گزارشی غمبار از سه روز سفر خبرنگار ایانا به روستاهای سردشت:
کولبران شب/ توسعه روستایی با تدوین نظام تولید و بهرهوری، پایان جاده کولبری/ 200 میلیارد تومان گردش مالی کولبری/ دسترنج کولبرها زیر بالشهای پرِ قو؛ برآمدن قصرها در روستاهای فقیر
در آخرین لحظهها در حال ویرایش نهایی گزارش کولبری در روستاهای اطراف شهر سردشت بودیم که خبر پرت شدن یکی دیگر از کولبران (خالد قهرمانی)، بر غمهای گذشتهمان افزود. موضوعی که ابعاد آن تا مدتها بهدلیل عدم تدوین نظام بهرهوری و تولید زراعی در چارچوب نظام توسعه روستایی، گسترش و ادامه خواهد یافت. در شرایطی کمر کولبران زیر بار سنگینی حمل بار له میشود که نتایجش به قصرهای سر به فلک کشیده در همان روستاهای منتهی شده است.
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - ستاره حجتی:
در آخرین لحظهها در حال ویرایش نهایی گزارش کولبری در روستاهای اطراف شهر سردشت بودیم که خبر پرت شدن یکی دیگر از کولبران (خالد قهرمانی)، بر غمهای گذشتهمان افزود. موضوعی که ابعاد آن تا مدتها بهدلیل عدم تدوین نظام بهرهوری و تولید زراعی در چارچوب نظام توسعه روستایی، گسترش و ادامه خواهد یافت. در شرایطی کمر کولبران زیر بار سنگینی حمل بار له میشود که نتایجش به قصرهای سر به فلک کشیده در همان روستاهای منتهی شده است.
آیا باورتان میشود اگر کسی بهشما بگوید از یک نقطه کوچک مرزی در جوار روستاهایی تهیدست، در ایران که نه گاز دارد و نه سهمیه نفت و نه جادههای دسترسی و عبور و مرور استاندارد، میشود درآمدی حدود 200 میلیارد تومان در سال به دست آورد؟ آیا باورتان میشود اگر گفته شود که از این میزان درآمد ذرهای برای روستاهای همان منطقه سرمایهگذاری نمیشود؟ یا شما هم مانند جویندگان طلا در جستوجوی این گنج پنهانی خواهید رفت که توانسته برای برخی از اهالی، ویلاهای چند طبقه و ماشینهای 200 و 300 میلیون تومانی به ارمغان بیاورد؟ اما اگر کسی دیگر بگوید که این سرمایههای شخصی با فرآیندی سازماندهی شده، از خلال کار افرادی تأمین میشود که بهدلیل نرخ بالای بیکاری به کولبری روی آوردهاند و همچنان در شرایط زندگی خود درجا میزنند، از خودتان نمیپرسید این پولها کجا میرود؟
به گفته بومیان منطقه بهویژه اهالی روستای "بیوران بالا" که آخرین نقطه مرزی ایران در مرز با عراق است و امتداد جاده دسترسی به آن در عراق ادامه پیدا میکند، این کولبران از تمام روستاهای منطقه سردشت هستند. مجموعهای که در گروههای 60 تا 70 نفری از روستاها و حتی شهر برای آوردن بار جمع میشوند.
اعدادی که دیده نشد
یکی از کولبران که ما را در مسیر سفرمان همراهی میکرد، گفت: "یک پاکت سیگار مالبرو قاچاق برای کسی که آن را وارد میکند: 3000 تومان تمام میشود، اما همین پاکت در بازار تهران 18 هزار تومان فروخته میشود!
یک محاسبه ساده نشان میدهد که بار ورودی سیگار از مرز در یک شب اگر از سوی 60 کولبر حمل شود، میتواند به رقمی معادل 540 میلیون تومان برسد. عددی که به گفته خود کولبران در بعضی شبها و برای برخی کالاها تا 800 میلیون تومان هم افزایش پیدا میکند. بر اساس آنچه بومیان منطقه از اقلام وارد شده از این مرز میگویند میتوان این رقم را برای کالاهایی مانند سیگار برابر 197 میلیارد و 100 میلیون تومان برای یک سال برآورد کرد که با در نظر گرفتن 100 هزار تومان میانگین مزد هر کولبر، فقط 1.1 درصد آن یعنی دو میلیارد و 190 میلیون تومان در سال سهم کولبران بهعنوان نخستین حلقه این زنجیره از انتقال کالا از مرز است.
این عدد درباره کالایی مانند گردو با فرض حمل بار هر نفر 60 کیلو، حدود یکدهم رقم مربوط به سیگار و در حدود 18 میلیارد در سال است. در حالی که در بازار تهران گردوی با پوست، تا کیلویی 28 هزار تومان خریداری میشود، قیمت گردو در این منطقه کیلویی 13 هزار تومان است.
درباره نوشیدنیهای وارداتی با فرض 60 کولبر در یک شب و حمل 48 بطری (حدود 50 کیلو وزن) توسط هر یک و با در نظر گرفتن میانگین فروش برای برندهای ارزان شیشهای 120 هزارتومان و برای برندهای گران 250 هزار تومان ارقامی در حدود 126 میلیارد تومان (ارزان) و حدود 263 میلیارد تومان (گران) در یک سال است.
با توجه به ترابری کالاهای متفاوت در هر شب از این منطقه میتوان نتیجه گرفت که میانگین کالایی به ارزش 160 میلیارد تومان (در بازار مقصد) از این مرز وارد کشور میشود. آن هم از سوی فقط یک گروه 60 نفره! این اعداد با کف وزن حمل شده و تعداد یک گروه 60 نفره کولبران محاسبه شده است.
با این همه خبر تکاندهنده از شبهای تکاندهندهای برای خانواده کولبران حکایت میکرد؛ شبهای سراسر از غم؛ بهویژه این که جامعه ایرانی هنوز ملتهب از حادثه تلخ پلاسکو و سیل سیستان و بلوچستان بود. اگر چه کمی با تأخیر، اما خبر وقوع دو بهمن در یک شب در منطقه سردشت آذربایجان غربی جسته و گریخته به رسانهها رسید. فضای سایبری اما مانند همیشه میدانداری میکرد. خبرها و کامنتهای مکرر در حمایت از کولبران؛ و اینکه درخواست میکرد از این پس حافظان مرز و نهادهای امنیتی و دولتی رفتار توأم با احترام و محبت را با آنان در پیش بگیرند. رسانهها نیز بهزودی با این صدای مردمی همراه شدند. تصاویر منقلبکننده از کولبرها روانه پیجهای مجازی، خبرگزاریها و روزنامهها شد.
خبر این بود: "20 کولبر از حدود 70 کولبری که در شبی زمستانی به کوههای برفی "دوپهزه" رفته بودند تا مثل هر شب دیگر، بارهای قاچاق را از "قهلادزه" تحویل بگیرند و به ایران بیاورند، بهمنگیر میشوند و چهار جوان کرد ایرانی در این حادثه جان خود را دست میدهند."
رأی ملی: حمایت از کولبران
حجم گسترده عواطف گسیل شده در فضای سایبری و پوششهای رسانهای واکنش برخی از مراجع رسمی دولت را هم برانگیخت. خرد جمعی پنهانی در قالب احساسات ملی، رأی به لزوم حمایت از کولبران می داد. حکم تیراندازی به کولبران، یکی از محورهایی بود که بسیار مورد بحث قرار گرفت. زیست در منطقه محروم مرزی، ناچاری کولبران از اشتغال به این شغل هم از دیگر محورهای مورد تأکید گروههای مجازی به نمایندگی از فعالان اجتماعی بود.
به گفته کولبرانی که در این سفر میزبان ما هستند و ما میهمان سفرههایشان، حادثه دیدگان از زیر آوار بهمن با همکاری و کمک اهالی روستاها و شهر سردشت بیرون کشیده شدند. به گفته اهالی، تعدادی از کولبران در فرار از بهمن از مرز عراق رد میشوند و کسی نمیداند که آیا هنوز بازگشتهاند یا خیر. برخی از بومیها فکر میکنند ممکن است هنوز اجسادی زیر بهمن باقی مانده باشد، اما هنوز اسامی مفقودیها اعلام نشده است.
کنار میدان ورودی شهر سردشت دنبال محلی برای اقامت و شام میگشتیم که کاوه یکی از کولبران را دیدیم. مهربان است. او و دوستانش میزبان ما هستند و ما را تا بیوران، آخرین روستای مرزی در این منطقه همراهی میکنند و بعد از آن تا بخشی از مسیر در کوههای دوپهزه. کاوه میگوید در شب حادثه بومیها به ما گفته بودند که امشب به کوه نروید. هوا کوران بدی دارد. شاید حدود 30 نفر هم در میانه راه برگشتند، اما بقیه رفتیم که بهمن آمد و ادامه ماجرایی که میدانید اتفاق افتاد.
