Iranian Agriculture News Agency

به چه می‌اندیشید«ریز علی» در آن لحظه برای فداکاری؟



احمد پورنجاتی

اعتماد : «فداکاری»، ویژگی ارزشمندی است به شرط اینکه دیگران برای ما بکنند! تعجب می‌کنید؟رک و بی‌تعارف می‌گویم: انگاری این واقعیت ناگفته اما نهفته در دل فلسفه رفتاری بسیاری از ما ایرانیان شده که هرگاه پای فداکاری در میان است و نوبت خودمان که می‌شود، باید کمی تامل و فکر کنیم، جوانب و پیامدهای مساله را بسنجیم، اولویت‌های مهم‌تر را از قلم نیندازیم و از همه مهم‌تر، دنبال دردسر نگردیم! جز گاهی آن هم برای یک فداکاری پاستوریزه. کبریت بی‌خطر!یعنی اینقدر از کرده‌های فداکارانه‌مان نقره داغ شده‌ایم؟ یا خودمان را قانع کرده‌ایم که: هزار جور گرفتاری ودغدغه و دلمشغولی برای گذران زندگی، مگر مجال و توانی هم باقی می‌گذارد برای فداکاری نسبت به دیگران؟! کاش این روزها و در غوغای این همه رخدادهای عجیب و غریب داخلی و جهانی که خواسته و ناخواسته پی درپی بر کائنات ذهن ما آوار می‌شوند، خبراز دنیا رفتن پیر مردی - «ریزعلی خواجوی» قهرمان داستان «دهقان فداکار» کتاب فارسی کلاس سوم شش نسل از ایرانیان را می‌گویم - بتواند احساس و عاطفه دست‌کم نیمی از ما دانش‌آموزان این نسل‌ها را تنها تا به این حد برانگیزد که از خود بپرسیم: « اگر ما مسافر آن قطار بودیم و فداکاری ریزعلی نبود؟» می دانم که نمونه‌های فداکاری و از خودگذشتگی برای یاری و همدلی با دیگران و نجات جان انسان‌ها، کم نیستند در همین حال و هوای به ظاهر بی‌تفاوت و سر در لاک خود فروبرده جامعه ما.
بی‌انصافی است اگر از جان مایه گذاشتن‌های بسیاری از کسانی را نادیده بگیریم که هر چند به اقتضای حرفه و مسوولیت شغلی‌شان اما دلیرانه و بی‌پروای مخاطره‌های گوناگون به آوردگاه مرگ و زندگی می‌شتابند. هنوز داغ آتش‌نشانان در آتش سوخته ساختمان پلاسکو تازه است بر دل و جان. یا در فاجعه زلزله کرمانشاه و جلوه‌های بسی امیدبخش از جان گرفتن «کیمیای فداکاری». اما به گمانم با همه ارجمندی و ستایش‌انگیزی این نمونه‌ها متاسفانه به دلایل و عوامل گوناگون، «فداکاری» به مثابه یک «ارزش هنجاری » و درونی شده در جاری زندگی اجتماعی و زمانه ما - نه در برهه‌های خاص بلکه به گونه‌ای فرآیندی - هنوز غریب و تنها و استثنایی است.
فداکاری را در شکل و شمایل مصداق‌های خاص نباید محدود و زندانی کرد. در هر رابطه یا موقعیت انسانی و حتی فراتر از آن، موقعیت زیستی - که همه موجودات را در برمی‌گیرد، از آب و خاک و هوا و گیاه و جانور- اگر فداکاری پادرمیانی کند، زندگی جان تازه‌ای می‌گیرد. همواره نیازی نیست همچون «ریزعلی خواجوی» برای پیشگیری از حادثه‌ای که در کمین جان مسافران یک قطار است، خطر کنیم و بر ریل‌های راه آهن رو در روی قطاری که شتابان به سوی ما می‌آید، بایستیم و لباس خود را به آتش بکشیم به این امید که راننده بی‌اطلاع از خطر پیش رو، سرعت کم کند و ترمز کند. گاهی بسنده است که در یک رابطه خانوادگی، در یک اختلاف نظر سیاسی، در یک مساله ملی، در دفاع از حق و استیفای حق قانونی یک فرد یا گروه اجتماعی، در توجه به رنگ رخسار کسی که هر روز به عنوان همکار یا همسایه با او سرو کار داریم، نگذاریم جای «فداکاری» خالی بماند.
به گمانم بسی گمراه‌کننده و اغواگرند بسیاری از وسوسه‌های توجیه‌کننده‌ای که ما را از فرصت «فداکاری» محروم می‌کنند و چه بسا ظاهر عقل‌پسندی هم دارند. زلف فداکاری را نباید به هیچ پیش شرطی گره‌زد. ریزعلی خواجوی هم می‌توانست با خودش بگوید: «این، وظیفه سوزنبان راه‌آهن و متولیان مواجب بگیر دولت است که بی‌درنگ خبر ریزش کوه را به لکوموتیوران برسانند و قطار را متوقف کنند. من چرا خودم را به خطر بیندازم... » منطق موجهی نبود؟ به چه می‌اندیشید «ریزعلی خواجوی» در آن لحظه برای فداکاری؟ پرسش اصلی این است .

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید