که طی چندین بار تماس با مسئولان این شرکت برای مصاحبه با مدیرعامل و شفاف سازی این موضوع که شواهد آن هم در اختیار است، متأسفانه هیچ همکاری در این باره صورت نگرفت و تماس‌های مکرر ما بی نتیجه ماند.
گزارش از: حمید حاجی پور
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.
انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید