نان این سالها
نان رازی دارد که فقط آن هایی که شاعرانه به جهان نگاه میکنند، آن را درمییابند.
حامد یعقوبی
بعضی چیزها علاوه بر مشخصات ذاتی که دلیل وجودیشان را تشریح میکند، معنایی نمادین دارند که به آن اعتبار ویژهای میبخشد. گل مارادونا به انگلیس در جام جهانی 86 مثل همه گلهای دیگر تاریخ فوتبال بود، حتی تابلوی اعلام نتیجه ورزشگاه مکزیک هم یک پوئن بیشتر برای آرژانتین ثبت نکرد، میتوانم بگویم ارزش قانونی آن گل با گلی که در لیگ زیرگروه باشگاههای تهران هم به ثمر میرسد، ماهیتا فرقی نداشت با این حال ارزش افزوده گل مارادونا آنقدر زیاد بود که اگر آن را بهعنوان گل قرن انتخاب کنیم، اشتباه نکردهایم. نان هم در ظاهر برای سیر کردن شکمهای گرسنه است، اما با پیتزا و باقالیپلو و نیمرو و قیمهبادمجان فرق دارد. سعدی هم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار میگرفت تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری از نان چجیزی بیشتر از آنچه معمولاً با آرد گندم در تنور پخته میشود، مدنظر داشت. منتها اگر میگفت تا تو مرغی به کف آری و به غفلت نخوری، شعر حکیمانهاش معنای سمبلیک فعلیاش را از دست میداد. قطعاً منظور کسانی که از آب و نان بهعنوان نیازهای اولیه انسان نام بردهاند، تأکید بر اهمیت وجود چیزهایی بوده است که بتوانند ادامه حیات آدمی را با رفع گرسنگی و تشنگی تداوم ببخشد. معذلک اگر جای آب و نان از آب و کوبیده اسم میبردند، نمیتوانستند منظورشان را آنطور که باید و شاید به مخاطب القا کنند. حتی اگر در دستان بینوایان، ژان وارژان گرسنه و بیچاره، جای قرص نان شنیسل مرغ میدزدید، کارش نمیتوانست آن بار معنایی را که منظور نویسنده بود درست و حسابی با خود حمل کند، در نتیجه مخاطب رمان با یک پوزخند "عقلت کجا رفته برادر" از کنار کار احمقانه قهرمان داستان بهراحتی میگذشت و احتمالاً در ادامه ماجرا به خاطر این زیادهطلبی و رفاهزدگی افراطی، حق را تمام و کمال به بازرس ژاور میداد. واقعیت این است که نان چیزی بیشتر از این کلمه سه حرفی است، تقدس ویژهای هم که در اطراف این آذوقه کهن بشری وجود دارد، این اهمیت اساطیری را تصدیق میکند. کمااینکه آدمها هم همیشه روی آن حساب دیگری باز کردهاند. پدربزرگم، نه بهعنوان پدربزرگ، بلکه به نمایندگی از مردان قدیمی که معنای دیگری از زندگی درک کرده بودند، نخستین شرط حضورش بر سر سفره را بودن نان ذکر میکرد؛ حتی اگر غذایی که پخته شده بود، محتاج نان نبود یا کسی تا آخر آن وعده غذایی نیاز به نان را احساس نمیکرد، باز هم او از تئوری سنتیاش عدول نمیکرد و خوردن غذا را بدون وجود نان بیحرمتی به سفره میدانست. آن ها چه وقتی که رونق سفره را به حضور نان منوط میکردند چه وقتی تکه نان افتاده روی زمین را شبیه یک امر مقدس میبوسیدند و کناری میگذاشتند، چیزی از اهمیت رازآمیز نان درک کرده بودند که اما امروز از آن بیخبر ماندهایم، درست مثل خیلی چیزهای دیگری که با یک جور راززدایی غیرمسئولانه، به امری معمولی و پیش پا افتاده تبدیلشان کردهایم. اگر بخواهم مثال دیگری بیاورم، در ابعاد نازلتر گل خداداد عزیزی به استرالیا شاید مثال بدی نباشد./
منبع: کرگدن
دیدگاه تان را بنویسید