نظریه عدالت و اصلاحات ارضی در گفتوگو با دکتر علیاکبر مهرابی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
اصلاحات ارضی عدالت را به محاق برد/ نظام ارباب و رعیتی بعد از مشروطه ظهور یافت/ انواع تشکلهای کشاورزی بعد از اصلاحات ارضی از بین رفت
دکتر علیاکبر مهرابی در سال 1321 در شهر بروجرد متولد شد. او دارای دکترای رشته اقتصاد توسعه از فرانسه در سال 1355 است. وی هماکنون عضو هیأت علمی و دانشیار دانشگاه تهران است. نقش آب در رسیدن به توسعه پایدار روستایی آنقدر مهم و ارزشمند است که بهنظر میرسد باید بیشتر از اینها به آن پرداخت. نگاهی به مدیریت آب در گذشته و نگاهی به مصرف آب در امروز اهمیت بحث آب را روزبهروز بیشتر میکند. از منظر مدیریت آب گاه میتوان به مدیریت توزیع عادلانه زمین هم میان دهقانان رسید...
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
دکتر علیاکبر مهرابی در سال 1321 در شهر بروجرد متولد شد. او دارای دکترای رشته اقتصاد توسعه از فرانسه در سال 1355 است. وی هماکنون عضو هیأت علمی و دانشیار دانشگاه تهران است. نقش آب در رسیدن به توسعه پایدار روستایی آنقدر مهم و ارزشمند است که بهنظر میرسد باید بیشتر از اینها به آن پرداخت. نگاهی به مدیریت آب در گذشته و نگاهی به مصرف آب در امروز اهمیت بحث آب را روزبهروز بیشتر میکند. از منظر مدیریت آب گاه میتوان به مدیریت توزیع عادلانه زمین هم میان دهقانان رسید. به عبارت دیگر مدیریت آب ما را به نظام عادلانه توزیع منابع رهنمون میکند. این رهنمونی در درجه نخست تأکید بر آن دارد که در گذشته ما مدیریت آب داشتیم. اما متأسفانه امروز فقط مصرف آب داریم. یکی از منظرهای مدیریت آب جلوگیری از هدررفت آب و اتلاف آن است، دهقانان در قدیم چگونه نسبت به جلوگیری از هدررفت آب اقدام میکردند و در شرایط کنونی چگونه باید به این کار اقدام شود، در صورتی که چنین اقدامی صورت نگیرد مدیریت دولت چگونه در معرض قضاوت قرار خواهد گرفت؟ و اصلاحات ارضی در نهایت نظام عادلانه کهن ایران زمین را چگونه در معرض تندبادهای خود قرار داد؟ گفتوگوی حاضر با دکتر علیاکبر مهرابی چنین پرسشهایی را به بحث میگذارد؟
************
خشکسالی در کشور ما سابقه طولانی دارد، اما تعجب این است که نه دولت و نه مردم برای رفع این بحران هیچ اقدامی انجام نمیدهند و پنداری کشور ما سالهاست دچار خشکسالی نشده است. چرا مردم و دولت نسبت به آب، مهمترین منبع در کل جهان، بی تفاوت و بی اهمیت هستند؟
خشکسالی هم از لحاظ اقلیمی و هم از لحاظ جغرافیایی پدیدهای است که همواره در ایران بوده و خواهد بود. ما حتی در نوشتههای 800 سال پیش درباره خشکسالی میخوانیم. خشکسالی همیشگی در ایران آدمی را یاد شعر معروف سعدی رحمت الله علیه میاندازد: چنان خشکسالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق. خشکسالی همراه ما بوده و هست و مردم راه چاره این مسأله را پیدا کرده و توانستهاند به یک همزیستی مسالمت آمیز با آن برسند. در ایران بیش از 6 هزار سال است کشاورزی داریم. کشاورزی ایران یکی از قدیمی ترین نظامهای کشت در منطقه و جهان است. در گذشته مردم متناسب با شرایط طبیعی رفتار میکردند. در همین قم سابقه سد 2500 ساله داریم. کاریز (قنات) مختص ایرانیان است. در این زمینه کتاب داریم، الکرجی ریاضی دان فن استخراج آبهای زیرزمینی را در یک کتاب جمع آوری کرده است؛ و همچنین چگونگی حفر کاریز را. در آن زمان با امکانات کم کاریزها ساخته میشد، با آیینه و شاقول و از این قبیل ابزارها.
