گلانه؛ روایت سدسازی و سرنوشتهایی که دگرگون شد
محکومین به مهاجرت
گلایه مردم گلانه کردستان: با وجود ساختهشدن سد همچنان نیمی از سال، آب آشامیدنی نداریم
«به ما گفتند با ساختن سد، وضعیت روستای شما بهتر میشود؛ نه تنها آبرسانی به روستا بهتر نشد، بلکه مراتع، دامها و گوسفندان ما هم از بین رفت و حالا در روستایی که روزگاری پنج هزار راس گوسفند داشت، دو هزار راس بیشتر وجود ندارد. با وجود ساختهشدن سد همچنان نیمی از سال، آب آشامیدنی نداریم و آب این سد به شهرها و حتی استانهای دیگر میرود.»این بخشی از حرفهای یکی از اعضای شورای روستای گلانه با خبرنگار «خبرگزاری ایانا» است.
گلانه٬ روستایی با 200 خانوار از توابع شهرستان دیواندره استان کردستان که با همین تعداد خانوار بزرگترین روستای منطقه بهشمار میآید اما با خشکسالیهای اخیر و عدم حمایت کافی از ساکنان روستا، حالا سرنوشت آنها هم مانند هزاران روستای دیگر استانهای گرفتار خشکسالی سراسر ایران شده که ساکنانش به اجبار مهاجرت کردهاند. حالا مدتهاست آمار مهاجران این روستا از جمعیتش پیشی گرفته است. آنچه تمام روستاییان از آن حکایت میکنند، اثر احداث سدی است که اطراف روستا بنا شده، با احداث این سد عملآ بخش مهمی از مراتعی که چراگاه گوسفندان این روستا بودند از بین رفت و حالا دیگر دامداری مانند گذشته به صرفه نیست. این روستا در یکی از راههای فرعی شهرستان دیواندره در یک دره کوچک قرار دارد و سادگی مردم آن مانند تمام روستاهای دیگر است و مشکلات آنها نیز شاید شبیه به بسیاری از روستاهای دیگر کشور باشد؛ کم آبی، نبود امکانات کافی برای تحصیل همچون نبود دبیرستان در روستا و کافی نبودن حمایتهای دولت و...
آقا اقبال یکی از اعضای شورای روستا وقتی میخواهد از مشکلات روستا بگوید، سری به گذشته میزند و از روزهایی نقل میکند که کشاورزی توجیه داشت و روزگار روستاییان با آن میگذشت، اما حالا خبری از این صرفه اقتصادی نیست و حتی عضو شورای روستای گلانه صراحتا میگوید ترجیح میدهد فرزندانش از روستا به شهر بروند.
او یادآوری میکند «در دولت روحانی حمایتها اندکی از گذشته بهتر شده ولی دیگر وزارت جهاد کشاورزی مانند دهه 70 نقش مثبتی بازی نمیکند. حتی هنگامی که دولت سیاست خرید تضمینی گندم را برای خودکفایی در دستور قرار داد نیز آنقدر دیر پولهای ما را پرداخت کرد که انگیزه اولیه از بین رفت.»
در حین صحبتهای او کمکم دیگر مردم روستا سر میرسند و سعی میکنند مشکلات خود را بیان کنند. جنس مشکلات همگی مشترک است، کافی نبودن درآمد سبب شده بسیاری از آنها به شهر بروند و در تعطیلات به روستا بیایند. طبیعتا سال نو بهترین فرصت برای تجدید دیدارها و خاطرهها برای آنهاست و به همین دلیل جمعیتی که در روستا بودند بیش از هر زمان دیگری بود. آن طور که روستاییان میگفتند هزار و 800 نفر از مردم این روستا مهاجرت کردند.
فتحی یکی دیگر از اعضای شورای روستاست. او که با محاسن سفید به نوعی ریشسفید روستا هم هست میگوید: «در گذشته دولت سیاستهای تشویقی را در دستورکار داشت. مثلا هنگامی که محصولات را به سیلوهای دولتی میدادیم، به ما تراکتور و دیگر ابزار و ادوات کشاورزی با قیمتی بسیار ارزانتر می دادند. تسهیلات بانکی به اندازهای بود که میتوانست به توسعه فعالیتهای یک دهقان کمک کند ولی دیگر از این سیاستها خبری نیست. دیگر نمیشود به شیوه گذشته و دیم کشاورزی کرد. دولت قرار بود به روستاییان کمک کند تا کشاورزی را مکانیزه کنند اما از این کمکها خبری نشد.»
خطر سربهسر شدن کاشت بذر با برداشت آن
یکی از میان روستاییان با صدای بلند از خطری میگوید که بسیار نزدیک است؛ خطر سربهسر شدن میزان بذری که کاشته میشود با میزان برداشت آن. او میگوید: «بی آبی بلای جان ما شده حالا به ازای هر کیسه بذری که میکاریم، تنها مقدارکمی بیشتر محصول برداشت میشود، چون آب نیست. اگر تجهیزات آبیاری قطرهای وجود داشت به طور کلی وضعیت فرق میکرد. الان به ازای هر یک تن بذر نهایتا هزار و 100 کیلو محصول برداشت میشود اما به کمک آبیاری قطرهای این رقم تا 80 درصد افزایش مییابد. ما خودمان نمیتوانیم این تجهیزات را بخریم چون پول کافی نداریم. دولت میتواند با کمک به روستاییان هم کشاورزی را رونق بخشد و هم از هدررفت آب جلوگیری کند.»
