مرثیهای برای محیطبانان جان بر کف
سینه سپر میکنند در برابر گلوله نابخردی
ایران من همیشه مردان بزرگ و شیرزنانی را در دامان خود پرورش داده که سراسر افتخار هستند و بزرگی، بیشک ذهنتان به سمت هشت سال دفاع مقدس میرود، اما جدای از آن امروز هستند مردان مردی که پاکبازی میکنند.
خبرگزاری کشاورزی ایران(ایانا)- رضا سعادتمنش:
هر ذره که جان دارد از عشق نشان دارد
از هر که روان دارد جز عشق نمیخواهم
تقدیم به همه عزیزانی که زندگی خود را وقف زنده نگاه داشتن زندگی کردهاند.
ایران من همیشه مردان بزرگ و شیرزنانی را در دامان خود پرورش داده که سراسر افتخار هستند و بزرگی، بیشک ذهنتان به سمت هشت سال دفاع مقدس میرود، اما جدای از آن امروز هستند مردان مردی که پاکبازی میکنند، این بار نه صرفاً برای مرزهای ایران که برای بطن ایران، برای سلامت ایران، برای زلالی آبها، برای سبزینگی جنگلها، برای سکوت زیبای کویر، برای پاکی آسمان و چشمنوازی زمین. عشق و علاقهای فراتر از تصور، انرژی ورای تجسم و تحرکی بیش از توان بشر، همه اینها و بیش از اینها در یک محیطبان جمع شدهاند. بگذارید ساده بگویم... ایران خانه اوست و طبیعتش معشوقه و عزیز او...
آنچنان به پویایی طبیعتش علاقه دارد که زیر لب زمزمه میکند: "هر که تو را دید ز خود دل برید/ رفته ز خود تا که رخت را بدید/ ای نفس انس تو احیای من/ چون تویی امروز مسیحای من"
ز خود دل بریدهاند، سینه سپر می کنند در برابر گلوله نابخردی شکارچیان تا گلوله سینه طبیعت را نشکافد
دستانش میسوزد تا آتش، رخ سبزه معشوقهاش را زرد نگرداند، لبش خشک میشود تا خشک نگردد لب حیوانی در کویر، خانوادهاش را کمتر میبیند تا خانواده حیات وحش از هم نگسلد. افتخارش نجات مخلوق خداوندی است نه عکس با سر بریده آن، سختی میکشد تا همین آمار قلیل هم بیآمار نشود...
باید در جمع بیریای آنها بود تا درک کرد دل آسمانی و پر از درد آنها را. لبخند همیشگیشان حتی در زمان جراحت و خستگی نشان از عزم راسخشان به حفظ طبیعت دارد. سهمشان از این کار فقط عشق است و لاغیر، شاید با ایشان در گشتزنیهای شبانهروزی ان بودهاید، اما احتمالاً کمتر مجال دیدن زندگی بسیار ساده آنها را که درآمد ناچیز کفافش را نمیدهد را داشتهاید، برای همین میگویم هیچ چیز جز عشق یارای آن را نیست. نصبالعین کردهاند این شعر را: "وقتی که تو خوشبختی کم میشود این سختی/ با این همه بدبختی جز عشق نمیخواهم.
اما...
اما شاید مظلومتر از محیط زیست تحت حمایتشان خودشان باشند، میپرسید چرا؟ با خنده تلخی که از گریه غمانگیزتر است برای شما میگویم: تا به حال شده نام محیطبان در تلکس خبری باشد و خبر جز شهادت و جانبازی این عزیزان باشد؟
شرطی شدهایم، صبح امروز، ظهر امروز، شب گذشته... محیطبانی... وای دوباره شهادت ... دوباره درگیری؛ عجین شده است نام محیطبان و شهادت.
سعدی از زبان آنان سخن گفته: "دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم/ هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید"
به هیچ وجه نمیتوان آنان را از کارشان جدا ساخت چرا که اینگونهاند: "چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند/ پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
اینها همه حاشیهای بود بر متنی سترگ، چرا که قلم به تحریر در آوردن بزرگی این بزرگان بیادعا را فراتر از قدرت خویش میبیند، تنها میتوان گفت: ما نیز آرزو داریم تا در کنار لبخند زیبای ایشان کمک و مرهمی باشیم بر روح خسته و آزرده طبیعت
دیدگاه تان را بنویسید