روستاهای سردشت فقیر است، اما نه برای صاحبان بار
در راه زیبایی بینظیر این منطقه جلب توجه میکند. اگرچه برف تمام جاده به روستاها را سپید کرده، اما میتوان منابع بکر گردشگری در این منطقه را دید. توانی که کمترین سهم از توسعه گردشگری کشور را به خود اختصاص داده است. یک اقامت بومگردی در روستای لیلانه، تنها اقامتگاه روستایی استان آذربایجان غربی را شامل میشود. جاده دسترسی به سردشت از سمت مراوه تپه تاریک، باریک و پر از پیچ و خم بود. در راه تقریباً خودروهای سواری کمتر دیده میشد، اما اتومبیلهای جیپ، وانتهای باربری و خودروهای شاسیبلند که اتفاقاً هرکدام قیمتهای بالای 150 یا 200 میلیون تومان دارند، در جاده تردد میکردند. بومیان میگویند این خودروها معمولاً متعلق به اشخاصی است که آنها را بهعنوان صاحبان بار معرفی کردند. ساختمانهای بیوران بالا و بافت روستا، به همان شکل معماری کهن و سنتی مانده است، اما ویلاهای بزرگ چند طبقه هم خودنمایی میکنند. ویلاهایی که به استناد گفته بومیان، متعلق به همان صاحبان بار است که اتفاقاً آنها هم از اهالی سردشت هستند.
بازارهای رسمی، محل فروش کالاهای غیررسمی
اگرچه امکانهای دسترسی در این روستاها بسیار اندک است، اما فاصله مرز ورودی کالاها، تا بازار فروش چندان دور نیست. بانه یکی از شهرهای آذربایجان غربی است که در ایران به فروش ارزانقیمت کالاهای برقی و پوشاک شهرت دارد. اجناسی که این بار نه در بازاری غیررسمی که در فروشگاههای رسمی، پاساژها و مغازههایی با ویترینهای نورانی و زیبا به فروش میرسند. برخی دیگر از همین کالاهای ورودی تا بازار تهران هم میرسند و در قیمتهای چند برابری به مشتریها فروخته میشوند.
همراهمان میگویند: لیمو، گردو، سیگار، پوشاک از عمدهترین اجناسی است که از مرز سردشت وارد میشود. اگر چه امینه بانو، بانویی که ناهار را در منزل دخترش میخوریم اصرار میکند که جوانان ما کالاهایی را که در شرع ممنوع است به کشور نمیآورند، اما صحبتهای جوانان روستا تأیید میکند که نوشیدنیهای غیرمجاز هم، بخشی از این بازار را شامل میشوند و اتفاقاً برای صاحبان بار از کالاهای بسیار سودآورد است.
چشمها فقط مرز را میبیند
در مسیر چیزهای زیادی است که نگاه را به سمت خود میکشد. طرح هادی روستاهای در حال عبور، با نگاه به حفظ بافت سنتی به اجرا درآمدهاند، اما ویلاها نشانی از بافت سنتی ندارند و مشخص نیست که آیا با مجوز منابع طبیعی در سینهکش کوهها جا خوش کردهاند یا خیر؟ تاکستانها در تمام مسیر حضور دارند، اما بومیان میگویند فقط کارخانه ساندیس، انگورها را میخرد که آن هم عموماً از تاکستانهای مهاباد است نه سردشت. آغلهای روستا تقریباً خالی هستند. روستاییان میگویند طرح خروج دام از جنگل بدون جایگزین مناسب تقریباً دامپروری روستاهای سردشت را از بین برده است. مردان در گوشه و کنار خیابانها با وجود برف سنگین نشستهاند. این روزها، کار و فعالیت خاصی در این روستاها در جریان نیست. زنان دور تنورهای نان پزی جمع میشوند، اما نشان خاصی از صنایع دستی به چشم نمیخورد. وقتی از اشتغال صحبت میکنیم میبینیم چشم همه به مرز دوخته است، اما نکته مشترکی وجود دارد که همه از آن صحبت میکنند؛ اقتصاد دوره تحریم در دولت گذشته آنها به این روز کشانده و پیامدهای سنگین آن تاکنون نیز ادامه بر شانههای آنان سنگینی میکند، تا جایی که باعث شده کولبری در چندسال اخیر در منطقه رواج پیدا کند. میپرسیم به قیمت از دست دادن جان جوانهایتان؟ میگویند چاره دیگری نداریم.
اگرچه سردشت و روستاهایش، بهویژه روستای بیروان، کمبرخورداری را به وضوح فریاد میزند، اما تردد خودروهای گرانقیمت و ویلاهای ساختهشده نشان از حضور قشری با تمکن مالی بالا در این منطقه دارد. توان مالی که به نفع توسعه منطقه صرف نشده است، اما سرمایههای شخصی را به ارمغان آورده است. جوان و پیر در این روستا چشم به مرز دارند، برخی طرفدار توسعه تجارت مرزی قانونی هستند و برخی دیگر معتقدند که درآمد این تجارت حتی با درآمد کولبری هم برابری نمیکند. میپرسیم مگر چقدر به ازای هر بار میگیرید؟ میگویند: بسته به باری که وارد میکنیم قیمتها هم متفاوت است.
اما هرچه هست از تجارت رسمی و قانونی درآمد بیشتری دارد. آنقدر که آنها را مجاب به کار پرخطری مانند کولبری میکند.
اسماعیل سردشتی مهمتر از مشکلات منطقه
از جیپی که ما را در مسیر دوپهزه میبرد، پیاده میشویم. از این جای مسیر باید پیاده برویم. آنسوی یال این کوه، عراق قرار دارد. روابط خویشاوندی زیادی اینسو و آنسوی مرز این آدمها را به هم پیوند داده است. در حالت عادی فقط یک نامه از فرمانداری، آنها را به آن سوی مرز میبرد، اما برای کولبران موضوع فرق میکند. آنها مانند سایههای شب در تاریکی از این گردنه رد میشوند. مسیری که حدود شش ساعت و نیم رفت و برگشت راه است. در بیشتر مسیر صحبت از آهنگهای اسماعیل سردشتی است.
با این همه مایلم درباره مسائل اصلی آنان بپرسم. میگویم هیچوقت درباره مشکلات روستا به شکل جمعی فکر کردهاید؟ نظر ریشسفیدان روستا در این مورد چیست؟ دهیار بیوران میگوید: تا به حال در این موارد صحبت نکردهایم. آخر در روستاهای ما زمینهای برای اشتغال وجود ندارد. میگویم: پس تاکستانهایی که در اطراف میبینیم؟ میگوید: در آذربایجان یک کارخانه ساندیس داریم که انگور مهاباد را خریداری میکند. معمولاً انگور سردشت را از تاکستاندارها، کیلویی 700 تا 800 تومان برای بازار میخرند. اگر هم انگور فراوان باشد با قیمت ارزانتر. انگور را نمیشود نگه داشت باید خیلی زود فروخته شود.
بومیها مشکلات اقتصادیشان را از حوالی سال 91 عنوان میکنند، سالی که 31 تعاونی مرزی در کشور یک باره تعطیل شد. از سوی دیگر بهنظر میرسد طرح خروج دام از جنگلها و مراتع طبیعی، دامپروری در این روستاها را تا مرز نابودی پیش برد چنانکه در آغلها تعداد گاو، گوسفند و بز برای هر خانواده به انگشتهای یک دست هم نمیرسد. بهنظر میرسد که اهالی این روستاها چندان هم از توان فکر و نیروی خلاقه برای رفع مشکلات استفاده نکردهاند؛ طوری که نظام ریش سفیدی در آن هم مشکلات را بهعنوان امری محتوم پذیرفته است و جامعه محلی هم نخستین گزینه پیش رو یعنی کولبری (تجربه سایر مناطق کردنشین کشور) را پذیرفته و با همه سختیها و مخاطرات به آن تن داده است. مسئلهای که بعد از سفر در گفتوگو با برخی از مسئولان بومی منطقه هم پذیرفته شده است. پاسخ غیررسمی بسیاری از آنان در مواجهه با این پرسش که سرانه مشخصی از درآمد مردم در منطقه سردشت در دو حوزه کشت و صنعت وجود ندارد این است که عمده ارتزاق این منطقه از راه قاچاق است.
اما آیا فقط سختی کار کولبران است که اهمیت پیدا میکند؟ یا اینکه همه قاچاق را بهعنوان شغل در این منطقه پذیرفتهاند؟ یا پشت ماجرای کولبری قصه بزرگ دیگری از ثروتهای بارآورده و فاسدی میکند که قربانیان اش کولبران هستند؟ کولبرانی که یا ناچارند همین روند را ادامه دهند یا در نهایت روستاها را خالی کنند و به شهرهای بزرگتر پناه بیاورند؟/
جستجو برای یافتن فرزندان
خانمی که برای بستگانش که زیر برف ماندند، گریه میکند
عکس جانباختگان روی دیوار
عدم وجود شغل و آفتابنشینی در روستا
پخت نان توسط زنان
ورودی شهر سردشت که محل اصابت بمب شیمیایی است و مردم در هر نقطه که بمب اصابت میکرد، یک درخت میکاشتند
قصر
عکسها: زویا کاظمزاده
مشاور کارشناس جامعهشناسی: احسان خواجهای
دیدگاه تان را بنویسید