الکرجی اصطلاحاتی وضع کرده که از لحاظ حقوقی در آن زمان خیلی اهمیت داشت. همچنین این اصطلاحات امروز هم به کار برده میشود. مثل اصطلاح "حریم". الکرجی میگوید که هر قناتی حریمی دارد و در محدوده آن حریم قنات دیگری نباید حفر کرد. چون آبی که در حریم قناتی است بر اثر حفر کاریزی دیگر آب آن دیگری کم میشود. تفاوت الآن با گذشته در این است که رفتار ما با منابع طبیعی تغییر کرده است. مضافاً براین که خطای بزرگی رخ داده است. آنچه از گذشته برای ما باقی مانده به عنوان دانش اجتماعی، دانش طبیعی، و تجربههایی که اندوخته و انباشته کرده ایم، این دانشها و تجربهها را در دوران معاصر نادیده گرفته ایم و پنداشته ایم که این دانش و تجربه برای گذشته و تاریخ است و امروز باید گونهای دیگر بود. تکنولوژی جدید بدون تجربه گذشته به هیچ کاری نمیآید. وقتی میتوانیم از تکنولوژی بهره ببریم که در زندگی روزمره آن را تجربه کرده باشیم. ورود یکباره تکنولوژی نمیتواند راز پیروزی ما در زندگی باشد.
آیا درست متوجه شدهام، شما فناوریهای گذشته را منطبق و سازگار با طبیعت ایران میبینید، و معتقد هستید که تکنولوژی جدید باید با فناوریهای گذشته ما هماهنگ شود تا بتواند با طبیعت ایران منطبق و سازگار شود. در اصل بحث بازگشت به گذشته است؟
بله و این بحث بسیار هم جدی است. برخیها هم بحث فئودالیسم را در این بحثها قاطی کردهاند که از نظر من اصلاً درست نیست. من نمیخواهم دانش امروزی را نفی کنم، باید از دانش امروزی تا آن جایی که به کارمان میآید استفاده کنیم. دانش امری جهانی است و هیچ کشوری نمیتواند ادعای مالکیت آن را داشته باشد. دانش در مراحل مختلف تاریخ تکامل یافته است. مشکل از نظر من این است که نه از فناوریهای گذشتهمان استفاده میکنیم و نه آن فناوریها را میشناسیم، نه فناوریهای جدید را با مقتضیات منابع طبیعیمان هماهنگ میکنیم. هرچه را که هست وارد میکنیم و میپنداریم اینها خوب است. فناوریهای جدید وقتی خوب است که با مقتضیات منابع طبیعی ما هماهنگ و منطبق باشد. تا قبل از انقلاب مشروطه تشکیلات کشاورزی نداشتیم. تشکیلات کشاورزی به بعد از انقلاب مشروطه مربوط میشود. در گذشته دیوان داشتیم. دیوان استیفا داشتیم، یعنی مالیات. دیوان دربار داشتیم، دیوان قضاوت داشتیم، دیوان پست و تلگراف داشتیم، دیوان استخبارات داشتیم، و... ولی دیوان کشاورزی و فلاحت و زراعت نداشتیم. این نشان دهنده این است که کشاورزان امور و کارهای خودشان را اداره میکردند. فئودال نداشتیم، تعدادی دهقان داشتیم که فردوسی یکی از آن دهقان زادهها است. این دهقانان از لحاظ مالی وضع خوبی داشتند. که البته دهقانان تبار دیگری هستند و جایگاه دیگری دارند.
آیا میتوانیم بگوییم که چون دیوان کشاورزی یا فلاحت یا زراعت نداشتیم، پس فئودال هم نداشتیم؟
در ایران به هیچ وجه نباید بحث فئودالیسم را مطرح کنیم. در ایران مردم اهمیت داشتند. برای این که مردم همه کارها را میکردند. در کشاورزی ایران فقط یک رابطه با حکومت وجود داشت آن هم دادن مالیات بود. وقتی کشاورزان مالیات شان را میدادند حکومت دیگر با آنها کاری نداشت. یک بحث مهم این است که حکومتها در ایران مهاجم هستند. هزار سال ترکان بر ایران حکومت کردند.
اینجا پرسشی که مطرح میشود این است که رابطه مالک و زمیندار و کشاورز را چگونه میتوانیم توضیح دهیم؟
ارباب و رعیتی اتفاقی است که از انقلاب مشروطه بیرون آمده است. در قدیم ارباب و رعیت نداشتیم. خانهای عشایری را داشتیم یا کسانی را که زمینهای زیادی داشتند. در کشور ما دو جامعه بود که تحول پیدا میکردند یک جامعه روستایی ساکن و یکی جامعه عشایری کوچنده. نمونههای این دو جامعه را میتوان در شاهنامه فردوسی مشاهده کرد. خانها و برخی از دولتیها صاحب زمین بودند، ولی ارباب به معنای امروزی نداشتیم. . در فئودالیسم اروپا مالکان در حکومت بودند. ارباب به معنای امروزی به بعد از انقلاب مشروطه مربوط میشود. چرا؟ برای این که مالکان زمین چه کوچک و چه بزرگ اکثراً دهقان بودند و کشاورزی کلان نداشتند. کشاورزی ما خرد بود. هرودوت هم میگوید که ایرانیان کشاورزی خرد دارند. در انقلاب مشروطه مالکان به مجلس وارد شدند، زمین خریدند و زمیندار بزرگ شدند. قبل از مشروطه این خبرها نبود. مالکان بزرگ و زمینداران بزرگ داشتیم، اما اینان ارباب نبودند. دهقانان بر زمینهای خرد خود کار میکردند و مالکان هم کشاورزان را اجیر میکردند که روی زمین آنها کار کند و دستمزدی هم به آنها پرداخت میشد. برای تمامی این گفتهها اسناد تاریخی وجود دارد. مانند مرسادالعباد که فقط خانم لمبتون نامی از مرسادالعباد برده است. کشاورزی ایران تا قبل از انقلاب مشروطه مستقل بوده و فقط به حکومت مالیات میداد و در اواخر یعنی قبل از انقلاب مشروطه نیرو برای سپاه و لشکرکشی هم میداده است.
در گذشته که منابع آبی بیشتر بود مردمان مصرف آب را مدیریت میکردند، اما امروز که منابع آبی بهشدت کاهش یافته است، مدیریت آب اصلاً مورد توجه نیست، چرا به آن گذشته زیبای خود برنمیگردیم؟
دقیق یادم نیست که قبل از صفویه بوده یا بعد از صفویه. حاکمی در اصفهان بوده که همین کاری که ما در این روزها انجام میدهیم را انجام داد. یعنی آب را از آن طرف کوهرنگ با کندن چاههای عمودی به اصفهان منتقل کرد. اصفهان در کشاورزی استعداد و توانایی بسیار زیادی دارد . یزد هم اینچنین استعداد و توانایی را دارد. این را از کتاب تاریخ جوینی نقل میکنم. علاوه بر این در خیلی از مناطق ایران انتقال آب داریم. مثلاً آبیاری کوزه ای. ببینید مشکل ما این است که ما ظرفیت و استعداد و تواناییهای خودمان یا در یک کلام داشتههای خودمان را نمیشناسیم، یا به اسم قدیمی و سنتی بودن، تجربههای گذشتگان را کنار میگذاریم.
فکر میکنیم تکنولوژی امروزی معجزه میکند. جالب این است که به تجربه ثابت شده که تکنولوژی امروزی وقتی کارآمد است که به تجربه آدمی وابسته باشد. تجربه هم همان درسهایی است که از گذشته برایمان باقی مانده است. بخشی از دانش و دانستههایمان قابل انتقال به امروز است و میتوانیم از همان تجربهها و دانستههایمان به عنوان ابزار و فناوری استفاده کنیم. ما نسبت به داشتهها و دانستههای خود بیگانه و نسبت به فناوری بیگانه آشنا هستیم. ما انواع و اقسام تشکلها در کشاورزیمان داشتیم، اما همه را بعد از اصلاحات ارضی از بین بردیم. تازه وزارت نیرو متوجه شده که آب را با تشکلهای روستایی مدیریت کند. به علت این که پای کشاورزی را به ماجرا باز کند، اسم طرحش را تشکل "آببران" گذاشته است. آببران همان کشاورزان هستند. مردم خود تشکل دارند، همان طور که در گذشته متشکل بودند و حتی امروز بین خودشان هم متشکل هستند. این دولت باید خودش را به مردم بچسباند، نه این که مردم به دولت بچسبند.
یعنی مدیریت آب به دست خود مردم باشد، چیزی شبیه به گذشته؟
ظاهراً. وضعیت جغرافیایی معایبی و همچنین محاسنی خاص ایران دارد. پارسال یک کتاب ژئوپولوتیک خریدم و براساس محاسباتی ثابت کرده بود که ایران مرکز جهان است. کاملاً درست است، ما از لحاظ جغرافیایی این مزیت بزرگ را داریم. از لحاظ منابع طبیعی هم ضعیف نیستیم. اما آب کم داریم. به دو سوال باید پاسخ بدهیم؛ یکی این که وضع موجود را چگونه اداره کنیم. چون بیشترین آب را در کشاورزی مصرف میکنیم، پس باید روی کشاورزی متمرکز شویم. دوم این که بدون کشاورزانی که آب را مصرف میکنند نمیشود آب را مدیریت کرد. حتماً باید کشاورزان در این مدیریت سهیم باشند و مشارکت کنند. در گذشته کشاورزان خارج از حکومت تشکلی داشتند و تمامی منابع طبیعی را و نه فقط آب را، مدیریت میکردند. مدیریت کشاورزان براساس تجربه و نیازشان است. مدیریت ما و دولت براساس یک سری فرمولهای علمی است. همیشه تجربه برتر از علم است. چون تجربه میتواند زوایایی یک مسأله یا بحران را دقیق تر از علم ببیند. تجربه میتواند بدون علم حلال مشکلات باشد، کما این که در گذشته بوده است. ولی علم میتواند مکمل تجربه باشد، اما علم بدون تجربه نمیتواند کاری را به پیش ببرد. قبل از انقلاب که در محیط زیست کار میکردم، یکی از همکارانم میپنداشت که تشکلهای آبی گذشته آب را به طور مساوی بین زمینهای کشاورزی تقسیم میکنند. در آن روستایی که مستقر بودم تصادفاً دیدم که جوی آبی که آب را از رودخانه میآورد، دارند لایروبی میکنند. به همکارم گفتم بیا بریم تا یک مثال زنده را بهت نشان دهم که تقسیم آب در روستاها مساوی نیست. رفتیم بالای سر پاکارها ایستادیم. پاکار یا دشت بان کسی است که مردم انتخابش میکنند و قبولش دارند که تا اوضاع را مدیریت کند برای این که گوسفند کسی به زمین دیگری نرود، یکی آب را هرز ندهد، و از این قبیل کارها. هنوز هم پاکار در روستاها هست.
پاکار را صدا کردم و گفتم بگو ببینم این جوی را چه جوری داری لایی روبی میکنی؟ پاکار گفت: عدهای خودشان میآیند و عدهای دیگر که پیر هستند یا نمیتوانند بیایند، پولی میدهند و کارگر میگیرند. گفتم شیوه تقسیم آب به چه ترتیب است؟ گفت هر کسی یک جفت زمین دارد دو روز آب میگیرد و هر کس که یک لنگه زمین دارد 1 روز آب میگیرد. این تقسیم بندی تا "سُم" هم میتواند ادامه یابد. یعنی 16 سُم گاو. هر کس به اندازه زمینش آب میگیرد. به همکارم گفتم که حساب و کتاب دارد. هر کسی نمیتواند هر مقدار آبی که میخواهد مصرف کند. کاری نداریم آن که یک جفت یا دو جفت زمین دارد، حداکثر یک یا دو نفر بیشتر نیستند، از کجا آورده است. اما تقسیم بندی آب این گونه است. زمین در ایران تقسیم شده و براساس زمین آب هم تقسیم میشود.
پس با این بحث حتی میتوان به ساختار فیزیکی کشاورزی در ایران هم پرداخت؟
بله. این هم بحث جالبی است. ساختار فیزیکی کشاورزی در ایران ارتباط دارد هم با عوامل تولید کشاورزی که آن موقع شخم جفت گاو بود. هم با نوع زمینها. ما کاریزهای یزد را مطالعه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که کاریزهای یزد 400 سهام دار دارد. هنوز هم هستند. شنیدم که قنات نی ریز در حال احیا شدن است. در گذشته زمین و آب اندازه داشتند، حساب و کتاب داشتند. در جاهایی که آب فراوان بوده تشتکی داشتند که میزان شان بوده. با این تشتک البته با حساب و کتابهای خاصی نوبتهای آب را تقسیم میکردند. تشتک در کاسهای بوده که زیرش سوراخ بوده. میزان این بود که وقتی کاسه غرق میشده یک سهم آب مشخص میشد. حالا هرکس هر مقدار سهمی که دارد آب به او تعلق میگیرد. یکی یک سهم داشته یکی هم ده سهم. میزان و اندازه خیلی دقیق بوده است. آب در یزد آنقدر اهمیت داشته و هنوز هم دارد، که برخی مناطق سهم بندی آب را جرعه مینامند. هر جرعه 11.5 دقیقه است. هر ساعتی 5.5 جرعه بود. من حساب کردم که 11.5 دقیقه، سهم آب یک نفر است که الان بالای سه یا چهار میلیون تومان خرید و فروش میشود.
یا در روستایی آب را براساس تاق تقسیم بندی کردهاند. یعنی 12 ساعت. یک تاق صبح است و یک تاق شب. برای این که آب کم و زمین زراعتی هم کم است. سه یا چهار نفر نوبت صبح داشتند و سه یا چهار نفر هم نوبت شب. و براساس دو چیز یکی نوع کشت و دیگری میزان آب که به آن مدار گردش آب میگفتند آب تقسیم میشد. هنوز هم در غرب ایران مدار گردش آب در روستاها که هر 8 روز ، 10 روز یا 12 روز یک بار آب توزیع میشود، رایج است. اگر 12 روز باشد شما میتوانید تصور کنید که این جا بیشتر دیم است. چون گندم طولانی ترین آب را میخواهد. اگر هشت روز است یعنی یونجه کاری هم دارند.
یعنی دقیقاً براساس یک فرمول ریاضی آب در روستاهای ایران در گردش بوده است؟
دقیقاً ریاضی است. در یکی از روستاها که خودم حضور داشتم، براساس مدار گردش آب یا جفت گاو روستایی، سرانگشتی حساب کردم که این روستا 500 هکتار است. بعد نقشه بردار آوردیم و با نقشههای هوایی و کارهای خاص خودشان محاسبه کردند و دیدند که این روستا 496 هکتار است. تقسیم بندی آب و زمین در روستاهای ایران بسیار دقیق و علمی است. علم آنها تجربی است و از لحاظ دقت از خود علم چیزی کم ندارد. سبب این دقت هم انواع سهم بندی آب زمین بوده است. زمین و آب ارتباط تنگاتنگی دارند. حتی این ارتباط برای سیستمهای نوین آبیاری هم خیلی اهمیت دارد. زمینها در روستاها پراکنده است. مثلاً من پنج تیکه دارم، یکی دیگر شش تیکه دارد، آن یکی سه تیکه دارد. این پراکندگی بسیار مهم است.
در زمان اصلاحات ارضی که آمارش موجود است متوسط تعداد زمین هر کشاورز، هر زمیندار یا هر روستایی هفت قطعه یا تکه بوده است. هم زیر هفت قطعه داشتیم و هم بالای هفت قطعه داشتیم. در کرمانشاه تا 72 قطعه هم رسیدیم. الان این بزرگترین مشکل فیزیکی کشاورزی ماست. از لحاظ عوامل تولید که آب و زمین است، این پراکندگی مشکل و معضل بزرگی است. استخوان بندی و اساس کشاورزی ما زمین و کشت آبی است. کشت دیم اساس کشاورزی ایران نیست، البته کشت دیم بسیار داریم، اما استخوان بندی کشاورزی ایران براساس کشت آبی است. ولی چرا زمینهای پراکنده هم مهم است و مشکل؟ شما تصور کنید که در روستایی زمینها پراکنده است و سهم آب یک کشاورز را که یک زمینش این جاست و آن دیگری چند قطعه آن طرف تر، دو مشکل به وجود خواهد آمد؛ این مشکل از قبل وجود داشته است. روستاییان میگویند که آب ما کلاغ پر میشود. یعنی این قطعه مال من است و آب میگیرد، قطعه بعدی من چند قطعه آن طرف تر و باید آب را به آن برسانم. در این راه بخشی از آب هدر میرود. در یک روستای 150 هکتاری حساب کردیم، اگر آب منظم شود هفت هکتار به سطح زیر کشت آبی اضافه میشود. این هفت هکتار برای یک روستای 150 هکتاری رقم خوب و مناسبی است. این روستا در بجنورد بود. بنابراین در قطعات پراکنده زمین آب به هدر میرود.
