فقر و انحرافات در روستا در گفتوگو با دکتر احمد بخارایی، عضو هیأت علمی دانشگاه پیامنور
82 درصد از خانوارهای روستایی کشور زیر آستانه فقر قرار دارند/ فقر ناشی از ناآشنایی روستایی با روشهای نوین کشت/ ناامیدی درباره اشتغال به کار برای سالانه 550 هزار نیروی کار در روستاها
دکتر احمد بخارایی، متولد 1339 که مدرک دکتری جامعهشناسی اش را از دانشگاه اصفهان گرفته است، هماکنون عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور و همچنین عضو انجمن جامعهشناسی بریتانیا است. او چند تألیف در زمینه جامعهشناسی دارند که عبارت است از: 1- کتاب "دموکراسی و دشمنانش در ایران" (1381)؛ 2- تألیف کتاب "جامعهشناسی انحرافات اجتماعی در ایران" (1386)؛ 3- تألیف کتاب "جامعهشناسی زندگیهای خاموش در ایران" (طلاق عاطفی) (1386)؛ 4- تألیف کتاب داستان "یک بعد از ظهر خیالی، با رویکرد جامعهشناختی به روابط جنسیتی" (1386).
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) - وحید اسلامزاده:
دکتر احمد بخارایی، متولد 1339 که مدرک دکتری جامعهشناسی اش را از دانشگاه اصفهان گرفته است، هماکنون عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور و همچنین عضو انجمن جامعهشناسی بریتانیا است. او چند تألیف در زمینه جامعهشناسی دارند که عبارت است از: 1- کتاب "دموکراسی و دشمنانش در ایران" (1381)؛ 2- تألیف کتاب "جامعهشناسی انحرافات اجتماعی در ایران" (1386)؛ 3- تألیف کتاب "جامعهشناسی زندگیهای خاموش در ایران" (طلاق عاطفی) (1386)؛ 4- تألیف کتاب داستان "یک بعد از ظهر خیالی، با رویکرد جامعهشناختی به روابط جنسیتی" (1386). تخصص دکتر بخارایی جامعهشناسی انحرافات و مسایل اجتماعی ایران است. بخارایی در یکی بررسی جالب به یکی از سریالهای خارجی (فرانسه) تلویزیون به نام "معلم" پرداخته است. این سریال به روستاهای فرانسه مربوط میشود و نشان میدهد سریال سازان فرانسوی به روستاها توجه بیشتری نسبت به سریال سازان ایرانی دارند. دکتر بخارایی این سریال را بسیار آموزنده میداند و معتقد است فرانسه با نمایش این سریال شاید به نوعی کلاس درس جامعهشناسی انحرافات در خانهها ایجاد کرده است. او در گفت و گوی حاضر به انحرافات اجتماعی در جامعه روستایی ایران نیز میپردازد. گفتوگو با دکتر احمد بخارایی از نظرتان میگذرد.
**************
هرچند دیگر انحرافات اجتماعی مختص حاشیههای شهر نیست و حتی در مناطق ثروتمند شهر نیز آسیبها و انحرافات اجتماعی فراوان دیده میشود، اما به نظر شما منشأ آسیبها و انحرافات اجتماعی بیشتر از بخش ثروتمندنشین شهر سرمی زندیا از بخش فقیرنشین آن؟
انحرافات اجتماعی دارای دو چهره هستند: آشکار و پنهان. معمولا انحرافات اجتماعی از نوع آشکار با برچسبی که میخورند، "انحراف" تلقی میشوند و مورد تحلیل یا مواجهه و نیز مواخذه واقع میشوند، اما آنچه که زمینه ساز انحرافات اجتماعی در جامعه است وجود تبعیضهایی است که افراد را وادار به روی آوردن به رفتارهایی میکنند که ممکن است برچسب "انحرافی" بخورند و با آنها برخورد شود و حتی تا زندان و اعدام هم پیش رود. اگر در یک جامعه، تبعیض و فاصله طبقاتی وجود نداشته باشد کمتر احتمال دارد که افراد دست به رفتارهای هنجار شکنانه و انحرافی بزنند اما وقتی که اهداف اجتماعی و ایده آلهای جمعی در یک جامعه به نحوی تعریف شود که ابزار لازم برای رسیدن به آن اهداف، در اختیار همه نباشد بسا برخی به راههای انحرافی روی آورند تا به آن اهداف دست یابند.
تصور کنید در یک جامعه، ثروت اندوزی به عنوان یک امر مطلوب تبلیغ شود و رایج باشد و این ثروت، اعتبار و آبرو و احترام بیاورد. حال اگر عدهای نتوانند از راههای موجود و مشروع در جامعه به آن اهداف دست یابند بدیهی است که از راههای متفاوت سعی میکنند به آن اهداف اجتماعی دست یابند اما اگر در همین جامعه، اهداف ثروت اندوزانه به عنوان یک هدف مطلوب مورد تبلیغ واقع نمیشد بدیهی است که افراد بسیاری تلاش نمیکردند که به این هدف، نزدیک شوند. میخواهم بگویم که در یک جامعه، سیاستگزاری دارای نقش مهمی در بروز انحرافات اجتماعی است و مصادیق این سیاستگزاریها هم در لایههای بیرونی و درونی جامعه قابل مشاهده است. بنابراین باید گفت علت پنهان یا شرط لازم برای بروز رفتارهای انحرافی در یک جامعه، وجود تبعیضهایی است که عمدتا در ثروت اندوزی ظاهر میشوند و ریشه در سیاستهای کلان اجتماعی در یک جامعه دارند. به بیان دیگر، آغازگر انحرافات اجتماعی در یک جامعه، سیاستهای اجتماعی- اقتصادی است نه افراد مجرم.
رابطه تجمل گرایی و فقر با انحرافات اجتماعی؛ هرچه تجمل گرایی در جامعه افزایش یابد، فقر هم بیشتر میشود، و این که هرچه تجمل گرایی بیشتر شود باعث میشود نیازهای کاذب در فقرا ایجاد شده و آنها هم بخواهند این تجملات را به زندگیشان وارد کنند؟
هر فردی در جامعه، خودش را در آینه جامعه ارزیابی میکند. برای مثال اگر مصرف گرایی در یک جامعه تبلیغ شود هویت یک عضو اجتماع هم در همین آینه تعریف میشود. پس هر فرد در این جامعه هر چه مصرف گراتر باشد، از هویت بیشتری برخوردار است! این پیامی است که یک جامعه تجملگرا و مصرفی به اعضای خودش میدهد و اعضای یک جامعه هم تحت ساختارهای اجتماعی رفتار میکنند. حالا مشکل از جایی آغاز میشود که دو چهره متضاد "فقر" و "تجمل گرایی" بخواهند در کنار هم در یک جامعه متجلی شوند. این آغاز بروز انواع انحرافات و هنجارشکنیهایی است که اساس و ریشه جامعه را تهدید میکند و نظم اجتماعی را در هم میپیچد. چگونه میشود هم فقیر بود و هم تجمل گرا؟ این پدیده شوم یعنی این الگوی مخرب، آغازگر همه زشتیهای اجتماعی و همه انحرافات است. اگر برخی جامعهشناسان منتقد به اوضاع اجتماعی میگویند که مجرمین، در اصل، قربانیان شرایط اجتماعی هستند نه مجرم به معنای واقعی، از این زاویه است. مگر میشود در یک جامعه، مصرفزدگی و تجملگرایی تشویق و ترویج شود و اکثر قریب به اتفاق افراد دارای قدرت، برخوردار از ثروت و نیز پیرو الگوی تجملگرایی در حوزه خصوصی و عمومی باشند اما بقیه افراد ضعیف جامعه را گرفت و گفت: چرا مرتکب فلان خلاف شدهاید؟ این نه منصفانه و نه جامعهشناسانه و نه اخلاقی است؛ زیرا افراد، خودشان را در آینه جامعه میبینند و تعریف میکنند.
بین حاشیه نشینی و مهاجرت روستاییا به شهر، البته از روی ناچاری، چه رابطهای وجود دارد؟
بدیهی است در روستاها که با انواع مشکلات معیشتی و بهداشتی و تولیدی مواجه هستند باید شاهد مهاجرتها به حاشیه شهرها باشیم. به عنوان مثال اینک شاهد بیش از دو میلیون حاشیه نشین فقط در اطراف تهران و بیش از آن در اطراف شهرستان کرج هستیم که روز به روز به تعداد آنها افزوده میشود در حاشیه نشینی، دنیای دیگری وجود دارد که چه بسا سیاستهای کلان را زیر سوال میبرد. زیرا بدترین حالت ممکن در آنها بروز مییابد؛ "نابهنجاریها، هنجار تلقی میشوند."
وقتی معیشت از روی کار و اشتغال فراهم نشود مسلماً افراد به راههای نامربوط و اغلب انحرافی کشانده میشوند، به نظر شما چقدر احتمال دارد روستایی بدون اشتغال و تامین معیشت، به انحراف کشانده شود؟
روستاییان در یک بحران هویت به سر میبرند: هم میخواهند روستایی باقی بمانند و هم میخواهند از موانع موجود عبور کنند و بنابراین مجبور به حاشیهنشینی در شهرها میشوند. این حالت، آزاردهنده و بحران آفرین است. یک روستایی چگونه میتواند در روستا با مشکلات معیشتی مواجه نباشد حال آن که پس از گذشت حدود ۴ دهه از انقلاب، هنوز نمیداند روش استفاده درست از آب زیرزمین یا جاری در آبیاری چگونه است؟ او حتی با روشهای نوین کشت و داشت و برداشت هم آشنا نیست. او در میان انبوهی از روابط بوروکراتیک گرفتار شده و هنوز نمیداند که چه کسی مسئول امر کشاورزی است چون اگر میدانست، تاکنون آنها که مسئول بوده اند باید به سراغش میرفتند نه آنکه کشاورز برای رتق و فتق امور جاری به سراغ آنها برود و نهایتا پاسخ روشنی هم نگیرد. اینها امور بدیهی هستند اما متأسفانه در جامعهای که نظارت و ارزیابی، مبتنی بر تخصص نباشد و عمدتا، ملاکهای غیر حرفهای و به ظاهر مسلکی در جریان باشد این مسائل، جلوهگر میشوند.
آیا روستاییانی که در شهر زندگی میکنند بیشتر دچار مشکل و انحرافات اجتماعی میشوند یا روستاییانی که در روستا زندگی میکنند؟
بدیهی است که روستاییانی که مجبور به مهاجرت به سمت حاشیه شهرها میشوند بیشتر امکان دارد که به نابهنجاریها روی آورند زیرا در مناطق حاشیه نشین، امکان شکل گیری خرده فرهنگهای منحرفانه بیشتر وجود دارد و جوانان فرصت بیشتری دارند که از همدیگر الگو بگیرند. متأسفانه با روند موجود، جمعیت روستانشین که در حال حاضر حدود یک سوم جمعیت کشور است تا ۱۰ سال دیگر به حدود یک چهارم جمعیت کاهش خواهد یافت و این روند نزولی همچنان ادامه خواهد داشت. این پیش بینی دارای بار بسیار منفی است و صاحبان قدرت که سیاستگزاران اصلی هستند باید از خود بپرسند که چه کردند که به این مشکلات دامن زده اند! این منصفانه نیست که من و شما و هر سیاستگزاری این پرسش کلیدی را از خود نپرسیم.
فرمودید که حضور روستاییان مهاجر در محلات حاشیه نشین، فقیرنشین و پرجمعیت تاثیر بر رفتارهای انحرافی آنها دارد، آمارها در این باره چه میگویند؟
طبق نتایج تفصیلی آمارگیری در سال 1377 متوسط تعداد افراد شاغل خانوارهای روستایی 1.6 نفر و متوسط تعداد افراد دارای درآمد 1.4 نفر بوده است که با توجه به متوسط تعداد اعضا در خانوارهای روستایی کشور که معادل 5.4 نفر است، معرف سنگینی بار معیشت در روستاها و با توجه به درآمد اندک حاصل از فعالیت های کشاورزی و مشاغل روستایی، معرف بالا بودن نسبت خانوارهای فقیر در روستاها است. اگر براساس متوسط جهانی، آستانه فقر xe "فقر" را برای هر نفر 365 دلار در سال (معادل روزانه یک دلار براساس برآورد سال 1999) منظور کنیم، با نرخ هر دلار 850 تومان، حدود 82 درصد از خانوارهای روستایی کشور زیر آستانه فقر قرار می گیرند.
طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1375 از مجموع 23 میلیون نفر جمعیت روستایی کشور 42.5 درصد کم تر از 15 سال سن داشتند. اگر سنین 15 تا 19 سالگی را زمان ورود نیروی کار جوان خانوارهای روستایی به بازار کار فرض کنیم می توان برآورد کرد که سالانه بالغ بر 550 هزار نفر نیروی کار جدید به بازار کار روستاها عرضه می شود. با توجه به وجود مازاد نسبی نیروی کار در بخش کشاورزی، پدیده ی تخریب منابع طبیعی xe "منابع طبیعی" و کاهش سطح زیر کشت، امید چندانی به ایجاد فرصت های شغلی مناسب برای این گروه از جوانان روستایی دست کم در آینده نزدیک نمی رود.
در فاصله سال های 1345 تا 1375 در مجموع 6942 روستا خالی از سکنه شدند و طبق سرشماری عمومی در فاصله 10 ساله 1365 تا 1375 حدود دو میلیون 830 هزار نفر مهاجر از نقاط روستایی، سرشماری شدند.
اگرچه در دو دهه اخیر به 51 هزار روستا آب رسانی و به 50 هزار روستا برق رسانی شده و 111 هزار کیلومتر راه روستایی احداث شده که بخش مهمی از جمعیت روستایی کشور را پوشش می دهد اما واقعیت آن است که میزان محرومیت رفاهی و خدماتی روستاها به قدری شدید است که این اقدامات پایه ای و مهم، نتوانسته تأثیر چشم گیری در کاهش فاصله رفاهی و خدماتی میان شهر و روستا داشته باشد.
آیا تعارض بین سنت و مدرنیته xe "مدرنیته" باعث شده که فاصله طبقاتی بین روستا و شهر بیشتر شود و این فاصله باعث بیشتر شدن انحرافات اجتماعی میشود؟
رابطه متعارض مدرنیته xe "مدرنیته" به مثابه الگوی جهانی و سنت به مثابه الگوی محلی در دو بُعد اساسی قابل طرح است: 1- بُعد کوتاهمدت، 2- بُعد بلندمدت.
1- در بُعد کوتاه مدت: در کشور ما با توجه به پایه های ایدئولوژیک xe "ایدئولوژیک" انقلاب، گفتمان و عملکرد رسمی، موضع گیری سخت گیرانه ای نسبت به برخی الگوهای جهانی به ویژه در زمینه ی فرهنگی وجود دارد در حالی که برخی دیگر از این الگوها (نظیر فناورانه) را نه تنها می پذیرد بلکه زمینه های رشد آن ها را نیز فراهم می آورد.
2- بُعد دراز مدت: با کاهش گریز ناپذیر کنترل اجتماعی، الگوهای محلی به شدت تهدید خواهند شد و این خطر به وجود خواهد آمد که به جای روند ترکیب و "باز پیکربندی" میان سنت و مدرنیته xe "مدرنیته" وارد روند گسست و تعارض شدید شویم. این امر سبب بروز تنش های شدید اجتماعی می شود.
جامعه ما دارای گسل های اجتماعی خطرناکی است که باید با وسواس و دغدغه ی زیاد مورد توجه قرار گیرند مانند گسل بین دو نسل و گسل میان شیوه های زیست کاملاً سنتی و شیوه های زیست مبتنی بر معیارهای کشورهای توسعه یافته غربی و نیز گسل میان شیوه حکومتی آرمانی به صورت نوعی الیگارشی مبتنی بر سنت و نوعی دموکراسی بدون حد و حصر.
شاید به همین دلیل باشد که روی شاخصهای کیفیت زندگی کمتر کار کرده ایم؟
در دهههای اخیر بحث کیفیت زندگی گروههای اجتماعی در ایران مورد توجه قرار گرفته است. اصطلاح کیفیت زندگی برای نخستین بار توسط پیگو مطرح شد و به مرور محققان طی سالهای متمادی به مطالعه ابعاد مختلف کیفیت زندگی گروههای اجتماعی از جمله زنان پرداختند، چنانچه سازمان جهانی بهداشت با توجه به تعریف سلامتی در سال 1948 مبنی بر ابعاد وسیع آن یعنی رفاه کامل فیزیکی، روحی و اجتماعی و نه فقط عدم وجود بیماری، توجه و تأکید کرد که لازم است اندازه گیری سلامت و ارزیابی مداخلات بهداشتی علاوه بر شاخصهای فراوانی و شدت بیماری به سایر ارزشهای انسانی مانند کیفیت زندگی نیز تسری یابد.
امروزه هم مفهوم کیفیت زندگی به یکی از مهمترین مفاهیم رشتههای علوم اجتماعی و انسانی به ویژه در مباحث مربوط به توسعه پایدار مورد توجه قرار گرفته است. در تعریفی که Viver ارائه داده و مورد قبول محققان و صاحب نظران دانشگاهی است، کیفیت زندگی عبارت است از "برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع"؛ کیفیت زندگی معمولاً از طریق ارزیابی شاخصهای رفاه ذهنی حاصل از سنجش ادراک میزان رضایت شهروندان (به طور کلی شهرنشینان و روستاییان) از زندگی و از طریق پیمایش شاخصهای عینی رفاه زندگی حاصل میشود؛ همچنین این مفهوم مرتبط با نیازهای بشری است. بنابراین اگرچه مفهوم کیفیت زندگی چند بُعدی است اما باید به عنوان یک کل در نظر گرفته شود، حاکمیت و افراد هر جامعهای برای برآوردن نیازهای کلی خود و بهینه سازی این نیازها باید اقدامات و تدابیری را پایه گذاری کنند، تا بتوانند گام مؤثری در عرصه توسعه پایدار زندگی بالاخص در بعد اجتماعی آن بردارند. بهره مندی از شاخصهای اجتماعی (کمی و کیفی) کیفیت زندگی و عوامل بسط آن در جهت توسعه پایدار جامعه از مهمترین ضرورتها و توانمندیهای خدمات رفاهی در هر جامعهای است که به کارگیری این شاخص رفاهی واکنشی است در برابر توسعه تکبُعدی (اقتصادی) در سطح ملی و توسعه صرفاً کالبدی در مقیاس شهری، و تلاشی است در جهت دستیابی به معیارهای جامع تر و چند بُعدی در عرصه برنامه ریزیهای اجتماعی و فرهنگی پایدار جامعه روستایی و شهری بالاخص محلات و مناطق شهری خواهد بود
ایران نیز در چند دهه گذشته درگیر تلاشهای جدی در مسیر توسعه بوده و در این راستا به میزانی از توسعه اجتماعی و فرهنگی دست یافته، و شهرنشینی (در برابر جامعه روستایی) نیز در این دوران در ایران بسیار رشد کرده به صورتی که تعداد افراد ساکن شهرها در ایران در طول چهار دهه گذشته بیش از هفت برابر شده و از اندکی کمتر از 6 میلیون نفر در سال 1335 به بیش از 42 میلیون نفر در سال 1380 رسیده است در حالیکه در همین مدت، جمعیت ایران سه برابر شده است. این مسائل مانند همین روند در کشورهای دیگر باعث بوجود آمدن مشکلات فراوان اجتماعی و زیست محیطی شده که میتوانند بر کیفیت زندگی افراد تاثیر منفی بگذارند؛ به همین دلیل توجه به کیفیت زندگی در ایران نیز در یکی دو دهه گذشته بیشتر شده است.
شما با همکاری یکی از دانشجویان دکترا (عباس محمدی شکیبا) تحلیلی داشتید درباره سریال فرانسوی معلم، این سریال در روستاهای فرانسه فیلمبرداری شده است. اگر مایل هستید خلاصهای از این تحلیل را ارایه دهید چون در این سریال نقش روستاها بسیار پررنگ است برخلاف سریالهای ما که تماماً شهری هستند و مشکلات شهری را بیان میکنند؟
سریالهای تلویزیوین یکی از مهمترین و پرمخاطب ترین برنامههایی هستند که در بسیاری از موارد، دستمایه و مضمون روایت داستانی آن ها، یک یا چند مسأله اجتماعی است. پرداختن به مسائل اجتماعی خود مقولهای است که ملاحظهها و دغدغههای مهمی را در نحوه بازنمایی و برساخت مسائل اجتماعی، ساختار فنی و شیوههای داستان پردازی میطلبد. به نظر میرسد که سریال داستانی معلم نمونه موفقی در نحوه بازتاب مسائل اجتماعی به شمار میرود که رویکرد حاکم بر آن رویکرد جامعه گرایانه است.