فرد دیگری میگوید: «گاوداری هم دیگر به صرفه نیست. هزینه نگهداری از گاو زیاد است و درآمد ما آنقدر نیست که بتوانیم گاوهای خود را نگهداریم به همین دلیل خیلی زود مجبور میشویم آنها را بفروشیم. طبیعی است در این شرایط پول کمتری هم دست ما را میگیرد. از سوی دیگر گاوداری زیانآور است؛ هزینه تولید هر لیتر شیر برای گاودار چیزی در حدود هزار و 500 تومان است ولی قیمتی که بابت فروش آن به ما پرداخته میشود هزار تومان است. برنده اصلی این بازی، دهقان نیست، دلال است.»
تا چند سال پیش مردم روستا، از محصولات کشاورزی اصلی این روستا، درآمدهای خوبی داشتند، حداقل کفاف گذران زندگیشان را میداد و گندم و نخود برایشان درآمدزا بود، اما حالا روستاییان باور دارند دیگر درآمد آنها حتی نیازهای اولیه را هم نمیتواند تامین کند و به همین دلیل بسیاری از جوانان روستا، مهاجرت کردهاند. یکی از جوانان روستا که ساکن اسلامشهر تهران است، می گوید: «در تهران هم به سختی زندگی میکنم. درآمدم یک میلیون و 300 هزار تومان در ماه است و با داشتن دو فرزند به سختی روزگار میگذرانم، با این همه اگر در روستا میماندم درآمدم از این هم کمتر بود. پدرم زمین چندانی نداشت، از نظر فصلی هم چند سال مداوم خشکسالی سبب شد مهاجرت را به ماندن ترجیح دهم.»
در آرزوی تحصیل، فوتبال و حتی مهاجرت
با اینکه گلانه هزار و 200 نفر جمعیت دارد اما از داشتن دبیرستان محروم است، به همین دلیل تنها تعداد اندکی از پسران روستا و عده انگشتشماری از دختران امکان به پایان رساندن دوره دبیرستان را دارند. دو دانشجوی این روستا معتقدند زندگی در روستا هیچ فایدهای ندارد: «در روستا نه کار هست و نه تفریح. مثلا بیشتر بچههای روستا عاشق فوتبال هستند اما امکانات آن وجود ندارد. ما همگی وریا غفوری (بازیکن کرد تیم استقلال تهران) را الگوی خود میدانیم اما فوتبالیست شدن برای ما یک رویا است. این وضعیت برای دخترها بسیار سختتر است چرا که با توجه به تعصب و محدودیتهای فرهنگی، آنها نمیتوانند از روستا مهاجرت کنند، مگر آنکه ازدواج کنند و شوهرشان قصد مهاجرت داشته باشد.»
یکی دیگر که دانشجوی باستانشناسی دانشگاه مازندران است، میگوید: «ما روستای خود را دوست داریم، نمیخواهیم در شهر باشیم. به کشاورزی علاقه داریم ولی چاره ای نیست چون امکان کشاورزی کردن دیگر وجود ندارد. ما جوان هستیم و میخواهیم به اینترنت دسترسی داشته باشیم. ما هم در فضای مجازی حضور داریم اما سرعت اینترنت اینجا بسیار کم است و دائم قطع و وصل میشود. اینترنت دیگر در همه جای کشور وجود دارد، حتی در روستاهای اطراف با اینکه جمعیت کمتری هم دارند، سرعت اینترنت بهتر از گلانه است. اینجا به دلیل آن که دبیرستانی در روستا وجود ندارد، تنها کسانی میتوانند ادامه تحصیل دهند که خانواده آنها وضع مالی خوبی داشته باشد و بتواند هزینههای زندگی فرزند خود را در شهر تأمین کند. فقط مسأله دولت نیست، الان در تمام روستاها مسابقات فوتبال درونروستایی برگزار میشود اما در روستای ما همین نیز ممکن نیست. در عصر ارتباطات مردم اینجا با حداقل امکانات زندگی میکنند.»
گلانه، نمونهای کوچک از روزگاری است که این روزها به روستاها و روستانشینان میگذرد. روزگاری که با حسرت سپری میشود؛ حسرت ادامه تحصیل، ورزش، سرگرمی و تفریح و حتی حسرت مهاجرت کردن و زندگی در شرایط بهتر برای دخترانی که به دلیل نبودن دبیرستان در روستا، امکان ادامه تحصیل هم ندارند. روستانشینانی که اگر تمام کم و کاستیهای زندگی در روستا را هم تحمل کنند، خیلی زود، عدم تأمین معیشت و درآمدی که دیگر از طریق کشاورزی حاصل نمیشود، آنها را وادار به خداحافظی با خاکی خواهد کرد که بوی آبا و اجدادشان را میدهد. مهاجرتی تلخ که خشکسالی، سدسازی بیرویه و نبود امکانات آن را به روستاییان تحمیل کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید