اعتماد به جامعه بومی در حفاظت محیطزیست ضروری است
شکارچیان برای حیات وحش و محیطبانان تهدید هستند
محیطبانی انگیزه و عشق به طبیعت میخواهد
فاطمه باباخانی: از نزدیکی پاسگاه محیطبانی میگذرد، همان هایلوکس همیشگی است، بار دیگر تعقیب و گریز شروع میشود. شکارچی میداند که مرکب تیزپای او توسط ماشین محیطبانان گرفتار نمیشود از این رو است که برای تحقیر محیطبانی پارک از این تفریح هر از چند یکبار فروگذار نمیکند، اما آیا اگر ماشین و تجهیزات برای حافظان حیاتوحش ایران فراهم شود، شرایط مطلوب مهیا خواهد بود؟ چه کنیم تا بار دیگر شاهد ضرب و شتم و تیراندازی به محیطبانان نباشیم؟ بهمن ایزدی بیش از چهار دهه است در حوزه محیطزیست فعالیت میکند با این حال نزد افکار عمومی نام او با آزادی دو محیطبان محکومبه اعدام گره خورد. او و همکارانش توانستند بیش از یک میلیارد تومان دیه را فراهم کنند تا این دو محیطبان بعد از سالها حبس، سال نو را در کنار خانواده خود بگذرانند. ایزدی مسائل محیطبانان را در سه بخش دستهبندی میکند و درباره شرایط مطلوب برای احراز این شغل؛ عشق و علاقه به کوه و بیابان را ضروری میداند.

محیطبانی در ایران با مسائل و چالشهای مختلفی روبهرو است، شما مهمترین اولویتها را در چه میبینید؟
به نظر من مشکلات محیطبانان را در سه موضوع حقوقی، آموزشی، معیشتی میتوان بررسی کرد که در هر سه موضوع سازمان حفاظت محیطزیست باید رضایت خاطر بازوی اجرایی خود که جامعه محیطبانان هستند را فراهم کند. در کنار آن موضوع دیگری که برای محیطبانان اهمیت دارد، به آگاهی جامعه از اهمیت کار دشوار آنها بازمیگردد. در این حوزه سازمانهای مردمنهاد میتوانند نقش مؤثری داشته باشند. ما در مناطق مختلف که بهعنوان نیروهای داوطلب با محیطبانان سروکار داریم حداقل کاری که برای حافظان طبیعت انجام میدهیم این است که به آنها بگوییم تنها نیستید و کار شما را ارج مینهیم. چنین رفتارهایی سبب میشود آنها اطمینان خاطر پیدا کنند که کار آنها دیده شده و از سوی جامعه واجد ارزش است.
شما از ثمربخش بودن انجمنهای مردمنهاد صحبت کردید که هر انجمن در حوزه جغرافیایی خود میتواند آن را انجام دهد، اما سازمان محیطزیست در سطح ملی چه وظیفهای را درباره محیطبانان در سه حوزهای که برشمردید، بر عهده دارد؟
وضعیت معیشتی محیطبانان دهههاست که مورد توجه نبوده و آنها حتی نسبت به نیروهای موازی خود در سایر سازمانها حقوق کمتری دریافت میکنند. زمانی که بودجه کمی بهعنوان اعتبار سالانه در اختیار سازمان حفاظت محیطزیست که پایه اصلی برای تمام سیاستگذاریهای کشور است قرار میگیرد، برونداد آن همین داستان است که در کادر اجرایی سازمان برخی افراد توان تحمل خود را ازدستداده و کاستیهایی در کار آنها ایجاد میشود. سازمان حفاظت محیطزیست باید روی این ماجرا اهتمام بیشتری داشته باشد. هرسال این قول را به محیطبانان میدهند که پایه حقوق آنها افزایش پیداکرده و سختی کار به این قشر تعلق میگیرد اما عملاً اتفاقی که باید بهصورت کامل بیفتد، نیفتاده که همین رویه درنهایت دلسردی را به دنبال خواهد داشت. همچنین درباره تجهیز، متناسب با شرایط فعلی، سازمان محیطزیست نتوانسته است برای محیطبانان لوازم کارشان در امر حفاظت را تهیه کند.
در حوزه حقوقی با چه چالشهایی روبهرو هستیم؟
از لحاظ حقوقی وضع محیطبانان هنوز به شکل کامل مشخص نیست و از آنها حمایت کافی و کامل به عمل نمیآید. قانون حمل سلاح به شکل موازی سایر نیروهای مسلح درباره محیطبانان اجرا نشده است و سازمان حفاظت محیطزیست تلاش مستمری در این خصوص و حل این معضل نشان نداده است. به نظر میرسد این سازمان در امر حفاظت دچار سردرگمی شده و آن را به جامعه محیطبانی بهعنوان قشری که با شکارچیان بهعنوان بخشی از جامعه هدف سروکار دارند نیز انتقال داده است. محیطبانان نمیدانند در برخورد با شکارچیان چگونه باید رفتار کنند. زمانی که در درگیری محیطبانان دچار مسئله و مشکل میشوند، سازمان حفاظت محیطزیست از آنها حمایت نمیکند و از طرف دیگر آنها نمیتوانند از کار خود دست بکشند. بسیاری از آنها از خانواده خود گذشتهاند تا از مناطق تحت اختیار خود حفاظت بایسته داشته باشند، ولی واقعاً توان آنها در مواجهه با مسائل بسیار کم است. البته من، بهشخصه به این اعتقاد رسیدهام که با سلاح نمیتوان جلوی متخلفان را در حوزه محیطزیست گرفت و در همین رابطه باید به چالش اول که آموزش است بازمیگردیم.
آموزش آیا این توان را دارد که جلوی تخلفات را بگیرد؟
سازمان حفاظت محیطزیست باید روی آموزش کار اساسی صورت دهد. آموزش میاندورهای محیطبانان درباره حمل سلاح، آشنایی با تنوع زیستی، نوع ارتباط منطقی با سایر ذینفعان و آحاد مردم ازجمله مواردی هستند که در این مقوله میگنجند. زمانی که محیطبانان با صدای شلیک گلوله در منطقه روبهرو میشوند، طبیعتاً دچار استرس زیادی میشوند، شیوه رفتار محیطبان با شکارچیان در این شرایط به آموزشهایی برمیگردد که به آنها داده شده است.
آموزش مردم بهویژه گروههای هدف از دیگر بخشهایی است که در حوزه آموزش میگنجد. گردشگران، شکارچیان و جامعه بومی حاشیه زیستگاهها، جامعه هدف در این حوزه محسوب میشوند. سازمان حفاظت محیطزیست باید بهگونهای عمل کند که شکارچیان ضمن آگاهی نسبت به اهمیت زیستگاه با شکلگیری قرقهای اختصاصی در یک بازه زمانی پنج تا 10 ساله منافعی را از راه حفاظت به دست آورند. گرچه بنده با شکار و کشتن حیاتوحش مخالفم، اما این ایده من است و نمیتوانم آن را به دیگران تحمیل کنم؛ زیرا با توجه به حضور دوستداران شکار، در همه جای دنیا این مقوله کانالیزه شده است. در این کشورها شکارگاههایی شکل گرفتهاند که در یک موقعیت و زمان خاص، شکارچی با پرداخت پول، مجوز شکار یکگونه نر کهنسال قوچ یا تروفه را دریافت میکند.
برخی نیروهایی که وارد حوزه محیطبانی میشوند، پس از مدتی وارد کارهای ستادی میشوند و اصولاً یکی از اهداف محیطبانان در سالهای اخیر برای ادامه تحصیل در راستای خروج از مناطق است. به نظر شما آیا نیاز است که مؤلفهای برای محیطبانان وجود داشته باشد؟ در گذشته گزینش افراد برای این شغل چگونه صورت میگرفت؟
امر محیطبانی اموری است که یکسر آن به شوقوذوق کسی که میخواهد محیطبان شود، مربوط میشود. داوطلب چنین شغلی باید علاقه قلبی و انگیزههای لازم را برای ورود به این حوزه داشته باشد. محیطبانان باید آب، خاک، جنگل و دریا را بشناسد و آگاهی لازم را در این خصوص داشته باشند. اگر نگاهی به کارنامه اسکندر فیروز و هوشنگ ضیایی بیندازیم میبینیم در آن دوره که شغل شکاربانی مطرح بود برای استخدام افراد برای حفاظت عمدتاً سراغ شکارچیها آمدند و باکار کردن با این گروه که تجربه حمل سلاح داشته و از سوی دیگر علاقه به کوه بیابان داشتند، دیدگاه آنها را تغییر و زمینه فکری و عملی آنها را به سمت حفاظت سوق میدادند. این افراد در سالهای خدمت خود به کارآمدترین افراد برای حفظ محیطزیست و حیاتوحش تبدیل شدند. قطعاً گزینش افراد برای حفاظت بهعنوان جنگلبان و محیطبان باید حسابشده باشد. در این انتخاب نباید تنها به افرادی که نیازمند شغل هستند یا تحصیلات عالیه دارند، محیطبانی پیشنهاد شود. در حال حاضر ما شاهدیم محیطبانان به لحاظ سطح معلومات و سواد دانشگاهی در رتبه بالاتری قرار گرفتهاند، اما شاهدیم بسیاری افزایش تحصیلات دانشگاهی را با انگیزه خروج از محیطهای طبیعی و قرار گرفتن در محیطهای بسته اداری انجام میدهند. این یک آفت برای سازمان حفاظت محیطزیست است که یک نفر انگیزه خود در این سازمان را حقوق بالاتر با زحمت کمتر در محیط اداری ببیند. از این رو برای رسیدن به وضعیت مطلوب این سازمان باید زمینههای تقویت نیروهای خود در محیط طبیعی را فراهم کند تا به گسترش تجربیات و خلاقیتها در حفاظت منجر شود. علاقهمندی فردی که قصد دارد که جزو گارد اجرایی سازمان شود شرط اول و اساسی در حفاظت است.
شما از ورود شکارچیان بهعنوان محیطبان سخن میگویید در حالی که این هراس از سوی برخی مدیران وجود دارد که استخدام شکارچیان نهتنها به بهبود وضع حیاتوحش منجر نمیشود، بلکه میتواند شرایط را وخیمتر از چیزی که اکنون شاهدیم کند. نظر شما در این باره چیست؟
پیش از انقلاب به مناطق نظیر پارکهای ملی یا پناهگاههای حیاتوحش قرقهای شاهنشاهی میگفتند، همین مسئله باعث شده بود جمعیت حیاتوحش در این مناطق در اندازه بزرگ وجود داشته باشد. در آن دوره هر پارک ملی که میرفتیم چنان جمعیتی از قوچ و میش و کل و بز وجود داشت که ما به شوخی میگفتیم منطقه تبدیل به گلهدانی شده است. بعد از انقلاب همین دیدگاه ( البته باید نمره منفی به سازمان محیطزیست آن دوره داد که بین مردم و این سازمان فاصله زیادی وجود داشت) سبب شد بسیاری از پارکها و مناطق استحفاظی از بین رفته و زمینهای زیادی نیز تصاحب شوند. در پارک ملی بمو به دلیل همین ضعف، بخشی از شمال غرب پارک، شهرک ساخته شد که امروز به نام شهر صدرا شناخته شده است. درحالیکه این منطقه زیستگاه آهوی ما بود که متأسفانه از دست رفت. در آن دوره بهواسطه شرایط خاص و کمبود نیرو ما با هماهنگی سازمان محیطزیست تحت عنوان نیروهای مردمی در پارک ملی بمو شروع به کارکردیم که باعث شد این پارک نسبت به سایر مناطق با لطمات کمتری روبهرو شود. پس از گذشت دو سه سال که تعداد شکارچیان به شکل قابل توجهی کاهش یافته بود تصمیم گرفتیم برای باقیمانده شکارچیان نیز راهکاری بیندیشیم. از آنجا که شکارچیان علاقهمند به طبیعت و کوه و بیابان هستند به این ایده رسیدیم که با آموزش و تغییر نگاه آنها، در حوزه محیطبانی از توان آنها بهره بگیریم؛ بنابراین این ایده را با مدیرکل وقت در میان گذاشتیم. او ابتدا خیلی تعجب کرد و گفت اگر فردی غیر از ایزدی این سخن را مطرح میکرد مطمئن بودم که با متخلفان همکار است. پس از مدتی موافقت با این کار صورت گرفت و ما با آموزش شبانهروزی محیطبانان در خصوص تنوع زیستی و حیاتوحش دیدگاه آنها را تغییر دادیم. این تحول بهگونهای بود که دو نفر از شش استخدامی آن دوره یعنی سهراب زارع و عزیز بذرافکن در مواجهه با شکارچیان در حفاظت از پارک ملی بمو جان خود را از دست دادند. پیش از استخدام عزیز بذرافکن من چند برخورد با او درباره شکار داشتم، اما آنقدر دیدگاهش تغییر کرد که به یکی از کوشاترین محیطبانان منطقه دنا تبدیل شد و جان خود را داد. این الگوها در دل سازمان است و میتواند از آن برای استخدام نیروها برای امر حفاظت بهره بگیرد. این سازمان یک کار تخصصی انجام میدهد که به عشق و علاقه محیطبان وابسته است و نیازمند کسانی است که بر اساس روحیات اخلاقی خود در این حوزه خدمت کنند.
دیدگاه تان را بنویسید