در ضمن یک اتفاق یا تحولی به وجود آمده است. ما جفت گاو را که مناسب کشت و کار مناسب زمینهای پراکنده بود، زمین 200 متری را هم میتوانسته شخم بزند، تراکتور جایگزین اش کردیم. کوچکترین تراکتور جای 4 جفت گاو را میگیرد. تراکتور در زمینهای 200 متری کارآمدی ندارد، حتی در زمینهای هزار متری هم تراکتور ناکارآمد است. بسیاری از گوشههای زمین به دلیل عدم چرخش درست تراکتور، ناکاشت میماند. بنابراین هم آب و هم خاک را تلف میکند. پراکندگی زمین باید به طور منطقی و معقول کاهش پیدا کند. در روستای مورد مطالعه ما به سبب تنوع کشت شان، متوجه شدیم که اگر 2 قطعه بزرگ به نسبت کشت شان و آبی که لازم داشتند جایابی مناسب شود، از پراکندگی میکاهد. در همان روستا، بعد از اصلاحات ارضی آمدند به طور متوسط از 7 تا 14 قطعه را به سه قطعه بزرگ تر تبدیل کردند. یک نهر آب داشتند، یکی از این سه قطعه زیر نهر آب بود. یکی هم آن طرف تر و سومی هم دورتر از آب. این تقسیم زمین بین خود روستاییان 4 سال بعد از اصلاحات ارضی اتفاق افتاد. متأسفانه امروز اصلاً به این چیزها توجه نداریم. با کمک خود روستاییان میتوان این پراکندگیهای زمین را جمع کرد و به حداقل رساند و در مصرف بیهوده آب هم صرفهجویی کرد.
روستاییان و کشاورزان ما آدمیان هوشمندی هستند و میفهمند که پراکندگی زمین اصلاً به صلاح و صرفه نیست. من کسی را میشناسم که شش سال تلاش کرد تا همه زمینهایش را در یک منطقه جمع کند. در زمان پراکندگی زمینها، این شخص فقط میتوانست معیشت خانواده اش را پاسخ دهد. اما بعد از جمع کردن زمینهایش، ثروتمند شد و بچههایش هم موفق شدند. البته مدت شش سال برای این که کشاورزی زمینهایش را یک قطعه کند زمان طولانیای است. این مدت باید کمتر شود. دولت باید با همکاری و مدیریت روستاییان تکلیف زمینهای پراکنده را مشخص کند. این عدم پراکندگی سودی به جیب دولت واریز میکند که آن هم صرفه جویی در هدر رفت آب است. و درغیر این صورت یعنی دولت نمیتواند روستاها و زمینها را مدیریت کند. اگر پراکندگی زمین از بین برود شاید نیمی از راه جلوگیری از هدر رفت آب در کشاورزی ایران طی شده باشد. بحث در هدر رفتن آب است نه مصرف آن. اگر کشاورزی آب را مصرف کند و از آن مصرف محصولی به جامعه ارایه دهد مشکلی نیست. اما اگر آب هدر رفت و محصولی هم ارایه نشد، مشکل در مدیریت و سیاستهای کشاورزی است.
در ضمن وقتی زمین بزرگتر شد میتوان از روشهای مدرن مثل استفاده از تراکتور، کمباین و غیره استفاده کرد. شخم زمین توسط گاو باعث از بین رفتن خاک میشود، اما با تراکتور زمین گونهای دیگر شخم زده میشود و خاک کاملاً زیر رو نمیشود. گفتم کشاورزان ما خیلی خوب میفهمند. در گزارشها دیدم که کشاورزی گندم را ردیف کاری کرده بود. این کار صرفه اقتصادی دارد، چون زمین بزرگ است و میتوان از ابزار و وسایل مدرن استفاده کرد. این کشاورز در ردیفهای گندم لولههای آبیاری قطرهای گذاشته بود. یعنی هم در وقت، هم در مصرف بهینه انرژی، هم در مصرف بهینه آب، هم در فرسایش کمتر خاک، تاثیرگذار بوده و به نتیجه بهتری رسیده است. راه حلهای دیگری هم وجود دارد. باید کارهای دیگری هم کرد و این کارها بهتنهایی کافی نیست؛ بنابراین آبیاری نوین قطعات مناسب میخواهد.
