آلمان؛ کشور موزهها و آموزهها
محمدحسین عمادی
همه ما کشور آلمان را بهعنوان قدرت اول اقتصادی و موتور پویای صنعت اروپا بهخوبی میشناسیم؛ کشوری که بعد از جنگ جهانی دوم از خاکستر آتشی که خود برافروخت، برخاست و هماکنون بعد از نیمقرن ستون خیمه اقتصاد اتحادیه اروپا و تکنولوژی برتر جهان است. تاکنون کتب و مقالات متعددی درباره تحلیل دلایل موفقیت این کشور، بعد از دو جنگ خانمانسوز، به رشته تحریر درآمده است. برخی جدیت، وقتشناسی و سختکوشی غیرقابلانکار مردم این کشور را دلیل اصلی موفقیت آنان میدانند. تعدادی عنصر هوش و ذکاوت این مردم را عامل مؤثر شناخته و ظهور بیشترین فلاسفه در این سرزمین دستمایه تحلیل برخی دیگر از متفکران شده تا نقش اندیشه و اندیشمندان را در موفقیت این مردم به عنوان مؤثرترین عامل بشناسند. برخی فراگیرشدن عقلانیت نوین و شروع اصلاحطلبی را در میان مردم آلمان دلیل این جهش میدانند؛ جهشی که نهتنها از جنبه موفقیت و رشد اقتصادی اهمیت دارد، بلکه مهمتر از آن، تغییر بنیادی نگرش و نظر مردم جهان نسبت به ملت آلمان را به وجود آورده است. تبدیل کشور آلمان از منفورترین کشور به رتبه نخست محبوبیت، آنهم تنها در کمتر از نیمقرن، از دیگر مقولاتی است که این کشور و مردم را حتی از ژاپن که مشترکات زیادی با آلمان دارد، متمایز میکند.
در آخرین سفر کوتاهی که به آلمان داشتم، با تعجب متوجه شدم بیش از شش هزار موزه در کشور آلمان وجود دارد. نکته مهمتر از تعداد و عناوین و موضوعات این موزهها، تعداد مراجعهکنندگان به آنهاست؛ موزههایی که فقط تاریخ، هنر و آثار باستانی را برای تفاخر یا کسب هویت به جهانگردان عرضه نمیکنند. فرایند تحول تمدن و شهرنشینی، فرایند تحول تمامی شئون زندگی، فناوری و حیات بشر و محیط زیست و تأثیرات آن از موضوعات اصلی برخی از این موزههاست؛ عناوینی که ترجمه آن دشوار و گاه جهانگردان مجرب را به تعجب وامیدارد. درواقع بسیاری از موزههای آلمان برای شهروندان آلمان بهخصوص جوانان خود بنا شدهاند. کمتر موزهای را میتوان دید که برای بهرخکشاندن هویت و تاریخ ازسوی دولت بنا شده باشد. بسیاری از موزهها برای ارائه تصویری عمیق و گسترده از هر پدیده تأثیرگذار بر زندگی مردم و بشریت و ازسوی انجمنها و افراد نیکوکار و نهادهای محلی تأسیس شدهاند. بهوضوح در اکثر موزهها اثر مخرب و دردناک جنگ جهانی بر همه شئون زندگی، اعم از معماری، هنر و تاریخ این کشور به چشم میخورد؛ موضوعی که همه، بهویژه جوانان بهعنوان یک واقعیت و درس به آن مینگرند؛ درسی تلخ اما آموزنده.
نکته قابلتأمل دیگر آنکه آلمان خود آغازگر دو جنگ جهانی و عامل بزرگترین کشتار در تاریخ معاصر بشریت بوده و بدیهی است برای چنین کشوری رجوع به گذشته و انعکاس تاریخ در عرصه موزهها با هزینه زیادی روبهروست. شاید در اولین نگاه آن را به تحقیر ملی خودخواسته تعبیر کنیم، اما عقلانیت فراگیر شجاعت بازنگری در آینه تاریخ و گذشته و اقرار به خطای جمعی، چراغ راه و امید به آینده را برای مردم آلمان روشن کرده است. درک بلاواسطه این آموزهها نهتنها ملت این کشور را در بازسازی زیرساختها و توسعه این کشور مصمم کرده، بلکه آنها را در کمتر از نیمقرن بهعنوان یک ملت صلحطلب و مورد اطمینان و از منفورترین کشور و ملت به محبوبترین ملت در چشم جهانیان تبدیل کرده است.
شرق
دیدگاه تان را بنویسید