شناسنامهام را بیاورید
شرق / مادرم بیمار است، از آن دست بیماریهایی که فرزندان و نوهها دورش جمع شدهایم. درست مثل صحنه آخر فیلم مادر اثر زندهیاد علی حاتمی، با این تفاوت که بیماری جسمی توش و توان مادرم را گرفته و باورم نمیشود زنی که روزگاری فکر میکردم با یک دست خود قادر است همه دنیا را تکان دهد، ضعیف و ناتوان روی تخت افتاده و دارد نصیحت میکند نصیحت که نه، وصیت؛ شناسنامهام را میخواهم شناسنامهام را بیاورید، تعجب میکنم. با این حال و روز شناسنامه را برای چه کاری لازم دارد؟ وضع اموالش را مدتها قبل روشن کرده است. قصد دارد وضعیت تازهای داشته باشد، قادر به حرکت نیست. ویلچرش را هم میخواهد؛ مدتهاست از ویلچر استفاده نکرده است. میگوید شناسنامه را برای رأیدادن میخواهم و ویلچر را برای رفتن تا پای صندوق رأی. این آخرین رأیدادنی است که من زندهام؛ اصلا از خدا میخواهم تا جمعه زنده باشم و آخرین وظیفهام را انجام دهم، آن وقت بمیرم! بلند میشوم و از اتاق میزنم بیرون، گوشهای مینشینم و اشکی میریزم؛ بقیه هم همین وضع را دارند. با ویلچر به اتاقش برمیگردم و دست خواهرم هم شناسنامه مادر است. میگوید همه باید رأی بدهند... این روزها من هم نگرانم. ترامپ دیوانه درست یک روز بعد از انتخابات ما در اولین سفر خارجی خود عازم عربستان است. عربستان که مطیع و سربهراه است و هرچه اسلحه بفروشند میخرد! چرا باید در اولین سفر خارجی به جای دیدار از همپیمانان قدرتمند اروپایی خود به عربستان بیاید؟ بیتعارف انتخابات پیشرو با همه انتخابات گذشته فرق دارد. اگر با تکیه بر واقعیتهای موجود بررسی کنیم، به این باور که هیچ، به این تکلیف میرسیم که باید حتما در رأیدادن شرکت و دیگران را به رأیدادن تشویق کرد. سکان اداره آمریکا برای اولینبار به دست مردی افتاده که در کارنامه سیاسی خود حتی سابقه یک روز کار اجرائی را ندارد. اما او تاجری است که همهچیز میخرد و میفروشد. خندهدار است در قرن ٢١ سکان اداره بزرگترین اقتصاد دنیا به دست کسی افتاده که با دید تجاری به همه قضایا نگاه میکند؛ کنگره آمریکا تحت سیطره جمهوریخواهان تندرو درصدد تصویب تحریمهای جدید علیه ایران بود که به اصطلاح دست نگه داشتند تا تکلیف انتخابات ایران روشن شود. جالب است اولین سفر رئیسجمهور آمریکا یک روز بعد از انتخابات ایران که در واقع نتیجه انتخابات روشن شده است، به کشوری صورت میگیرد که بیشترین دشمنی را با ایران داشته و دارد. جنگ هشتساله عراق علیه ایران، از خزانه عربستان تغذیه میکرد، رجزخوانیهای جوان حاکم، محمد سلمان، ولیعهد زاپاس را شنیدهام و گزافگوییهای عادلالجبیر وزیر امور خارجه این کشور را و مهمتر از آن ترامپ تاجر که میگوید باید ناتو هزینههای خود را بپردازد، باید عربستان را دوشید و اگر میخواهد از مواهب کشور ما سود ببرد هزینه بپردازد. سابقه تندروی را هم در همین سالها داریم. آن روز که آقای احمدینژاد بساط سخنرانی را سر هر کوچه و بازار پهن و از ورقپارهها صحبت میکرد و آدرس آبریختن بر آتش خشم دیگران را میداد و از اثرات تحریم در شهرها که مردم مستأصل نسخه به دست دنبال دارو اشک میریختند، با زبان طعنه سخن میگفت را فراموش نکردهایم، یکی از داروهای مادر بیمارم را که باید هر روز مصرف میکرد، به سختی از این دوست و آن دوست با قیمت گزاف تهیه میکردیم. اما امروزه در همان شهرستان زرند کرمان با کمترین قیمت در اختیارش میگذارند، زمانه تندروی گذشته و نمیتوان با ادبیات قدیم به جنگ دیوانهای مانند ترامپ رفت. عربستان ابایی ندارد که دشمنی خود را با ایران علنی کند و با تأسف نسل اول فرزندان عبدالعزیز رو به انقراض است و با مرگ مرده متحرک ملک سلمان، سکان اداره این کشور ثروتمند که گوش به فرمان آمریکاست، به دست نسل دوم فرزندان عبدالعزیز افتاده که نمونه رفتار آنان را در گفتمان محمدبنسلمان، زاپاس ولیعهد عربستان دیدهایم. نگذاریم تاریخ تکرار شود. تکرار تراژیک آن برای نوبت پیشرو از سوی کسانی که با ادبیات عوامانه خود درصدد انسداد سیاسی و بهعقببردن کشور هستند. تعهد اخلاقی و سیاسی را در رفتار کاندیدای انصرافداده دیدیم که با چه لحنی به حضور آقای دکتر جهانگیری در رقابتهای انتخاباتی اشاره کرد و با نیشخند گفت که صداقت شما چند روز دیگر معلوم میشود؛ شما آمدهاید که از وقت استفاده کنید و یک مشت آمار دولت را بخوانید؛ این مرغ زیرک با آن ادبیات را دیدیم که عطای دولت مردم را به لقای دولت کرامت بخشید، دیگر کاندیدا را هم میشناسیم که در سابقهاش یک روز کار اجرائی نکرده است و دم از سوءمدیریتها میزند، میگوید ما منبع مالی برای افزایش چندبرابری یارانهها و ایجاد میلیونها شغل را داریم اما سوءمدیریت داریم و دریغ از یک برگ از حسن مدیریت خود. روز جمعه ٢٩ اردیبهشت تنها یک روز ساده در تقویم سیاسی کشورمان نیست حتی انتخاب یک فرد برای چهار سال آینده نیست، تعیین نقشه راه مدیریت کشور به وسیله یک تفکر است؛ تفکری که همانند هشت سال دولت محمود احمدینژاد کشور را به ورطه ورشکستی کشاند یا تفکر اعتدالی که چهارسالی است سرگرم خارجکردن چرخهای دولت از آوار ویرانی دولت سابق است و میرود نقشهراهی را پیش پایمان بگذارد که آیتالله هاشمیرفسنجانی نوید آن را با ادبیات اعتدالی خود داد یا سید اصلاحات که برنتافتند. وقتی مادر بیمار رو به موت من با ویلچر اول وقت روز ٢٩ اردیبهشت پای صندوق رأی حاضر است و به اعتدال و میانهروی رأی میدهد، چرا عدهای با پای راهوار در خانه بمانند و منتظر تندروی باشند؟
دیدگاه تان را بنویسید