پس چرا این پراکندگیها وجود داشته، وقتی که از هرطرف به آن نگاه میکنیم مشکل پراکندگی باعث توسعهنیافتگی روستاها شده است؟
نه این گونه نیست. در گذشته این پراکندگیها، اساس عدالت اجتماعی بود. باید قضیه را از چند جنبه ملاحظه کنید. چرا پراکندگیهای زمین باعث و بانی عدالت اجتماعی در روستاها بود؟ البته امروز میتوانیم با تکنولوژیهای نوین عدالت را بیشتر و بهتر در جامعه جاری کنیم. چون روستاییان ما اغلب مهاجر بودن از مکانی به مکان دیگر، و این همه میشنوید محمد علیا، محمد سلفا، جمعیت روستایی بالا بوده و مهاجرت میکردند به مکانی دیگر. در کشور مهاجرت جغرافیایی سابقه طولانیای دارد. زمینها براساس پدیدههای جغرافیایی و دسترسی به آب و نوع کشت و ... بین روستاییان تقسیم میشده است. در روستاها یک نفر نمیتوانسته زمینهای بَر آب را تصرف کند. همه باید از زمینهای بَر آب استفاده میکردند. یا یک نفر نمیتوانسته همۀ زمینهای بَر آفتاب را داشته باشد. باید از زمینهایی که در سایه قرار داشتند هم همه بهره ببرند. یا یک نفر نمیتوانست همه زمینهای این ور جوی آب یا آن ور جوی آب را داشته باشد. حتی خان و ارباب هم نمیتوانسته این کار را انجام دهد. چرا؟ چون دیگر کشاورزهایش برایش کار نمیکردند.
عدهای این پراکندگی را به اصلاحات ارضی میچسبانند. قابل قبول نیست. در زمان اصلاحات ارضی این تقسیم بندی و سیستم عادلانه پراکندگیهای زمین برعکس شد. اما این سیستم دیگر الآن کارآمد نیست. امروز باید شرایطی فراهم شود که زمینها از پراکندگی خارج و به هم نزدیک شوند. اگر پراکندگیهای زمینهای کشاورزی از بین برود و زمینها به هم نزدیک شود آن وقت بهره برداری درست و منطقیای از آب خواهیم داشت.
بهعنوان آخرین پرسش، راه کار شما برای مصرف بهینه در آب چیست؟
بحثهای گفته شده تا الآن راه کار نبودند، اینها بحثهای فنی بودند. در بحث راه کار مسایل اجتماعی مطرح میشود. اگر از دیدگاه اجتماعی راه کاری مطرح نشود و محک نخورد، آن راه کار به فنا است. نخستین کار به لحاظ ساختار فیزیکی این است که باید زمینهای پراکنده را به هم چسباند. البته این کار فقط در روستاهایی که دشتی و کوهپایه هستند امکان پذیر است. در منطقهای از کرمانشاه اخیراً خود روستاییان جمع شدند و تا آن جا که میتوانستند زمینها را به هم چسباندند. روستاییان خوب فهمیدند که معضل پراکندگی چقدر در مصرف آب آنها تاثیرگذار است. اول از روستاییانی که به تجربه دریافتهاند پراکندگی زمینها معضل است شروع و برنامه تجمیع زمینها را اجرا کنند و با کسب تجربههای جدید ایرادهای آن را تشخیص بدهند. البته قسمت مهم کار این است که باید خود روستاییان بین خودشان این معضل را حل کنند و دولت فقط یک حکم بی طرف و عادل باشد. دولت باید جلوی خرید و فروش زمین برای تغییر کاربری را بگیرد. از زمان اصلاحات ارضی سند روستاهای ما مشاع است. باید به این زمینها سند داد تا از پراکندگی دربیایند و یکپارچه شوند./
دیدگاه تان را بنویسید