یادداشتی برای یار سفر کرده
مرگ برای شما نیست....
جواد خیابانی یکی از مجریان و گزارشگران سرشناس سیمای ایران، در یادداشتی تلخ نسبت به کوچ زودهنگام همکار و استاد پیشکسوت خود واکنش نشان داد.
"من شما را خیلی دوست داشتم...
بهرام خان سلام ... چه زود ما را رها کردین و رفتین ... نمیدانم بتوانم بر مزار غم بارتان بیایم یا نه ؟ خودم هم حال و روز خوشی ندارم و کاش زودتر به دیدارتان بیایم ، همین یک ماه قبل بود وقتی در بیمارستان بودم به من قوت قلب دادین و کلی مرا خنداندین تا روحیه بگیرم و از بستر بیماری برخیزم ... کاش من به جای شما میرفتم بهرام خان ... کاش من هم نبودم و میرفتم و این همه درد را تحمل نمیکردم ... به خوابم بیایید و به من بگویید که در آن دنیا چه خبر است ؟ آن جا هم همه بر علیه هم تهمت میزنند و دروغ میگویند ؟ آن جا هم همه خشمگین و عصبانی هستند ؟ آنجا هم مهربانیها از یادها رفته است ؟ آن جا هم بخاطر یک کرنر یا آفساید یا اوت یا پنالتی به همدیگر دشنام میدهند ؟ آن جا هم همه را با سنگ میزنند ؟ آن جا هم هیچ کسی کتاب نمیخواند اما هر روز قیمت سکه و دلار را چک میکند ؟ آن جا هم مثل این جاست ؟ لطفا به من بگین بهرام خان ، بگین که آن جا با این جا فرق دارد ... اما چرا رفتین آقا بهرام ؟ مگر نمیدانستین که ما شما را به عنوان نمونهای از صدا ، توان و جرات میشناختیم ؟ مگر ندیده بودین که همیشه شما را دوست داشتم ؟ خدا مرا بکشد اگر مدیحه سرایی کنم . اما اشک امانم نمیدهد آقا ... از ظلمی که به شما کردند و حالا مدیحهها برای تان می سرایند ... انگار این عادت ماست که در زمان حیات فقط تهمت و افترا بشنویم و همین که سر بر خاک گذاشتیم اسطوره بیبدیل افلاک بشویم ! شما را به همان قهقه های خوبتان که مرا روحیه داد برخیزید ، برخیزید و به همه بگویید که چقدر دوستتان داشتم ... نمیخواهم باور کنم که دیگر نیستین ... نه مرگ برای شما نیست ، شما هستین و من هنوز هم و تا همیشه و هر روز هم دوست تان خواهم داشت ... پسر دلاور و با دانشتان را هم دوست دارم ... قبل از شما و همه آن یادآوران شغل عاشقانه خودمان را هم دوست داشته و دارم ... من حبیب الله روشن زاده را هم خیلی دوست دارم ... ایرج ادیب زاده را هم ، مانوک خدابخشیان را هم ، جهانگیر کوثری را هم ... داریوش کاووسی را هم ، عباس بهروان را هم ، هادی صالح نیا را هم ، جواد طبسی نژاد را هم و همه دوستان خودم از عادل و مزدک و پیمان و محمدرضا و محمد و سرهنگ گرفته تا حتی جوان ترهای خوش ذوق و حتی همه غیر فوتبالی های عاشق را هم ... کاش این ها ما را تنها نگذارند ... مثل عطالله بهمنش و استاد کیانوش و فاروق خان فتاحی که رفتند و شما را هم به نزد خود خواندند .
وقتی که خبر سفرتان را شنیدم خودم هم در سفری شهری بودم و در اتوبان همت در تاکسی بودم ، نتوانستم تحمل کنم به راننده گفتم فقط در شهر بچرخد و به سمت سازمان برود تا یاد شما در دلم بماند ... نمیدانم آیا باز هم پشت آن میکروفون که شما به من دادید خواهم نشست یا نه ؟ نمیدانم آیا باز هم فرصت اجرا که شما یادم دادید خواهم داشت یا نه ؟ اما این را میدانم تا وقتی که زنده باشم حتما تا همیشه در یادم خواهید بود ... شبهای جام جهانی ٩٤ که شاگردتان بودم همیشه در یادم می ماند ... شبهای جام اروپای ٩٦ که شما طرفدار آلمان بودین و من طرفدار ایتالیا و با هم بازی ها را اجرا و گزارش می کردیم در یادم میماند ... شب بازی ایران با کره جنوبی در جام آسیای ٩٦ را هم هیچ کسی از یاد نخواهد برد ... به خدا قسم گزارش من در بازی با استرالیا به گرد پای گزارش شما در آن مسابقه که ٦ تا به کرهایها زدیم هم نمیرسد ... آن صوت دلنشین تان از گزارش چهره ایی مثل کلارنس سیدورف ، رودی فولر ، سالواتوره اسکیلاچی ، روبرتو باجو ، هریستو استویچکوف ، روماریو و توماس برولین از یادم نمی رود ... ممکن نیست که آنجا مثل اینجا تنها بمانید و همه شهر بر علیهتان بشوند ... نه بهرام خان، نه ... آن جا حتما دوست تان خواهند داشت و برعلیه تان مقاله و تکذیبیه و تشویشیه نخواهند نوشت ... آن جا دیگر کسی به فکر دلار و ویلا و بنز و آیفون نیست ... آن جا همه خلاص از مال این دنیا می شوند و حلقه های مهربانی را به گردن هم میاندازند نه این که به قول آن فروغ همیشه جاوید و مثل این جاییها هنگامی که تو را میبوسند در ذهن شان طناب دار تو را می بافند ...
نه بهرام خان ، من نه زمانی که بودین از شما بد گفتم و نه الان که نیستین برای تان مدیحه میخوانم ... مثل همان موقع که بودین دوستتان دارم و میدانم که امیر عزیز هم می داند که چقدر برایم با وقار و توانا و محکم بودین ... همان باشید که بودید ... می دانم که هستید ... سلام مرا به استاد بهمنش و استاد کیانوش هم برسانید که بسیار از آنها هم آموختم و اگر نیاموختم من بودم که شاگرد تنبل و بی عرضهای بودهام ... در آخرین تماس تلفنی با شما هم گفتم که از خدا چه میخواهم ، همان را به ایشان بگویید لطفا ..."
دیدگاه تان را بنویسید