شما در تحلیل این سریال روستایی از پندارینه برساختگرایی استفاده کردید، این رویکرد چه ویژگیای داشت که از آن بهره بردید؟
برساختگرایی اجتماعی در جامعهشناسی در سازه گرایی معرفتی ریشه دارد. در این مکتب، واقعیت مستقل از ذهن بشر، به عنوان موجودی مستقل وجود دارد؛ اما معنا و معرفت نسبت به آن همواره ساخته انسان است. مطالعه پدیدههای اجتماعی نیاز به تفهم جهان اجتماعی دارد که مردم از طریق فعالیتهای روزمره خود آنها را تولید و بازتولید میکنند. به این ترتیب انسانها پیوسته درگیر تفسیر جهان خودشان هستند. برساختگرایی در مقابل ذاتگرایی قرار میگیرد که ساختار واقعیت را جدا از ذهن انسان در نظر میگیرد. برساختگرایی اجتتماعی بدنبال کار برگر و لاکمن، در پی ترسیم سرشت اجتماعی پدیدهها و نشان دادن بی پایگی اسطورههای طبیعی بودن یا ذاتی بودن است. این رویکرد بر بعدد ذهنی مسائل اجتماعی تأکید دارد. اسپکتور و کیتوز مدعی اند مسائل اجتماعی همان چیزهایی است که مردم آنها را مسأله اجتماعی تصور میکنند. شرایط عینی که ممکن است وجود داشته باشد یا نداشته باشد، مورد علاقه آنها نیست. آنها با تأکید بر بعد ذهنی، تمام توجه خود را به فرایند تعریف معطوف میکنند و این که چه کسانی نخستین گام را در تعریف یک وضعیت به عنوان یک مسأله برمی دارند، چه نوع تعریفی ارایه میدهند، چگونه دلایل خود را به دیگران عرضه میکنند و دیگران چگونه به آنها واکنش نشان میدهند.
شما در تحلیل سریال معلم به چه یافتههایی رسیدید که شاید بتوانیم آن را در روستاهای ایران هم الگو قرار دهیم و با بومی کردن این یافته به کنترل اجتماعی روستاهایمان بپردازیم؟
هر قسمت این سریال به سه بخش قابل تقسیم است: عادی و سامان اولیه که با ورود معلم آغاز شده است و طی آن معلم با دانش آموزان و محیط روستایی آشنا میشود. در همین بخش است که معلم متوجه مسأله، ناهنجاری یا مشکلی در میان یک یا چند دانش آموز میشود که از محیط زندگی، مناسبات اجتماعی محل یا خانواده آنها ناشی شده است. در این مرحله تلاش میکند با مسأله آشنا شود و راهی برای مداخله مؤثر پیدا کند که البته در بیشتر مواقع با موانع یا بحران روبرو میشود. در مرحله سوم تلاشهای او به تدریج جواب میدهد و میتواند نقش موثر خود را ایفا کند و با کمک افراد ذی مدخل در ماجرا، به حل مشکل کمک کند. آنچه میان مرحله نخست سریال و مرحله آخر برجسته است تفاوت زاویههای دید افراد و پنداشتهای آنان نسبت به موضوع است. گویی معلم توانسته است با استفاده از ظرفیتهای ذهنی افراد، تشویق آنها به مشارکت، استفاده از امکانات و نهادهای عمومی و بهره مندی از آیین ها، اعتقادها و ارزشهای مسلط، بر بحران فائق آید.
در هر قسمت، شخصیت اصلی داستان (معلمی که در روستاهای فرانسه مشغول به کار است)، با موضوعات و مسایل مختلفی روبرو میشود که فرایند آموزش را مختل میسازد. این مسائل تنها در مدرسه نمود پیدا نمیکند، بلکه علاوه بر آن، خانوادههای دانش آموزان، اجتماع، یا مقامات محلی و اولیای مدارس را درگیر میکند. پیرامون این مسایل، در اجتماع محلی نگرشهای متفاوتی وجود دارد که به حاد شدن قضیه میانجامد. در مجموع، مضامین اصلی یا مسائلی که قسمتهای مورد اشاره سریال به آنها میپردازد عبارت اند از: طرد، انزوا، اختلافات خانوادگی، بزهکاری، فاصله اجتماعی و ضعف پیوندهای اجتماعی، ناکارآمدی شیوههای آموزشی و.../
دیدگاه تان را بنویسید